به انگیزه سالگرد تیرباران رفیق خسرو روزبه، قهرمان ملی ایران!

فریاد خروشان رفیق خسرو روزبه، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران، در اعماق بیدادگاه های رژیم کودتایی محمدرضا پهلوی، به صدای رسای نیروهای مردمی برای سرنگونی استبداد سلطنتی بدل شد؛ استبدادی که سرانجام در بهمن ۵۷ فروپاشید. جلادانی که می پنداشتند با به خاک و خون کشیدن مبارزان توده ای می توانند «آخرین شعله های ... به انگیزه سالگرد تیرباران رفیق خسرو روزبه، قهرمان ملی ایران!

ادامه

اجتماعی, استبداد, استعمار, ایران, تاریخ, سرمایه داران, سوسیالیسم, فساد, فقر, کودتا, یادنامه

بزرگداشت هشتادمین سالگرد پیروزی بر فاشیسم

در بحبوحهٔ آشفتگی و بی‌ثباتی فزاینده در سراسر جهان، حزب تودهٔ ایران بار دیگر بر تعهدش به پیکار بین‌المللی برای تحقق صلح، برابری، حقوق بشر و حقوق دموکراتیک، و عدالت اجتماعی تأکید می‌کند. جمعه ۹ مه ۲۰۲۵ هشتادمین سالگرد روزی است که پس از تسلیم شدن بی‌قیدوشرط فرماندهی عالی ارتش نازی، که به جنگ جهانی ... بزرگداشت هشتادمین سالگرد پیروزی بر فاشیسم

ادامه

آزادی, آسیای جنوب شرقی, آلمان, آمریکا, اروپای مرکزی, استعمار, اقتصادی, امپریالیسم, انگلیس, اوکراین, ایتالیا, بلژیک, پرتغال, جهان, چین, شرق آسیا, صلح, غرب, فرانسه, کارائیب, ناسیونالیسم, هلند

پنجاهمین سالگرد پیروزی ویتنام در جنگ با آمریکا و وحدت مجدد ویتنام

روز چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت مصادف با پنجاهمین سالگرد سقوط سایگون (۳۰ آوریل ۱۹۷۵) بود، روزی که مردم قهرمان ویتنام موفق شدند امپریالیسم آمریکا را شکست دهند و به اتحاد ملی دست یابند. پس از دهه‌ها مبارزه با اشغال فرانسه و مداخلهٔ آمریکا، دهقانان، کارگران، زنان، جوانان، و سربازان ویتنام، به‌رهبری حزب کمونیست ویتنام و رهنمودهای ... پنجاهمین سالگرد پیروزی ویتنام در جنگ با آمریکا و وحدت مجدد ویتنام

ادامه

آزادی, آسیای جنوب شرقی, آمریکا, استعمار, استقلال, امپریالیسم, انترناسیونالیسم, تاریخ, جوانان, حزب کمونیست, دهقانی, زنان, سوسیالیسم, صلح, فرانسه, فقر, کارگری, کامبوج, کمونیسم, لائوس, مارکسیسم, مارکسیسم-لنینیسم, همبستگی, ویتنام, یادنامه

درودِ آتشین به پیکارِ بیش از یک سدهٔ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران برای شکل‌گیریِ جامعه‌ای رها از فقر و محرومیت

اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران به‌مناسبتِ اول ماه مه، روز جهانی کارگر! درودِ آتشین به پیکارِ بیش از یک سدهٔ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران برای شکل‌گیریِ جامعه‌ای رها از فقر و محرومیت، برای داشتن حکومتی ملی و مردمی، و برای بهره‌مندی از آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی! کارگران و زحمتکشان ایران! کمیتۀ مرکزی ... درودِ آتشین به پیکارِ بیش از یک سدهٔ طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران برای شکل‌گیریِ جامعه‌ای رها از فقر و محرومیت

ادامه

آزادی, آمریکا, استبداد, استثمار, استقلال, اسراییل, اقتصادی, السالوادور, امپریالیسم, ایران, بازنشستگان, پرستاران, تورم, جهان, سرمایه‌داری, طبقه کارگر, فاشیسم, فرهنگیان, فقر, فلسطین, گرسنگی, محیط زیست, معلمان, معیشت, نئولیبرالیسم

اول ماه مه ۲۰۲۵ ـ به سوی مبارزه برای کار، صلح و سوسیالیسم

اول ماه مه را در فضایی مملو از نگرانی و عدم اطمینان نسبت به روند رویدادها چه در سوئد و چه در سطح بین المللی، جشن می گیریم. بنا به قرارداد کار دسته جمعی منعقد شده در بخش صنعتی،دستمزدها در طی دوسال آینده به میزان ۶.۴ درصد اضافه می شود. این ملاکی برای تعیین دستمزدها ... اول ماه مه ۲۰۲۵ ـ به سوی مبارزه برای کار، صلح و سوسیالیسم

ادامه

آزادی, آمریکا, اروپا, استراتژی, اسراییل, اقتصادی, امپریالیسم, ایران, ترکیه, جهان, درمان, سرمایه‌داری, سوئد, سوسیالیسم, صلح, طبقه کارگر, عدالت اجتماعی, فلسطین, ناتو

یادی از؛ دکتر تقی ارانی

در میان مردان بزرگی که از ایرانیان و بیگانگان در زندگی خویش دیده و شناخته‌ام، هنوز ارانی اگر نگویم بزرگترین، یکی از بزرگترین آنهاست.

 

آن هماهنگی بین مبارز دلیر و انسان نیک و اندیشه‌ور ژرف بودن که پدیده‌ای بس کمیاب است، در ارانی به میزانی شگرف وجود داشت. همه برتریهای روانی و عملی او: دانش، دلاوری، پشتکار، ایمان، سرشتی، او بود. از اینرو از جلوه فروشی‌های سبک مغزانه عاری بود. فروتن و بی دعمی بنظر می‌رسید و کارهای خود را که تا پایگاه جانبازی در راه مردم اوج می‌گرفت، انجام وظایف عادی یک انسان می‌شمرد.

 

سخت پرکار بود. هنگامی‌که چشم از جهان می‌بست ۳۶ سال داشت. یعنی در جوانی شهید شد ولی تا آن هنگام کتاب‌های علمی متعدد و قطور و مقالات سیاسی و حتی آثار ادبی گوناگون نوشته بود. بسبب شوق متنوعی که در فرهنگ انسانی داشت، بسیار چیزها می‌دانست: از ریاضی و فیزیک و شیمی گرفته تا فلسفه و روانشناسی و زبان و ادبیات! و در همه این گستره‌ها مردی ژرف اندیش و پرخوانده بود: می‌اندیشید، می‌کوشید. زندگی را رسالتی دشوار و پرمسئولیت برای انسان می‌دانست. می‌خواست بشایستگی بزید. می‌خواست عضو انگلی در خاندان جلیل آدمی نباشد.

 

در زندان و در دادگاه الماس بی‌همتای روانش درخشید. پیدا بود که از آن مردان پاکباز است که در مبارزه، محاسبات بازرگانی بسود زندگی خویش را برنمی‌تابد. و بگفته شاعر ”گهر از خویشتن می‌کند“. نمی‌گوید: چون دیگران چنانند پس من چرا نباشم. پاسخگوی وجدان خویش است. خویش را پیوسته در دادگاه بزرگ زمان ایستاده می‌بیند و می‌خواهد در برابر دادگری که تکامل تاریخی نام دارد سربلند باشد. زندگی را بمعنای هستی جسمانی نمی‌فهمد. آنرا در زندگی معنوی، در زندگی کارها و اندیشه‌ها می‌بیند که می‌تواند سده‌ها بپاید. به جاویدانان تاریخ غبطه می‌خورد و می‌خواهد در بارگاه آن‌ها پای گذارد و تمام زندگی برای این زیارت مقدس توشه می‌اندوزد.

 

برای او ایمانش به کمونیسم، امری جدی بود که بخاطر آن میسوخت. آنرا به محفوظات طوطی وار بدل نکرده بود. آنرا به پاره‌ای از دل خود بدل ساخته بود. در شبگیر رژیم استبداد ”سحرگاه بزرگ“ را می‌دید. در گندنای آن محیط، باغستان‌های آینده را می‌بوئید. با آن‌چنان ایمانی که درها و قفل‌های آهنین، سلول مرطوب و پر از قارچ، شکنجه‌های طولانی، چهره عبوس شاه و مختاری، نگاه موذیانه قاضیان استبداد، زهر خنده‌های شک و استهزاء و طنین متفرعین طبل فاشیسم در جهان، هیچکدام و هیچکدام نتوانست آن ایمان را بلرزاند.

 

در بروز شخصیتی مانند ارانی تقاطع دو مدار – ایرانی و جهانی – تاثیر داشته است. ارانی از سوئی در مکتب آن سننی که ستار، حیدر، پسیان، خیابانی، مجاهدان و شهیدان مشروطه و آزادیخواهان پس از آن دوران پدید آورده بودند، بار آمد.

 

و سپس ارانی در رکورد نبرد جهانی پرولتاریا آبدیده شد. در آلمان او شاهد گسترش شگرف نهضت انقلابی بود که لاله‌های ارغوانیش از درون خون کارل لیبکنشت و روزا لوگزمبورگ جوشیده بود. ارانی در آلمان با گذرانی دشوار درس خواند. خود او زمانی به نگارنده این سطور گفت : روزهائی میشد که با خوردن چند قاشق شکر خود را نگاه می‌داشتم و غزت نفس نشان میدادم و گرسنگی خود را با احدی در میان نمی‌گذاشتم.

 

مقداری از روشنی چشم خود را در کار تصحیح اوراق در مطبعه کاویانی گذاشت. در آلمان ارانی با مارکسیسم نظری و عملی آشنا شد و همینکه از جریان این برق نیرومند گرم گردید، نورافشانی آغاز نهاد. ارانی در ایران با بنیاد هشتن مجله دنیا دنیای معنوی نوینی پدید آورد و مکتب ارانی در تاریخ جنبش انقلابی ایران مکتبی است ثمربخش.

 

ارانی میتوانست به آسانی با رژیم استبدادی بسازد و صاحب آلاف و الوف شود. او در پرتو لیاقت خود به مقامات مهم دولتی رسیده بود و اگر کمی سست می‌آمد (حتی تسلیم شدن محض هم لازم نبود) از خوان اموال یغماگران جامعه نصیب می‌گرفت. ولی ارانی دوران جوانی انقلابی و افکار شورانگیز خود را با مقامات بعدی تاخت نزد و هرگز عاقل و سربراه نگردید، چنانکه بسیاری از معاصرانش شدند و بسیاری از معاصران ما می‌شوند. آری این طغیان‌های اولیه بمنظور سازش‌های بعدی نوعی شیوه زنی متداول است که هدف آن بالا بردن بهای خود در بازار فروش شخصیت هاست.

 

ولی چنین شیوه‌ای با صداقت و مردانگی و بی‌پیرایگی و سادگی خردمندانه ارانی متضاد بود. وی تا آخرین لحظه، در زندان امکان سازش داشت ولی او در تالار کهنه فتحعلی شاه که دادگاه جنائی بود آخرین ضربت تازیانه را بر چهره دشمن کوفت و او را بحد کشت از اصلاح خود مایوس ساخت. سخنرانی ارانی در این تالار دشمن را لرزاند. رئیس دادگاه پس از شنیدن دفاعیه او که واژه‌ها و جمله‌های آنرا گوئی از پولاد ریخته بودند، بیکی از همکارانش گفت: این مرد دل شیر دارد.

 

ارانی نمی‌خواست عالم محض و تجریدی باشد که در فرمول‌های ریاضی و شیمی و در فرضیات فیزیک و فلسفه کندوکاو کند و از جهان، از مردم، از کوچه‌ها، از کارخانه‌ها و مزرعه‌ها دور بماند. او می‌خواست چنانکه پیشینیان ما می‌گفتند: اهل مجاهده باشد نه اهل مشاهده. ….. همچنین ارانی نمی‌خواست مجاهد آرزوپرست باشد. او می‌خواست با درک قوانین عینی تاریخ و جامعه مبارزه کند یعنی مبارزی واقع‌بین باشد.

 

او سعی داشت جامعه ایرانی را در جزئیاتش بشناسد. جامعه سنتی را دگرگون کند و وزش نوین را در جان‌های مردم ایران رخنه دهد. شناخت مشخص و عینی ایران و ایرانی اندیشه‌اش را بخود مشغول می‌داشت. نخستین روز که همراه یکی از هم‌رزمان آن زمان بدیدارش توفیق یافتم گفت: مشغول نگارش جزوه‌ای است درباره روحیات قشرهائی که می‌توانند مورد تبلیغ انقلابی ما قرار گیرند. می‌گفت : اگر مردم را نشناسیم، راه رخنه در روح آن‌ها را نخواهیم یافت و کوشش ما بهرز خواهد رفت. و از این وظیفه‌ای که او آن‌روز سخن می‌گفت، هنوز می‌توان سخن گفت. زیرا با الگوهای مجرد یا انگاره‌های دیگران نمی‌توان جامعه ایرانی را شناخت. آن الگوها و انگاره‌ها تنها راهنمای شناخت و عمل است.

 

… و در این نخستین دیدار او جملاتی گیرا و پرمغز گفت. کارشناسی او در فیزیک و شیمی در شیوه او برای برگزیدن اصطلاحات و استدلال تاثیر داشت. مثلا می‌گفت: کار ما با جلب افراد جداگانه همانند کار ذخیره کردن قطره‌های کوچک است. سپس آن قطره‌ها دریاچه‌ای ایجاد خواهند کرد و مناسب نیرومندی آبشاری که از این دریاچه فرو خواهد ریخت، می‌توان توربین های بزرگی را برای تحول جامعه و نوسازی آن بحرکت درآورد. لذا قطره‌ها مهم‌اند. باید از نبودن آنها خسته نشد. این گویا در پائیز سال ۱۳۱۴ بود. و سپس در اردیبهشت سال ۱۳۱۶ پلیس به سراغ ما آمد و دشمن کوشید که جسم و روح ارانی را دفن کند. با اینحال نتوانست از تراکم قطره‌ها، از گرد آمدن سیلاب، از خروش آن، از گردش توربین‌های نیرومند، از گسترش روح ارانی جلوگیری نماید. اگر پیروزی را عبارت از گرد آوردن مظلمه‌ای ننگین از راه فرومایگی‌ها بشمریم، دشمنان ارانی پیروزند. ولی اگر پیروزی را با ایجاد جریانی و افقی نو در تاریخ بسود مردم بدانیم – در آن صورت ارانی پیروز است.

 

تاریخ در هر لحظه معین دارای ذخیره معینی از امکانات است و همیشه نمی‌تواند با شهباز تبریز آرزوهای قهرمانان همگامی کند. لذا لازم نکرده است که همه نوآوران و انقلابیون جامعه بتوانند آنرا طی زندگی خود آنچنان بسازند که می‌خواهند ولی آنها در آن دم افسونگری می‌دمند که حرکتش را – که بهر جهت وجود دارد – تسریع میکند. ارانی از سازندگان سمت خورشیدی، سمت مثبت جامعه ایرانی است و آنچه که مشروطه خواهان در ابهام احساسی گفتند او در بیان علمی‌اش مطرح کرد و مهندس آینده بود. و مهندس آینده جامعه بودن کاری است که از آن والاتری را نمی‌توان انگاشت.

 

… کوتاه بالا، کمی تنومند، موی ریخته، با چشمانی کم سو بود و عینک ذره بینی میزد ولی چهره‌ای سخت جذاب و با جربزه داشت. در پارسی شیرینش نمکی از زبان زادگاهش تبریز احساس می‌شد. مهربانی طبیعی و صمیمی‌اش از سالوس و چاپلوسی و برخورد متین و بزرگوارانه‌اش از تفرعن و تبختر، بکلی عاری بود. بهمین جهت مهر و احترام نسبت به او بتدریج همگانی شد و هنگامیکه خبر مرگ نابهنگامش در بندهای زندان قصر پیچید عزائی تلخ در دل‌ها و اشگی شور در چشم‌ها نشست. در سلول‌های زندان انجمن‌های کوچک ماتم و سوگ برپا گردید. برخی از ما که شعری می‌سرودیم آنرا در این انجمن‌ها خواندیم. آن انجمن‌ها با سوگند وفاداری براه او ، کین توختن از خصمان او، برافراشتن درفش او پایان یافت و گروهی از ما کوشیدند که چنین کنند ولی با اینحال هنوز حق ارانی ادا نشده است. او درخور آن است که بیش از پیش به الهام‌گر بزگ خلق ما بدل شود. او درخور آن است که برجسته تر از پیش از پیشوایان سترگ فراخ اندیش و نواندیش و انسان پرست و ایران پرست عصر ما شمرده شود. او درخور آن است که در جهان بیش از اکنون شناسانده شود. بگذار جریانی که او به آن تعلق داشت کوچک باشد ولی ابعاد روح او را با این جریان نمی‌توان سنجید. او در سیر تاریخ جهانی جائی دارد و کشور سوسیالیستی جهان، شاگرد باورمند لنین، یار وفادار شهیدان تاریخ ایران بود. و او دانشمند و اندیشه ور انقلابی بزرگی بود.

 

گنجی که از اندیشه‌هایش مانده باید آراسته‌تر عرضه گردد. سخنانش را باید به حرز جان‌ها و ورد لب‌های مبارزان بدل کرد. در این سخنان ژرف که کتاب‌ها و دفاعیه بهادرانه‌اش از آن انباشته است معنای بسیاری خفته است که می‌تواند بسیج کند و باید بسیج کند. … سالیان دراز از شهادت ارانی می‌گذرد – ولی زمانه کماکان بر آن محور می‌چرخد که جان بی‌تاب و جوینده‌اش می‌چرخید. درظاهر، فرزند شاه گذشته بر اریکه شاهی نشسته است ولی در واقع پی‌های نظامات استبدادی، استعماری و استثماری در ایران و جهان از همیشه پوسیده‌تر است. نبرد طبقاتی، رشد نیرومند نیروهای مولده در این عصر انقلاب علمی و فنی، تحول شگرف فکری انسانی بیش از پیش تحقق آرمان‌های ارانی را بدستور روز بدل میکند. ارانی سوار بر سمند اندیشه انقلابی و علمی کماکان بسوی پیروزی می‌تازد. پرچم سرخش در بادهای توفنده عصر ما در اهتزاز است. بر چهره اندیشمند و دلاورش لبخند ظفر نشسته است. همه اینها را اگر کور باطن نباشیم، می‌توانیم به عیان ببینیم.

 

با ارانی بوده‌ایم، با ارانی هستیم و خواهیم بود. او را تنها نگذاشته‌ایم و نباید بگذاریم. بمثابه شاگرد او در گستره زندگی رنج آلود و پرهیجانی به نام جنبش توده‌ای گام گذاشته‌ایم و روزی که فرا رسد باز باید مانند شاگرد او، بازپسین دم را برآوریم. ایمانی را که شعله وار در جان ما رخنه داد، شعله‌وار در جان‌ها رخنه داده‌ایم و خواهیم داد زیرا ما می‌خواهیم و موظفیم مجریان وصایای آن استاد ارجمند باشیم. از او فروتنی و انسان دوستی و پیگیری در نبرد و عشق به وظایف خود را بیاموزیم. مانند او به درفش مارکس، انگلس و لنین تا روز بازپسین مومن باشیم و فرازها و نشیب‌ها و پیچ‌ها و چرخش‌ها ما را نفریبد و گمراه نکند.

 

سال آینده سالگردی است مقدس زیرا سی سال از ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ که روز شهادت ارانی در بیمارستان زندان موقت تهران است می‌گذرد. ارانی را در این بیمارستان مصنوعا به تیفوس دچار کردند سپس او را تعمدا به عنوان بیمار مالاریا مورد درمان قرار دادند. میوه و غذایی را که بانو فاطمه ارانی مادر مهربانش می‌آورد به او نرساندند، با سرعتی حیرت‌انگیز او را که جوانی نیرومند بود به محتضری علیل و نزار بدل ساختند و سپس کشتند. بنحوی که مادرش نعش فرزند را نشناخت و تنها بشهادت دکتر سید احمد امامی دوست شخصی ارانی که هویت نعش را تصدیق کرد، باور نمود. و سپس بی سرو صدا و گمنام او را به آرامگاه جاویدش بردند. ولی سه سال بعد، در بهمن ۱۳۲۱ بر روی این گور در ابن بابویه تهران توده‌های انبوه گل افشانی می‌کردند. رضاشاه گریخته بود، مختاری در زندان و پزشک احمدی بر دار کیفر. از آن هنگام ارانی به پرچم میلیون‌ها بدل شد و این آغاز طلوع خورشید او بود. خورشیدی که رضاشاه، مختاری، پزشک احمدی خواستند در قیر گمنامی غرق کنند، ولی نتوانستند و دیگری و دیگران نیز نخواهند توانست.
احسان طبری
بهمن ماه ۱۳۴۷

«نامه مردم»

 

 

از آلبوم : از میان ریگها و الماسها

 

چه اشباحی است در گردش بر این کهسار آبی رنگ
گمانم از زمانی دیر می پویند و می جویند
چه می‌جویند؟
از بهر چه می پویند این اشباح؟
گمانم سایه هایی از نیاکانند در این دشت
از این وادی سپاه مازیار و رزمجو بگذشت
از آن ره سندباد آمد، از این ره رفت مرداویج
همینجا گور مزدک بود
وآنجا مَکمَن بابک
دمی خاموش
اینک بانگهایی میرسد ایدر
سرودی گرم می خوانند یارانی که با حیدر
سوی پیکار پویانند
بشنو در ضمیر خود نوای جاودانیِ اِرانی را که می گوید
به راه زندگی ، از زندگی بایست بگذشتن

بر این خاکی که ایران است نامش
بانگ انسانی دمی پیش نهیب شوم اهریمن نشد خامش
در این کشور اگر جبارها بودند مردم کُش
از آنها بیشتر گُردان انسان دوست جنبیدند
به ناخن خاره ی بیداد را بی باک سنبیدند
فروزان مشعل اندر دست آوای طلب بر لب
به دژهایی یورش بردند کش بنیان به دوزخ بود
به موج خون فرو رفتند
لیکن فوج بی باکان نترسید از بدِ زشتان نپیچید از ره پاکان

اِِرانی بذر زرین بر فراز کشوری افشاند
اِرانی مُرد، بذرش کشتزاری گشت پر حاصل
به زندان روح پر جولان و طیارش نشد مدفون
به زیر سنگ سرد گور، افکارش نشد مدفون
اِرانی در سرود و در سخن ، بگشود راه خود
کنون در هر سویی پرچم گشاید با سپاه خود
بمُرد ار یک شقایق ، زیر پای وحش نامیمون
شقایق زار شد ایران به رغم ترسها، شک ها
در آمد عصر رستاخیز مردم
قهرمان خیزد از این خاک کهن
وآن گاه مزدک ها و بابک ها
مُقنع گفت گر اکنون مرا پیکر شود نابود
روان من نمی میرد ، به پیکرها شود پیدا
ز دالان حلول آیم به جسم مردم شیدا
برانگیزم یکی آتش به جان خلق آینده
مُقنع شد به گور ، اما ، مُقنع ها شود زنده
ستمگر بس عبث پنداشت کشتن هست درمانش
ولی تاریخ فردایی فرو گیرد گریبانش
به خواری از فراز تخت بیدادش فرود آرد
سخن در آن نمی رانم که این دم دیر و زود آرد
ولی شک نیست کآخر نیست جز این رأی و فرمانش

سپاه پیشرفتند و تکامل این جوانمردان
سپاهی اینچنین از وادی هرمان گذر دارد
به سوی معبد خورشید پیمودن خطر دارد
ولی هر کس از این ره رفت بخشی شد ز نور او
هم آوا گشت با فرّ و شکوه او، غرور او
مجو ای هموطن از ایزدِ تقدیر بخت خود
طلب کن بخت را از جنبش بازوی سخت خود
جهان میدان پیکار است ، بیرحمند بدخواهان
طریق رزمْ ناهموار غدّارند همراهان
نه آید زآسمانها هدیه ای
نی قدرتی غیبی برایت سفره ای گسترده اندر خانه در چیند
به خواب است آنکه راه و رسم هستی را نمی بیند
کلید گنج عالم رنج انسانی ست آگه شو
دو ره در پیش یا تسلیم یا پیکار جانفرسا
از آن راه خطا برگرد و با همت بر این ره شو
اِرانی گفت در شطی که آن جنبنده تاریخ است
مشو زان قطره ها کاندر لجنها بر کران مانند
بشو امواج جوشانی که دائم در میان مانند

 

«احسان طبری»

 

 

ارانی نمرده است؛
نه، او نمرده، او زِ نهان‌خانهٔ وجود
بر پای خاسته است.
او از برایِ زندگیِ ما
تا بهره‌ورتر آییم
دارد هنوز هم سخنی گرم می‌کند!
این تیره جوی سنگدلان را
دارد به حرف مردمی‌ای نرم می‌کند.

بس شمع‌های دیگر روشن شدند از او
بس فکرهای ویران گلشن شدند از او
مانند آنکه همین آرزوش بود
پَرید از برابرِ زندان
مرغ شکسته‌پَر که همه رنج و جوش بود
تا روی بام دیگر آید ز نو فرود
زآنجا به رنگِ دیگر با ما کند سخن.

او در میانِ تیرهٔ این خاک‌های سرد
هر چند مُنزوی
کرده است در درونِ بسی دل کنون مَقر.

نه او نمرده است!
آنکه دلی زنده می‌کند
هرگز بر او نیابد بَدْروی مرگْ دست…

 

نیمایوشیج
۱۳ بهمن ۱۳۲۰

 

 

“آتش جاودان”

 

سرگشته به راهِ زندگانی
در تیرگیِ زمانه بودیم
تابید بناگهان شراری
ما چشم به‌راه خود گشودیم
از راهنمائیِ “ارانی”

سردسته‌ی رهزنان بلرزید
زآن روشنیِ نشاط‌انگیز
تا زندگی‌اش دوام یابَد
تاریک کند زمانه را نیز
آن بارقه را نمود “فانی”

آتش به دلِ ستمکشان زد
داد از همه سر امید بر باد
دزدید ز ما چراغ ما را
بنشست بخاطر خوش‌ و شاد
بر مسند خود به “حکمرانی”

دیری ولی آن کجی نپائید
دورانِ تلاش او سر آمد
برخاست غبار از برِ راه
باز آتشِ جاودان برآمد
با رنگِ نشاطش “ارغوانی”

 

اسماعیل شاهرودی