جان گرین توضیح میدهد که نظام سرمایهداری نه تنها با پدیده “بدهی” مخالفتی ندارد، بلکه آن را بهعنوان راهی برای وابسته ساختن افرادی که کمترین بهره را از آن میبرند، برای این نظام سودآور میداند.
بدهکار بودن و ناتوانی در پرداخت بدهی یکی از تکراریترین کابوسها برای بسیاری از مردم است و اساس بسیاری از زندگیهای تراژیک در رُمانها بوده است. معروفترین این رُمانها “دیوید کاپرفیلد” اثر چارلز دیکنز میباشد. در این رُمان، کارمندی بهنام ویلکینز میکاوبر، پس از ناکامی در پرداخت بدهیهای خود به طلبکارانش، در زندانِ بدهکاران زندانی شد. همسر او که سالیان طولانی رنج کشیده بود، بهرغم وضع مالی شوهر در کنارش ماند و مجبور شد تمام داراییهای خانوادگیاش را بهگرو گذارد. نام میکاوبر مترادف نام کسی شده است که با امید زندگی میکند ولی از نظر مالی همیشه بر لبه پرتگاه قرار دارد. “اصل میکاوبر” بر این اساس تشکیل شده است که “درآمد سالانهٔ بیست پوند، مخارج سالانهٔ نوزدهونیم پوند، پس باید خوشبخت بود. درآمد سالانهٔ بیست پوند، مخارج سالانهٔ بیستونیم پوند، نتیجه بدبختی است.” ماجرای رمان دیکنز در دوران ملکه ویکتوریا اتفاق افتاد. امروزه ولی بهنظر میرسد که ما با حس انتقامجویی به آن دوران بازگشتهایم، اگرچه زندان مخصوص بدهکاران دیگر وجود ندارد. هر روز تعداد بیشتری از افراد و خانوادهها بدهکار و به تخلیهٔ خانههای خود مجبور میشوند و زیر فشارهای شدید عصبیای قرار میگیرند که به مشکلات سلامت روان آنان منجر میشود. این همه با بهتر شدن مداوم کیفیت زندگی درحال وقوع است.
انسانشناس و آنارشیست فقید دیوید گریبر در کتاب خود بهنام “بدهی و ۵ هزار سال نخست”، استدلال کرد که بدهی اساس نظام سرمایهداری میباشد. بحث اصلی کتاب او این است که بدهیهای غیررسمی در “نظامهای اقتصادی بشر” تنها با محاسبه دقیق و مطالبه سختگیرانه بدهی، با خشونت (معمولاً با پشتیبانی دولت) و توسط نیروهای نظامی یا پلیس، جایگزین میشوند. او همچنین برخلاف تعریفهای متداول در تاریخ پول، استدلال میکند که بدهی احتمالاً کهنترین وسیلهٔ تجارت بوده است و معاملات نقدی و پایاپای بعداً رایج شدهاند، اگرچه این ادعا توسط بسیاری از اقتصاددانان و مورخان بهچالش کشیده شده است. گریبر اظهار داشت که “بازارها معمولاً با خشونت سیستماتیک دولتی پایهگذاری و حفظ میشوند”، اگرچه او در ادامه نشان میدهد که چگونه “در غیاب چنین خشونتی… این بازارها حتی میتوانند همچون اساس آزادی و خودمختاری بهنظر آیند.”
این نکته اگرچه ممکن است بوی تئوری توطئه بدهد، ولی بدون شک درست میباشد که تا آنجا که به سرمایهداران مربوط میشود بدهکار نگاه داشتنِ اشخاص راهی مطمئن برای مطیع نگه داشتنِ آنان است، بنابراین هرچه تعداد مردم بدهکار بیشتر باشد، قابلیت شکل دادن و کنترل آنان بیشتر خواهد بود. اگر شخصی نگران از دست دادن خانه، ماشین، و سایر وسایل خود باشد، آخرین چیزی که برای پایان دادن به این چرخهٔ شیطانی به ذهن او میرسد پیوستن به تظاهرات یا کارزارهایی برای پایان دادن به آن است. این امر دقیقاً همان منطق پشت سیاست مارگارت تاچر برای تبدیل کردن همه مردم به صاحب خانه شدن بود. اگر بهخاطر داشته باشید، او شوراهای شهر را مجبور کرد تمام سهام مسکنهای خود را بهقیمتهایی ناچیز به کسانی که میخواستند خانههای دولتی مسکونیشان را بخرند به آنان بفروشند. استدلال او این بود که احتمال رأی دادن صاحبان خانه به حزب محافظه کار بیشتر میباشد. علاوه بر این، بیشتر خریداران خانه در واقع مالک خانهها و آپارتمانهایی نخواهند بود که در آن زندگی میکنند، زیرا بیشتر آنان مجبور به گرفتن وام مسکن هستند تا اینگونه وانمود کنند که مالک خانه میباشند. این گونه است که آنان بهطورکامل در سیستم بدهی سرمایهداری محبوس خواهند شد. هنگامی که شما مجبور به باز پرداخت ماهیانه وام مسکن شدید (مبلغ متغیری که میتواند افزایش یا کاهش یابد، ولی بهنظر میرسد که همیشه رو به افزایش است) به دام افتادهاید. اگر نتوانید اقساط ماهیانهٔ سود را بپردازید، ممکن است از خانه به خیابان تخلیه شوید، بنابراین فشار زیادی برای ادامه پرداخت این اقساط وجود دارد و احتمال کمتری وجود دارد که کارگران دست به اعتصاب بزنند، زیرا از بازپرداخت اقساط خود عقب خواهند ماند. در نسلهای گذشته چنین بدهکاری بر بزرگسالان و خانوادههای افراد شاغل تأثیر میگذاشت، ولی برای جوانان اینگونه نیست. امروزه دانشجویان نیز از همان ابتدا، پیش از اینکه حتی شروع به کسب درآمد کنند، خود را درگیر بدهی میبینند. آنان پس از گرفتن وام (که همه افراد خانوادههای ثروتمند مجبور به انجام آن نیستند) با بدهی هنگفتی که بر گردنشان است زندگی کاری خود را آغاز میکنند.
بدهکاری، جدا از اینکه خود یک بار اقتصادی است، میتواند برای سرکوب مخالفتها و اعتراضهای دانشجویی بهگونهٔ ابزاری مورد استفاده قرار گیرد. خطر افزایش وام دانشجویی، اخراج احتمالی از دانشگاه یا قرار گرفتن در لیست سیاه بازار کار، میتوانند اشتیاق تحریم کردن کلاسهای درس یا شرکت در تظاهرات خیابانی را از بین ببرند. برخی بدون شک خواهند گفت: “خوب، مارکس همیشه بدهکار بود، ولی این امر مانع از انقلابیگری او نشد!” اگرچه این امر در مورد مارکس صادق است، ولی او دوستی بهنام انگلس داشت که آن اندازه ثروتمند بود که به نجات وی بیاید. بدون انگلس، کار مارکس ممکن بود به زندان بدهکاران ختم شود و کتابی بهنام “سرمایه” هم بهوجود نیاید! بیشتر دانشجویان چنین شانسی ندارند. پدیده بدهی نه تنها در بازار مسکن و وام دانشجویی بلکه به هر سو که بنگرید دیده میشود.
سرمایهداران به فروش کالاهای بیشتر وابستهاند و اگر نتوانند بفروشند، هیچ سودی ندارند. به همین دلیل است که با تبلیغات شیک و فریبنده از ما خواسته میشود کالاهای مصرفی بیشتری بخریم. این سیستم به فروش بستگی دارد، حتی اگر کالاهای فروشی واقعاً مورد درخواست یا نیاز نباشند. این کار با صرف هزینههای هنگفت برای تبلیغات انجام میشود. مهم نیست که اکنون پول ندارید. فقط بخرید، با گرفتن وام بخرید. به ما گفته میشود که میتوانیم آنچه را که میخواهیم داشته باشیم و بعداً هزینه آن را بپردازیم و این امر موجب تشویق بیشتر به بدهکاری میشود. پیامدهای وحشتناک بدهکاری را میتوان در سطح جهانی نیز مشاهده کرد. بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته با گرفتن وام از صندوق بینالمللی پول یا بانک جهانی یا خرید تسلیحات گرانبها، بدهیهایی سنگین بهبار میآورند. آنها سپس خود را تابع و خدمتگزار وامدهندگانی بزرگ مییابند که قدرت دیکته کردن شیوههای سیاسی و اقتصادی به این کشورها را دارند و این کار را نیز انجام میدهند. تأسیس اخیر گروه کشورهای بریکس و سرکشی برخی از این کشورهای بدهکار که خود را در تله نواستعماری یافتهاند نشانهای دلگرم کننده است که شاید چنین استفاده ابزاری از بدهی برای حفظ سلطه جهانی امپریالیسم رو بهپایان یافتن باشد.
نوشتهٔ جان گرین، روزنامهٔ “مورنینگ استار”، ۲۴ مهر ۱۴۰۲ (۱۶ اکتبر )
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۹۳، ۱ آبان ۱۴۰۲