آیا آنچه داریم «سرمایه‌داری رفاقتی» است؟

عناصر فاشیستی در هر جامعه مدرنی هستند، اما معمولاً ناچیز، بی‌اهمیت، و فرعی‌اند. آن‌ها فقط زمانی به مرکز صحنه می‌آیند که از حمایت سرمایهٔ انحصاری برخوردار می‌شوند که پول و پوشش رسانه‌یی کافی در اختیار آن‌ها می‌گذارد. و این زمانی رخ می‌دهد که بحران سرمایه‌داری بروز می‌کند که باعث افزایش چشمگیر بیکاری می‌شود و سرکردگی سرمایهٔ انحصاری- که تا زمان بروز بحران از آن برخوردار بوده است- متزلزل می‌شود.

در چنین شرایطی، نقش عناصر فاشیستی منحرف کردن گفتمان جاری است. به این ترتیب، از راه گسترش نفرت و خصومت علیه برخی از اقلیت‌های مذهبی یا قومی یا زبانی نگون‌بخت، تنگدستی و دشواری اساسی زندگی در نظام سرمایه‌داری بحران‌زده پنهان می‌شود. علاوه بر این، زمانی که عناصر فاشیستی به قدرت می‌رسند، البته سرکوب دولتی نیز اعمال می‌شود. اراذل و اوباش فاشیست به‌صورت گروه‌های خودسر به جان اقلیت مورد هدف و متفکران، روشنفکران، مخالفان سیاسی، و دانشگاهیان مستقل می‌افتند.

در هند نیز همین الگو به طور کامل اجرا می‌شود. اما، در ارتباط با ظهور گروه‌های فاشیستی و قدرت سیاسی آن‌ها، یک عنصر اضافی نیز وجود دارد. در درون سرمایهٔ انحصاری، عنصر تازه‌ای در حال ظهور است: «بورژوازی انحصاری جدید» که رابطه ویژه‌ای با گروه‌های فاشیستی پیدا می‌کند.

دانیل گورن (Daniel Guerin)، آنارکو مارکسیست مشهور فرانسوی، در کتاب خود فاشیسم و کسب‌وکار بزرگ می‌گوید که در آلمان، در مقایسه با سرمایه‌داران انحصاری قدیمی‌تر که در حوزه‌هایی مانند منسوجات و کالاهای مصرفی فعالیت داشتند، سرمایه‌داران انحصاری نوظهور در حوزه‌هایی مانند فولاد، کالاهای تولیدی، و تسلیحات و مهمات، در دههٔ ۱۹۳۰ حمایت ویژه‌ای از نازی‌ها کردند. این بدان معنا نیست که گروه اول از نازی‌ها حمایت نکرد. در واقع، میخایل کالتسکی، اقتصاددان مشهور [لهستانی]، رژیم نازی را همکاری نوپاهای فاشیست و کسب‌وکارهای بزرگ می‌داند، بدون اینکه هیچ تمایزی در میان بخش‌های دومی قائل باشد.

با این حال، این واقعیتی است که گروه‌های انحصاری جدید حمایت بسیار فعال‌تر و بسیار تهاجمی‌تری از عناصر فاشیستی می‌کنند. به همین ترتیب، در ژاپن نیز این گروه جدیدِ در حال ظهورِ سرمایه‌داران انحصاری، موسوم به شرکت‌های شینکو زایباتسو [جرگهٔ شرکت‌های خوشه‌یی مالی] مانند نیسان و موری، بود که در حمایت از رژیم نظامی فاشیستی ژاپن در دههٔ ۱۹۳۰ بسیار تهاجمی‌تر از زایباتسو قدیمی- متشکل از شرکت‌هایی مانند میتسویی و میتسوبیشی و سومیتومو که قبلاً در خط مقدم صنعتی شدن ژاپن بودند- عمل کرد.

باز هم موضوع این نیست که شرکت‌های انحصاری قدیمی از رژیم فاشیستی حمایت نکردند؛ روشن است که حمایت کردند (هرچه باشد، میتسوبیشی در کشتی‌سازی فعال بود). و به‌علت همین حمایت بود که رژیم اشغالگر آمریکایی پس از جنگ در ژاپن در دورهٔ حکومت ژنرال داگلاس مک‌آرتور نیز شرکت‌های قدیمی زایباتسو را منحل کرد (این موضوع دیگری است که آن‌ها بعداً در جریانی دیگر آن را آشکار کردند). اما این شرکت‌های انحصاری جدید بودند که حمایتشان از رژیم نظامی فاشیستی کامل، مطلق، و بسیار تهاجمی‌تر بود. در اینجا نیز آنچه در هند می‌گذرد مطابقت کامل با این الگو دارد. شرکت‌های انحصاری جدید مانند ادانی‌ها (Adani) و امبانی‌ها (Ambani)، در مقایسه با شرکت‌های انحصاری قدیمی و تثبیت‌شده، در حمایت از رژیم مودی بسیار فعال‌تر بوده‌اند و به سهم خود از ثمرهٔ چنین حمایتی نیز بسیار بهره‌مند شده‌اند، هرچند قدیمی‌ها به‌هیچ‌وجه بی‌میل به حمایت نبوده‌اند. رئیس شرکت‌های تاتا (Tata) حتی از دفتر مرکزی آر‌اس‌اس [راشتریه سویم سیوک سنگه، RSS، سازمان شبه‌نظامی راست‌گرای ملی‌گرای افراطی هندو، نزدیک به حزب حاکم بی‌جی‌پی در هند] در ناگپور بازدید کرد تا بر نزدیکی آن شرکت به رژیم هندوت‌وا [ملی‌گرایی هندوها در هند] تأکید کند.

پیوند تنگاتنگ دولت مودی با عناصر انحصاری جدید به‌طور خاص و با سرمایهٔ انحصاری به‌طور کلی را اغلب «سرمایه‌داری رفاقتی» توصیف کرده‌اند. با این حال، این توصیف حق مطلب را در مورد پیوند تنگاتنگ میان عناصر فاشیستی در قدرت و سرمایهٔ انحصاری، به‌ویژه سرمایهٔ انحصاری جدید، ادا نمی‌کند. این توصیف ماهیت خاص این پیوند را، که بهتر است اتحاد شرکت‌ها با هندوت‌وا [ملی‌گرایی هندو] توصیف شود، بیان نمی‌کند.

«سرمایه‌داری رفاقتی» اصطلاحی کلی است که در مورد همهٔ سرمایه‌داری مدرن و وضعیت خاص سلطهٔ عناصر فاشیستی صادق است و در نتیجه، ویژگی‌های آن [در هر کشور خاص] را بیان نمی‌کند.

در واقع، کل سرمایه‌داری از یک لحاظ سرمایه‌داری رفاقتی است: «قوانین بازی» معیّنی وجود دارد که همه باید رعایت کنند، اما در این قوانین، صلاحدید و اختیار در تصمیم‌گیری‌ها به نفع «دوستان» اعمال می‌شود. برای مثال، متقاضی هر قراردادی باید حداقل معیارهای خاصی را داشته باشد تا بتواند آن قرارداد را بگیرد، اما در میان همهٔ کسانی که این معیارها را دارند، کسانی که «رابطه» مناسبی دارند یا در مدرسهٔ دولتی «درست»ی درس خوانده‌اند یا «سوابق» مناسبی دارند قرارداد را می‌گیرند. به بیان دیگر، اعطای قراردادها در رژیم سرمایه‌داری هرگز کاملاً چشم‌بسته نیست. اما این چشم‌بسته نبودن، این روش قاعده‌مند جانبداری، در مجموعهٔ خاصی از «قوانین بازی» صورت می‌گیرد.

البته در سرمایه‌داری انحصاری این رابطه بین سرمایه‌داران انحصاری و دولت بسیار نزدیک‌تر می‌شود. رودولف هیلفردینگ در اثر خود به نام «سرمایهٔ مالی» ( Das Finanzkapital) از «اتحاد شخصی» بین بانک‌ها و سرمایهٔ صنعتی و تشکیل شالودهٔ «الیگارشی مالی» صحبت کرده بود و «اتحاد شخصی» مشابهی را بین «الیگارشی مالی» و دولت مطرح کرده بود. مدیران شرکت‌های چندملیتی در مشاغل بلندپایهٔ دولتی گمارده می‌شوند. و به همین ترتیب، مقام‌های ارشد دولت به‌راحتی در رده‌های بالای مشاغل اجرایی در شرکت‌های چندملیتی جای می‌گیرند. از این طریق، سیاست‌های دولت به‌خصوص برای حفاظت از منافع سرمایه‌داران انحصاری تدوین می‌شود. با این حال، همهٔ اینها، صرف‌نظر از اینکه چقدر به سود سرمایه‌داران انحصاری است، هنوز در چارچوب «قوانین بازی» معیّنی صورت می‌گیرد که همچنان حفظ می‌شود.

حتی زمانی که سیا در گواتمالا کودتا کرد تا جاکوبو آربنز را سرنگون کند که اجرای اصلاحات ارضی‌اش به شرکت یونایتد فروت آمریکا لطمه زده بود، یا زمانی که سیا و ام‌آی-۶ [سازمان اطلاعات بریتانیا] علیه مصدق، نخست‌وزیر ایران، کودتا کردند، زیرا صنعت نفت را ملی کرد و در نتیجه، شرکت بریتانیایی «نفت ایران و انگلیس» را از موقعیت برجسته‌ای که تا آن زمان داشت محروم کرد، دولت‌های متجاوز در دفاع از منافع سرمایه‌داران انحصاری خاصی عمل می‌کردند. اما «قوانین بازی» را نادیده نمی‌گرفتند و به گردن هم نمی‌گرفتند که کودتا برای دفاع از منافع انحصاری خاصی صورت گرفته است. در واقع، تا همین امروز، دولت بریتانیا رسماً هرگونه ارتباطش با آن کودتا را، که مصدق را سرنگون کرد و شاه ایران را به قدرت رساند، انکار کرده است.

با وجود این، به قدرت رسیدن عناصر فاشیستی همه‌چیز را تغییر می‌دهد: متضمن تغییری اساسی، یعنی کنار گذاشتن «قوانین بازی» است. در هند این تغییر به‌وضوح دیده می‌شود. هنگامی که نخست‌وزیر از دولت فرانسه خواست شرکت تازه‌تأسیس انیل امبانی (Anil Ambani) را برای تولید محلی هواپیمای رافائل بپذیرد، هیچ مناقصهٔ جهانی در کار نبود و در مورد اینکه این شرکت حداقل معیارهای لازم را دارد یا نه هیچ بررسی‌ای صورت نگرفت. در واقع، حتی شرکت هواپیمایی تولیدکنندهٔ دولتی را نیز دور زدند و هیچ توضیحی هم ندادند. به همین ترتیب، هنگامی که با وجود افشاگری‌های هیندنبورگ هیچ تحقیقی در مورد گروه ادانی نمی‌شود، آنچه شاهدش هستیم کنار گذاشتن «قوانین بازی» است. گزارش شده است که دولت بی‌جی‌پی [حاکم در هند] در حال برنامه‌ریزی برای برگزیدن برخی از شرکت‌ها و «برنده» کردن آن‌ها در رقابت با شرکت‌های کشورهای دیگر است. همین امر نشان‌دهنده ارتباط و پیوند بسیار نزدیک میان سرمایهٔ انحصاری، به‌ویژه سرمایهٔ انحصاری جدید، و دولت است. در برگزیدن این «برندگان» بالقوه هیچ‌کدام از «قوانین بازی» رعایت نخواهد شد. این امر متضمن کمک دولت برای ایجاد امپراتوری سرمایه‌داران انحصاری است که عناصر ملی‌گرای هندو با آن‌ها متحد شده‌اند.

از سوی دیگر و در مقابل، عناصر انحصاری جدید تضمین می‌کنند که دولت ملی‌گرای هندو از حمایت کامل رسانه‌ها برخوردار شود. جای تعجب نیست که یکی از معدود کانال‌های تلویزیونی باقی‌مانده را که تا حدودی مستقل از دولت بود، ادانی خریده است تا روند حمایت رسانه‌یی یکدست برای اتحاد شرکت‌ها با ملی‌گرایان هندو تکمیل شود.

اگر کل این فرایند را با وام گرفتن از آنچه موسولینی «همجوشی قدرت دولتی و شرکتی» خواند بود صرفاً موردی از «سرمایه‌داری رفاقتی» بنامیم، مطلب را درست و دقیق بیان نکرده‌ایم. در واقع، در هر اشاره‌ای به «سرمایه‌داری رفاقتی» فرض بر این است که سرمایه‌داری «ناب» و «غیررفاقتی» نیز وجود دارد که معمولاً غالب است، اما تحت حکومت عناصر ملی‌گرای هندو (هندوت‌وا) از آن تخطی می‌شود.

در واقع، چنین موجودی نداریم. تمام سرمایه‌داری «سرمایه‌داری رفاقتی» است، اما رابطه میان دولت و سرمایه در طی زمان تغییر می‌کند و در سرمایه‌داری انحصاری، این رابطه بسیار نزدیک‌ و تنگاتنگ می‌شود. با این حال، سرمایه‌داری در دورهٔ حکومت فاشیستی نمایانگر تحول کیفی دیگری در این رابطه است که در آن، خودِ حکومت در دست اتحاد شرکت‌ها و هندوت‌وا است.

نوشتهٔ پرابهات پاتنایک، در پیپلز دموکراسی، ۹ ژوئن ۲۰۲۳ (۱۹ خرداد ۱۴۰۲)

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۸۶، ۲۶ تیر ۱۴۰۲