چرا غرب از آتش بس هراس دارد؟

“اندرو موری”، تحلیلگر و مبارز برجسته مارکسیست و از رهبران شناخته‌شدهٔ جنبش صلح، معتقد است برجسته کردن شعار “صلح فوری” چهرهٔ واقعی مخالفان صلح، سیاستمداران مدافع امپریالیست که جنگ را ضربان قلب سرمایه‌داری غرب می‌دانند، را آشکار می‌کند.

“آتش‌بس”. این واژه‌ای است که امپریالیسم امروز از آن متنفر است. دولت‌های ایالات متحده و بریتانیا آتش سلاح‌های‌شان را هرگز خاموش نمی‌کنند و هواپیماهای جنگی‌شان را روی زمین نگه نمی‌دارند. در غزه آتش ‌بس نمی‌خواهند. در اوکراین آتش‌بس نمی‌خواهند. به‌نظر می‌رسد هر نسل این درس را که امپریالیسم یعنی جنگ، جنگ بی‌پایان، باید از نو بیاموزد. ولی این جنگ‌ها یک‌جور نیستند. هر جنگ ساختار خاص خودش را دارد و بر اساس سناریوی ویژهٔ خودش است.

بااین‌همه، این برای همه آشکار است که تمام کشورهایی که برای حل مسالمت‌آمیز جنگ اوکراین فشار می‌آورند همان کشورهایی‌اند که پایان دادن به تهاجم اسرائیل به فلسطین را خواستارند و سیاستمدارانی نیز- برجسته‌ترین‌شان در ایالات متحده بایدن، در بریتانیا ریشی سوناک و استارمر – که در هر دو مورد خواهان جنگ هستند هم‌سان یکدیگرند. بنابراین، جنگ و صلح جزو مسئله‌های اساسی سیاست ما هستند. در اوکراین، جایی که خطوط مقدم جبهه در طول مدت یک سال به‌ندرت تغییر کرده است، سیاست آنان [جنگ‌طلبان] خونین و بی‌هدف لَنگ می‌زند. آنان در غزه قتل‌عام می‌کنند و خاورمیانه‌ را به درگیری‌ای گسترده‌تر تهدید می‌کنند و ایالات متحده هم آمادهٔ مداخله مستقیم است. آنان سایهٔ سیاه جنگ را بر منطقه اقیانوس آرام نیز افکنده‌اند، زیرا واشنگتن درصدد جلوگیری از ظهور چین در مرتبهٔ رقیب جهانی‌ای کارآمد است. در تمام این موارد، بریتانیا موضع به‌خطای ایالات متحده را می‌گیرد و با وفاداری تکرار می‌کند. این موضع‌گیری چنین است: نه آتش‌بس، نه صلح، و نه تنش‌زدایی.

گرایش به جنگ، گرایش ماهوی‌‌ای اجتناب‌ناپذیر از سوی سرمایه‌داری انحصاری است، زیرا رقابت برای تسلط بر بازارها و منابع (و درنهایت، سودورزی لجام‌گسیخته) به تضاد بین دولت‌ها برای تسلط و حفظ حوزه‌های سود و منافع اقتصادی وسیع‌تر تبدیل می شود. جنگ، از این نظر، موجب سودآوری یا گسترش نظام سودآوری است و هر چه سود بیشتر باشد، مناقشه بر سر آن هم حادتر خواهد بود.

ولی جنگ درعین‌حال یک “سیاست” است. هیچ جنگ خاصی پیشگیری‌ناپذیر نیست و طولانی‌تر شدن آن نیز هرگز اجتناب‌ناپذیر نمی‌تواند ‌باشد. این روش، “سیاست”ی‌ست که حاصلش رویارویی حاکمیت‌ها با توده‌هاست. حال چرا دولت‌های ایالات متحده و بریتانیا در پی جنگی بی‌پایان در اوکراین و حمایت از ۷۵ سال تجاوز و ۵۶ سال اشغال غیرقانونی اسرائیل هستند؟

اشارهٔ تنها به سودورزی شرکت‌های اسلحه‌سازی- سوداگران همیشگی جنگ‌های بشری- کافی نیست. این یک عامل است، ولی عاملی فرعی، اگرچه تیتر مقاله روزنامه گاردین دال بر؛ “حماس تقاضاهایی جدید برای تسلیحات عنوان کرده است: وال‌استریت در پی سودهای کلان بیشتری از جنگ است” قطعاً چشمگیر بود. این واقعیتی‌ست اساسی که امپریالیسم درحال‌حاضر فقط با خشونت می‌تواند موقعیتش را حفظ کند. این گزاره (حُکم) ممکن است بدیهی به‌نظر رسد، ولی درواقع امپریالیسم- مانند دولت سرمایه‌داری‌ای در درون یک کشور- معمولاً ترجیح می‌دهد به‌جای دست زدن به اقدام‌هایی معمول و همیشگی، از راه وادار ساختن طرف مقابل به تسلیم شدن همراه با تهدید علنی به اقدام به خشونت، کارش را به‌پیش ببرد

آتش‌بس در اوکراین موجب می‌شود موقعیت روسیه در مقام رقیب واشنگتن در منطقه تضعیف نشود، بنابراین “غرب”ی‌ها ترجیح می‌دهند در ازای تلفات جانی‌ای به هر بهایی این کشور (روسیه) را از پا درآورند. این جنگی داغ است که آغازگر جنگی سرد (در شرایط کنونی) به‌ضد چین است. بدین‌گونه نیز پایان دادن به تهاجم مرگبار به غزه موقعیت اسرائیل را در مقام پلیسِ تأمین کنندهٔ منافع غرب در خاورمیانهٔ بزرگ (موردنظر) را به خطر می‌اندازد، پروژه‌ای که تا پیش از ۷ اکتبر/ ۱۵ مهرماه، با پیمان ابراهیم۱ و ملحقات آن به‌خوبی پیش می‌رفت.

باید گفت که اسرائیل چیزی فراتر از یک ابزار برای ایالات متحده است. بیشتر یهودیان نیز، اگرچه نه همهٔ آنان، اسرائیل را پناهگاه و تضمینی در برابر هولوکاستی دیگر می‌دانند. این واقعیت را نباید نادیده گرفت. ولی وابستگی نهایی این کشور به واشنگتن این گونه آشکار نبوده است. اسرائیل به‌منزلهٔ کشوری نیرومند در شبکهٔ جهانی امپریالیسم شناخته می‌شود و بنابراین شرایط حاضر برای آن یک فاجعه است.

پافشاری واشنگتن بر دخالت در هر دو جنگ- اوکراین و اسراییل- بیشتر شده است. آمریکا تسلیحات بیشتری به بن‌بست جنگ اوکراین سرازیر می‌کند و ناوهای هواپیمابرش را به مدیترانه می‌فرستد و درعین‌حال به هدف‌هایی در سوریه حمله می‌کند که ظاهراً با ایران مرتبط هستند. با‌این‌همه، به‌رغم همهٔ این نظامیگری‌ها، تسلط جهانی ایالات متحده هرگز به‌این اندازه شکننده نبوده است. آرای اخیر مجمع عمومی سازمان ملل این نظر را ثابت می‌کند. قدرت رو به رشد بلوک “بریکس” با تمام تضادهای درونی و انسجام محدود آن همراه با بی‌میلی جنوب جهانی به حمایت از کارزار ایالات متحده برضد روسیه نیز همین گونه‌اند. مهم‌تر از همه اینکه، رشد اقتصادی و سیاسی چین نیز تهدید موقعیت برتر ایالات متحده در سراسر جهان را موجب شده است.

برای ایالات متحده و ژاندارم بریتانیایی‌اش صلح در شرایط کنونی استراتژی‌ای برنده نمی‌تواند ‌باشد. جنگ، حتی با همه خطرهایش شرایطی بهتر برای ادامه نظم جهانی حاضر در مدت زمانی بیشتر می‌تواند ‌باشد. بنابراین، گزینه آن‌ها (ایالات متحده و بریتانیا) حتی به‌بهای سقوط اخلاقی‌شان، جنگ است. چگونه می‌توان روس‌ها را به‌دلیل حمله به زیرساخت‌های غیرنظامی حیاتی در اوکراین تحریم کرد و درعین‌حال به اسرائیل اجازه داد تا همان زیرساخت‌های غیرنظامی را در غزه ویران‌ کرد؟ جهان ناظر این دورویی است و امپریالیست‌ها را بر این اساس قضاوت می‌کند. حتی “پل میسون” (ژورنالست و تحلیلگر معروف انگلیسی)، از هواداران سرسخت سوسیال‌دموکراسی امپریالیستی، نگران این وضع است. او می‌نویسد باید در فلسطین آتش‌بس برقرار شود، زیرا: “هرچه این مدت طولانی‌تر شود، نفوذ غرب در سراسر جهان کم‌تر می‌شود. بنابراین، آتش‌بس یک ضرورتی است استراتژیک، فراتر از دلیل‌های بشردوستانه. …”

برای پل میسون مکثی در خاورمیانه برای تداوم حرکت در اوکراین ضروری است. از دست دادن حمایت در جنوب جهانی سلطهٔ غرب را حتی در اروپا هم کاهش می‌دهد یا به‌عبارتی به‌هم خوردن مناسباتی که یک سوسیال‌دموکرات اروپایی فقط می‌تواند از درک آن عاجز باشد. با‌این‌وجود، میسون از رهبر خود که با پشتیبانی علنی سیاسی‌اش از جلوگیری کردن اسرائیل از ارائه غذا، سوخت، و آب به فلسطینی‌های محاصره‌شده صدمه‌هایی جبران‌ناپذیر به خود وارد کرد باهوش‌تر است

اشتباهی (از سوی استارمر رهبر حزب کارگر بریتانیا) رخ نداده بود و پیامد آن نیز برایش مهم نبود. گواه این ادعا چیست؟ روز بعد [از پشتیبانی علنی استارمر از قطع ارائهٔ غذا، سوخت، و آب به فلسطینی‌ها] امیلی تورنبری و دیوید لامی، دو تن از اعضای ابله “کابینهٔ در سایه” استارمر نیز سخنان او را تکرار کردند. پس از فروریزی حمایت اعضای حزب کارگر در شوراهای شهر و کاهش حمایت مسلمان‌های بریتانیا از این حزب، پس از ۹ روز، استارمر عقب‌نشینی کرد و سخنانش را پس گرفت. او همان‌گونه که حضور اعضای کابینهٔ درسایه‌اش را در صف‌های اعتراضی موج اعتصاب‌ها را ممنوع فرض می‌کرد، ثابت کرده است که نه حزبش را و نه طیف گستردهٔ رای دهندگان به حزب کارگر را درک نمی‌کند و نمی‌شناسد.

سرسپردگی استارمر به سیاست‌گذاری نخبگان و دولتمردان و بالاتر از همه به اصول سیاسی دو حزب در قدرت امپراتوری بریتانیا (تعهد بی‌قیدوشرط به واشنگتن، ناتو، سلاح‌های هسته ای، و حمایت از اسرائیل) تنها چیزی است که از جانب او تغییرپذیر نیستند. همان‌طور که تعلیق وحشیانهٔ اندی مک‌دونالد از جناح حزب کارگر در پارلمان [به‌دلیل سخنرانی‌اش در دفاع از مبارزهٔ برحق مردم فلسطین] نشان می‌دهد، او نیز درحال به‌کارگیری همهٔ توان خود شده است. امروز، انزجار از حزب کارگر به‌رهبری استارمر در کوچه و خیابان هم آشکار شده است، خیابان‌هایی که در تظاهرات سه هفتهٔ متوالی نقش داشته‌اند. تظاهراتی با تعداد زیادی شرکت کننده، خشمگین، و درعین‌حال متحد، در بشردوستی مشترک.

بار دیگر جوانان مسلمان با چپ راستین ضد امپریالیست متحد شده و اتحادهایی را که نخستین بار در جنبش ضد جنگ سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ (۱۳۸۱و ۱۳۸۲) شکل گرفت، بازسازی کرده‌اند. این جنبش جدا از حزب کارگر کنونی است که بدترین عملکرد خود را در جریان این بحران داشته است. این جنبش نیز مانند جنبش اعتصابی بازتاب سیاسی مطالبات خود را خواستار است. چه کسی می‌تواند حزبی را که خواستار آتش‌بس است علیه سردمداران جنگ امپریالیستی رهبری کند؟ -این که اشاره‌ای به احتمال انشقاق در حزب کارگر می‌تواند ‌باشد- یکی از مهم‌ترین سؤال‌های لحظهٔ کنونی است.

آنچه کتاب مقدس انجیل در مورد نسل‌کشی به ما گفته است

اگر در مورد قوم “عمالقه” در شگفت هستید، قومی که نتانیاهو از ارتش اسرائیل خواست تا با فلسطینی‌ها به همان شیوه رفتار کند، این هشدار را به جهان می‌دهیم که درواقع عمالقه دیگر وجود ندارد، ولی او گفت: “اکنون بروید و عمالقه۲ را بزنید و همه آنچه را که دارند کاملاً نابود کنید و به آن‌ها رحم نکنید. بلکه هم زن و هم مرد، کودک و شیرخوار، گاو و گوسفند، شتر و الاغ را به‌قتل رسانید” (کتاب اول سموئیل، فصل ۱۵، آیه ۳).

۱.‌ پیمان ابراهیم، بیانیهٔ مشترک اسرائیل، امارات متحدهٔ عربی و ایالات متحده در سال ۲۰۲۰ / ۱۳۹۸ شامل توافق‌نامه‌های صلح اسرائیل-امارات متحدهٔ عربی و اسرائیل-بحرین، در کاخ سفید امضا شد. گفته می‌شد سه کشور ازجمله عربستان سعودی، سودان، و عمان به زودی می‌توانند به این پیمان ملحق شوند.

۲.‌ عمالقه، نام قومی در تورات است. هیچ اثر تاریخی‌ای مشخص در مورد عمالقه موجود نیست. بر اساس “سِفرِ پیدایش” (اولین کتاب تورات) و کتاب‌های تاریخ عمالقه به‌عنوان یک قوم و اولین قومی که به دشمنی با اسرائیل برخاست ذکر می‌شود. در “کتاب مقدس” عمالقه گروهی از عشایر هستند که در سرزمین اسرائیل زندگی می‌کنند [نقل به‌اختصار از: ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد].

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۹۵، ۲۹ آبان ۱۴۰۲

«دموکراسی مردمی همه‌جانبه» در چین چیست؟

اخراج اخیر دو نمایندهٔ آمریکایی آفریقایی‌تبار از مجلس قانون‌گذاری ایالت تِنِسی [در آمریکا] تازه‌ترین نمونه از روندی است که به نظر می‌رسد رشته‌ای از حمله‌های مداوم و بی‌وقفه به دموکراسی در آمریکا باشد. تاکتیک‌های بی‌پایان مانع‌تراشی برای رأی‌دهندگان در انتخابات، مانند پاکسازی نژادپرستانهٔ فهرست رأی‌دهندگان، ممنوعیت رأی‌گیری پُستی، موانع محدودکننده در پذیرش برگهٔ شناسایی رأی‌دهندگان، ... «دموکراسی مردمی همه‌جانبه» در چین چیست؟

ادامه

آمریکا, انگلستان, جهان, چین, دیدگاه, شرق آسیا, صلح, کارگری, مقاله

گفت‌وگو با شهردار کمونیست شهر «درسیم» ترکیه

فاتح مهمت ماچ اوغلو از سوی حزب کمونیست ترکیه در سال ۲۰۱۹ / ۱۳۹۸ به‌مقام شهردار شهر “درسیم” انتخاب شد. شهر “درسیم”- مرکز تاریخی مقاومت در برابر دولت مرکزی در آنکارا- با ۷۰ هزار نفر جمعیت در منطقه‌ای کوهستانی در شرق ترکیه واقع است. او پیش از این شهردار ناحیهٔ کوچک‌تر “اواچیک” بود، منطقه‌ای که ... گفت‌وگو با شهردار کمونیست شهر «درسیم» ترکیه

ادامه

استثمار, امپریالیسم, امریکا, تحلیل, ترکیه, جهان, دیدگاه, روسیه, زنان, ژاپن, سرمایه‌داری, سوسیالیسم, سیاسی, کارگری, ونزوئلا