اندیشمند آمریکایی میگوید ایالات متحده پشت آرمانهای انسانی دروغین پنهان شده و رنجی که به دیگر ملتهای جهان تحمیل کرده را توجیه میکند. به گزارش ایسنا، رسانه آمریکایی در مقالهای به بررسی کتاب جدید «نوآم چامسکی» اندیشمند برجسته آمریکایی و منتقد سفت و سخت سیاست خارجه ایالات متحده پرداخته است. به گزارش فارن پالسی، بیش ... فارن پالسی: چامسکی حق دارد؛ آمریکا متظاهر است
تلاش بیثمر رژیم ولایی برای رفع اَبَربحرانها با دامن زدن به توهّم «وفاق ملی»
حملۀ تجاوزکارانهٔ اسرائیل به ایران در بامداد ۵ آبان، تهدید خامنهای در مورد “پاسخ دندانشکن” دادن به اسرائیل و آمریکا، گسترش بمباران لبنان، و تداوم جنایتهای جنگی اسرائیل در نوار غزه با حمایت آمریکا و متحدان اروپاییاش در چند روز اخیر در صدر اخبار رسانههای داخلی و خارجی بوده است. در ارتباط با مسائل داخلی ... تلاش بیثمر رژیم ولایی برای رفع اَبَربحرانها با دامن زدن به توهّم «وفاق ملی»
تلاش امپریالیسم برای گسترش
لنین در کتاب امپریالیسم [امپریالیسم- بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری] نوشته بود: “تلاش ناگزیر سرمایهٔ مالی [این است که] حوزههای نفوذ خود و حتی قلمرو واقعی خود را گسترش دهد”. او در زمانی این کتاب را نوشت که رقابت بین امپریالیستها ویژگی اصلی جهان بود، جهانی که در آن این تلاش بهشکل مبارزهای رقابتی بین سرمایههای مالی ... تلاش امپریالیسم برای گسترش
آنجلا دیویس دربارهٔ: انتخابات ریاستجمهوریِ آمریکا
آنجلا دیویس میگوید انتخاب “کامالا هریس” بهمقام ریاستجمهوری ایالات متحده بستری مناسبتر برای فراگیری پیکارهایی دگرگونساز است. پاریس- “آیا واقعاً باید به این پرسش پاسخ دهم؟ من به فردی که حزب جمهوریخواه را رهبری میکند بیگمان قصد ندارم رأی دهم.” این پاسخ آنجلا دیویس، نماد کنشگران کمونیست در جهان، به پرسشی بود که روزنامهنگاری در ... آنجلا دیویس دربارهٔ: انتخابات ریاستجمهوریِ آمریکا
تلاش ترقیخواهان بریتانیا برای اثرگذاری بر چشمانداز سیاسی کشور در شرایط جدید مبارزه
بریتانیا در دهههای اخیر و پس از پایان جنگ سرد تغییرهای سیاسی مهمی را از سر گذرانده است. هفده سال حکومت حزب محافظهکار از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۷ و سپس از ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴ در آن کشور، در شرایط تغییر موازنهٔ تعیینکنندهٔ نیروها در جهان پس از فروریزی دولتهای سوسیالیستی، پیامدهای سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی مهمی ... تلاش ترقیخواهان بریتانیا برای اثرگذاری بر چشمانداز سیاسی کشور در شرایط جدید مبارزه
دوران فاجعهبار دیکتاتوری پهلویها در ایران و اثرات مخرب آن در روی کار آمدن حکومت ارتجاعی و ضد مردمی جمهوری اسلامی
شکست انقلاب بهمن ۵۷ و حاکم شدن رژیم استبدادی و ضد مردمی ولایت فقیه آنچنان فاجعهای برای میهن ما بوده است که بازماندگان حکومت پهلوی که در حقیقت عاملهایی جدی در رشد روحانیت ارتجاعی در کشور ما بودهاند امروز با کمک مالی و تبلیغاتی دستراستیترین نیروهای حاکمیت آمریکا، اسرائیل، و عربستان سعودی تلاش میکنند تا سلطنت پهلوی را بهشکل جایگزینی واقعی و در راه تحقق آزادی در ایران، به ایران بازگردانند.
واقعیت امر این است که جنبش رشد یابندۀ اعتراضی تودهها در ایران نهتنها برای بازگرداندن “سلطنت” در ایران نیست، بلکه جنبشی است آگاهانه بر ضد هرگونه نظام استبدادی و ضد مردمیای که هدفش جایگزین کردن مستبدان کنونی با گروه دیگری از دیکتاتورها (از طرفداران سلطنت تا گروه مافیایی مجاهدین خلق) است که سرسپردگی به نیروهای ارتجاعیای خارجی همچون اسرائیل و عربستان سعودی و مزدوریشان برای آنها درعمل اثبات شده است. مردم ما تبلور این سرسپردگی و مزدوری سلطنتیان و مجاهدین را در دفاعشان از تحریمهای ضد انسانی امپریالیستی که فشار اصلی آن بر گردۀ مردم زحمتکش ما است گرفته تا خواست آنان به دخالت خونین نظامی در ایران از طریق تبلیغات رسانهایشان دیده و شنیدهاند. اگر در برخی اعتراضها گروه اندکی از مردم شعار “رضاشاه روحت شاد” را میدهند بهقول معروف، سردادن این شعار “نه از حبّ علی بلکه از بغض معاویه است.”
بررسی همهجانبۀ کارنامۀ سیاه و فاجعهبار حکومت بیستوپنجسالۀ محمدرضاشاه پهلوی که با کودتای سیا و دستگاه جاسوسی انگلیس و سرنگون کردن حکومت ملی دکتر مصدق روی کار آمد نیازمند مطلب طولانیتری است و ما در اینجا تنها به مهمترین ویژگیهای این دوران ازجمله شمای اقتصادی کشور، فقر و محرومیت میلیونها ایرانی، سرکوب خشن و خونین آزادیخواهان بهخصوص نیروهای چپ، و سرمایهگذاری و یاری رساندن به رشد روحانیت در مقام سپری ایدئولوژیک برای مقابله با نیروهای روشنفکر و چپ خلاصهوار میپردازیم.
حکومت پهلویها، حکومت کارگزاران استعمار و امپریالیسم در ایران
حکومت پهلویها در ایران هم در دوران رضا شاه و هم پس از او در دوران پسرش با دخالت مستقیم خارجیها و بهدست آنان باهدف تأمین منافع کشورهای استعماری در ایران استقرار یافت. اسناد تاریخی موجود در میهن ما و اسناد تاریخی-دولتی موجود در کشورهایی که حکومت ضد مردمی پهلویها را روی کار آوردند بهروشنی حاکی از آن است که هدف استقرار سلطنت پهلوی در ایران برپایی حکومتی بود که بدون چون و چرا استعمار و کشورهای امپریالیستی را نوکری کند.
زندهیاد محمدتقی بهار (ملکالشعرای بهار) در کتاب خود بهنام ”تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران- انقراض قاجاریه“، در فصلهای مربوط به دوران عروج رضاخان و تلاش او برای کسب مقام سلطنت که از حمایت امپریالیسم انگلیس برخوردار بود، نمونههایی شگفتآور و تأملبرانگیز از سیاست عوامفریبی و جعل هویت برای فریب مردم را بازگو کرده است. اجرای مراسم ”احیا“ی ماه محرم از سوی رضاخان و اعطای تمثال “امیرمؤمنان” یا جشن “تمثال حضرت علی” از آن جملهاند و شباهتی حیرتانگیز با عوامفریبیهای سران کنونی حکومت جمهوری اسلامی دارد. ملکالشعرای بهار در جلد دوم کتاب ”تاریخ مختصر…“ مینویسد: “… بعد از دوم [ماه] حَمَل [فروردین]، در نتیجهٔ آن حرکت دور از حزم و زدن و زندانی کردن مردم، حس طرفیت و عنادی بر ضد سردار سپه [رضا شاه] در طبقهٔ سوم (منظور بهار تودههای مردم است) بهوجود آمد… درج اشعار مرحوم عارف و مقاله مارشال چشه و مقالات ماه و گل و شتر جمازه و غیره در جراید… این حس را بیدارتر ساخته بود… رییس دولت (رضاخان) که مشغول تهیه اسباب کامل برای مقصود آخرینِ خود بود، ضرری نمیدید که روی خوشی هم به تودههای مردم نشان دهد و دستی هم بهسر و روی دوستان (هواداران) مدرس بکشد… نمایشهای دیگر هم برای عوامفریبی شروع گردید که ما چند چشمهای از آنها را اینجا یادآوری مینماییم… اجرای ٬مراسم احیا، در لیالی متبرکه٬ احیا از طرف اهالی احترامات لازمه نسبت به شعائر اسلامی بهعمل آمده… از طرف اداره قشون در میدان مشق چادری برافراشته شده… آقای رییسالوزرا (رضاخان سردار سپه) و اغلب اعضای کابینه و بعضی از روسای ادارات، در شب قبل در میدان مشق حاضر و در موقع، قرآن بر سر شرکت جستند… اتفاقاً در زمان تصدی وزارت جنگ آقای سردار سپه [رضا شاه] نیز دیده بودیم که ایشان شب عاشورا با پای برهنه، و جمعی از همگنان با دستههای شمع چهلویک منبر را بر طبق سنت و عادات توده ملت طی کرده… هنگام ورود دسته معروف چالهمیدان که یک دوره تراژدی واقعه کربلا را تا ساعات بعد از قتل و آتش زدن مجسم میساخت… باز وزیر جنگ (سردار سپه) در مقابل یکی از چادرها ناظر ختام [ختم] عمل دسته چالهمیدان گردیده و به سردستهها خلعت داد و تشویق کرد… یکمرتبه دیده شد که بار دیگر، عادات دیرینه و مراعات افکار عامه و یک حالت مرتجعانه صریحی از طرف ایشان (رضاخان) عود کرده، قضیه لیالی احیا و از آن بالاتر داستان تمثال که اسباب استهزاء جراید متجدد اقلیت گردیده بود، بروز و ظهور نمود…”
رضاخان پس از روی کار آمدنش دورانی سیاه از سرکوب خونین در میهن ما آغاز کرد که آماج عمدۀ آن روشنفکران بودند. از لب دوختن و کشتن شاعرانی بزرگ همچون فرخی یزدی و میرزادهٔ عشقی گرفته تا بهقتل رساندن دکتر تقی ارانی و تصویب “قانون سیاه” ضد کمونیستی جزو “دستاوردهای” دوران رضاخان پهلوی است.
محمدرضا پهلوی هم پس از برکناری رضاخان از سوی متفقین بر سر کار آورده شد. حکومت محمدرضا شاه نیز حکومتی بود نوکرصفت که وظیفه عمدهاش را در اجرای اوامر سفیران انگلیس و آمریکا در ایران در راستای منافع این دو کشور امپریالیستی باید ارزیابی کرد. ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ شصت و نهمین سالگرد کودتای ننگین دولت آمریکا و انگلیس در ایران است. بهدنبال این کودتا محمدرضا که به ایتالیا گریخته بود بهدست مشتی چاقوکش آدمکش مثل شعبان جعفری (شعبان بیمخ) یا بهقول سلطنتطلبان “شعبان تاجبخش”، همکاری رهبران روحانیت مثل آیتالله کاشانی و بهبهانی و افسرانی همواره مزدور بیگانه مثل سپهبد زاهدی، و با سرنگون کردن دولت منتخب مردم ایران روی کار آوردند تا منابع میهن ما را نزدیک به سه دهه غارت کنند.
وینستون چرچیل که برای دورهای فرمانده نیروی دریایی (بعد از فرماندهی دریادار فیشر) و در دورهای هم فرمانده نیروی هوایی بریتانیا بود، پس از تکمیل بازسازی سوخت ناوگان دریایی بریتانیا و تبدیل آن از زغالسنگ به نفت به پارلمان بریتانیا هشدار داده بود که دولت انگلیس به منابع تضمین شده و کنترل شده نفت احتیاج حیاتی دارد. او در مورد منابع نفتی ایران در دست شرکت انگلیسی چنین گفته بود، این موهبتی بود خیلی بالاتر از درخشانترین رؤیاهایمان که از عالم غیب برایمان نازل شد. اهمیت نفت ایران برای بریتانیا به حدی بود که چرچیل بعدها در کتاب تاریخ جنگ جهانی دوم خود پذیرفت که حمله سال ۱۹۴۱ / ۱۳۲۰ برای اشغال عراق و خوزستان بهخاطر بهخطر افتادن این منابع از سوی آلمانیهای نازی بوده است. حجم اکتشاف و استخراج نفت ایران بهزودی شرکت نفت ایران و انگلیس را در ردیف شرکتهای بزرگ موسوم به هفتخواهران قرار داد. نقش اقتصادی این شرکت در کشور بریتانیا عبارت از این بود که شرکت نفت بهطور مستمر مبلغی هنگفت را به خزانهداری بریتانیا واریز میکرد- سالانه ۴۲ میلیون پوند بهعنوان مالیات و ۹۲ میلیون پوند بهصورت ارز خارجی. بعد از جنگ جهانی دوم و دوره ریاضت اقتصادی دولت انگلیس این مبالغ برای انگلیس نقشی بسیار حیاتی داشتند. آمارهای موثق نشان میداد که پالایشگاه آبادان سالانه ۳۶۷ میلیون پوند به حوزه استرلینگ پرداخت میکرد و به تمام سهامدارانش که اغلب انگلیسی بودهاند سود سهام سیدرصدی پرداخت میکرده است. در کنار آن باید افزود که پالایشگاه آبادان هشتاد درصد سوخت ارزان و تضمینشده ناوگان بزرگ سلطنتی بریتانیا را تأمین میکرده است. آیا اهمیت این موارد برای اینکه کشور استعمارگری چون انگلستان را بهفکر کودتا بیندازد کافی نیست؟ [نگاه کنید به: کتاب “کودتا”، نوشتهٔ یرواند آبراهامیان، ترجمه دکتر ناصر زرافشان، صفحههای ۳۰ تا ۳۳].
دربارهٔ چگونگی سازماندهی کودتا نیز در سالهای اخیر سندهایی جالب منتشر شده است. روزنامه نیویورک تایمز، ۲۸ فروردینماه ۱۳۷۹ / آوریل ۲۰۰۰، با استناد به سندهای رسمی دولت آمریکا افزوده است: “آلن دبلیو دالس، رئیس سازمان سیا، در چهارم آوریل ۱۹۵۳ (فروردینماه ۱۳۳۲)، با [اختصاص] یک میلیون دلار هزینه، برای ساقط کردن دولت مصدق، با هر روش ممکن“ موافقت کرد. هدف: “به قدرت رساندن دولتی بود که بتواند به یک راهحل معقول در مورد نفت برسد. ایران را قادر سازد از لحاظ اقتصادی باثبات و از لحاظ مالی قادر به پرداخت بدهیهایش شود و بتواند حزب کمونیست [حزب تودهٔ ایران] را که بهنحو خطرناکی قوی است مورد تعقیب شدید قرار دهد.“
روز ۲۵ خردادماه ۱۳۹۶ وزارت امور خارجه آمریکا مجموعهٔ کامل سندهای مربوط به روابط ایران و آمریکا در سالهای دههٔ ۱۹۵۰ میلادی/ ۱۳۳۰ خورشیدی و رویدادهای مرتبط با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر ضد دولت دکتر محمد مصدق را منتشر کرد. در طول سالهای اخیر بسیاری از سندها و اطلاعات مهم درارتباط با کودتای آمریکا و انگلیس بر ضد جنبش ملی مردم میهن ما از سوی برخی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا بهتدریج منتشر شده بود که مهمترین آنها سندهایی بودند که در ۲۰۱۳/ ۱۳۹۲ از سوی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از طبقهبندیِ محرمانه خارج و در دسترس عموم قرار گرفته بود. این مجموعهٔ جدید سندهای سازمان سیا که در قالب یک کتاب منتشر شدهاند با دردسترس گذاشتن سندها و جزئیاتی بیشتر، از روی مسائلی همچون نقشِ روحانیت در یاری رساندن به تحقق کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، مخصوصاً نقش کلیدی آیتاللهکاشانی، پرده برمیدارند که بسیار تأملبرانگیزند. بر اساس این سندها، آیتالله کاشانی از ماهها پیش از کودتا، نهفقط با سفیر آمریکا، بلکه با مأموران سیا دیدارها و گفتگوهایی داشته است. بر اساس همین سندها هم در ۱۴ دیماه ۱۳۳۰ (۵ ژانویه ۱۹۵۲) مأموران سیا در خانهای در شمیران، تهران، به دیدار آیتالله کاشانی میروند. آنان میگویند درخواست خاصی ندارند، بلکه فقط میخواهند که بهطور صریح، غیررسمی، و دوستانه با او [آیتالله کاشانی] تبادلنظری داشته باشند. بر اساس این گزارش، آیتالله کاشانی در این جلسه حمایت آمریکا از بریتانیا را بهچالش میکشد و میگوید که هدف فعالیتهای او جلوگیری از درگیر شدن خاورمیانه در یک جنگ جهانی سوم و جلوگیری از گسترش کمونیسم در ایران است. آیتالله کاشانی سه هفته پس از انجام شدن کودتای ۲۸ مرداد در مصاحبهای با روزنامهٔ مصری ”اخبار الیوم“ روی کار آمدن دولت کودتا را ”سبب مسرت“ دانست.
با روی کار آمدن حکومت کودتایی محمدرضا، ایران یک دورۀ بیستوپنجسالهٔ ترور و اختناق را بهدست سازمان امنیت شاه (ساواک) تجربه کرد، سازمان امنیتی که حاکمان کنونی آن را بهکمک رئیس ساواک شاه ارتشبد فردوست از حکومت پهلوی بهارث برده و آن را در ابعاد مختلفی بسط دادند.
فاجعه زیستن در دوران پهلویها! بررسیای کوتاه از وضعیت اقتصادی ایران در دوران حکومت محمدرضا پهلوی
بر اساس آمار موجود ازجمله آمار وقت بانک مرکزی، درآمدهای نفتی ایران از ۲۸۵ میلیون دلار در سال ۱۳۳۸ به دو میلیارد و ۳۰۸ میلیون دلار تا سال ۱۳۵۰ و به ۲۰ میلیارد و ۷۳۵ میلیون دلار در سال ۱۳۵۵ رسیده بود. رژیم شاه همچون رژیم ولایت فقیه بهجای استفاده از درآمد نفتی برای تقویت زیربنای اقتصادی و تقویت بنیه تولیدی کشور بخش عمدهای از این درآمد را خرج واردات اجناس مصرفی و خرید تسلیحات از آمریکا و دیگر کشورهای غربی کرد. برای مثال، در دورهٔ زمانی ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶ نسبت صادرات غیرنفتی به نفتی، از ۲۳ درصد در سال ۱۳۴۱ به ۲ درصد در سال ۱۳۵۶ کاهش یافت. در همین دوران ۵۲ درصد جمعیت ایران در آستانه فقر قرار داشتند که از علائم آسیب رسانی به رفاه اجتماعی، گسترش فاصلهٔ طبقاتی، توزیع نامتعادل درآمد و ثروت است که خود به فزونی جمعیت زیرخط فقر و سوءتغذیه منجر میشود [بهنقل از: “اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی”، نوشتهٔ همایون کاتوزیان، صفحههای ۳۱۶ تا ۳۲۰]. رفیق جانباخته زندهیاد رفعت محمدزاده (مسعود اخگر) در ویژهنامۀ “دنیا”، شمارۀ ۱۲، اسفندماه ۱۳۵۴، در مطلبی با عنوان: “پنجاه سال عقبماندگی و وابستگی اقتصادی”، دربارۀ هزینههای رژیم شاه برای خرید اسلحه از آمریکا و غرب مینویسد: “هزینههای سرسامآور نظامی در دوران محمدرضاشاه با شدت بیشتری نسبت به زمان پدرش رشد همهجانبه اقتصادی و ارتقای سطح زندگی زحمتکشان را در فشار گذارد. هزینههای نظامی مستقیم رژیم در این دوران ۱۶ درصد درآمد ملی کشور را تشکیل میداد که ۳ تا ۴ برابر حد متوسط هزینههای نظامی کشورهای عضو ناتو بود.”
رفیق جانباخته زندهیاد محمد پورهرمزان در مطالبی با عنوان: “دربارۀ برخی جوانب سیاسی-اقتصادی نظامیگری رژیم ایران” در “دنیا”ی شمارۀ ۵ مردادماه ۱۳۵۷، در مورد نظامیگری و ابعاد خرید تسلیحاتی رژیم شاه مینویسد: “روزنامۀ ٬فرانکفورتر روندشاو٬، چاپ آلمان غربی، ۱۹ ژوئیه ۱۹۷۷ / ۱۳۵۶ گزارش داد که در ایران در مقابل هر ۶ درجهدار و افسر ایرانی یک مستشار نظامی آمریکا وجود دارد که تا سال ۱۹۸۰ / ۱۳۵۹ این رقم میتواند به ۶۰ هزار تن برسد. بر اساس گزارشهای خبرگزاریهای جهان بهنقل از اسناد سنای آمریکا خرید تسلیحاتی رژیم شاه بین سالهای ۱۳۵۳ تا سال ۱۳۵۷ معادل ۴۰ میلیارد دلار بود که بیش از ۲۷ میلیارد دلار آن به مجتمعهای نظامی-صنعتی آمریکا پرداخت شده بود.” محمدرضا در مصاحبهای با مخبر “آسوشیتدپرس” که متن آن در ۲۱ آذرماه سال ۱۳۵۵ روزنامه اطلاعات چاپ شده است پرداختهای سالیانه به هرکدام از ۳۵ هزار مستشار آمریکایی در ایران را رقم ۱۵۰ هزار دلار در سال ذکر میکند، ولی مجله آمریکایی “نیوزویک” در همان دوران حقوق و مزایای کارشناسان آمریکایی در ایران را معادل ۲۵ هزار دلار در ماه و نزدیک به ۳۰۰ هزار دلار در سال برآورد کرده بود. و این درحالی بود که درآمد سالانه خانوارهای زحمتکشان خصوصاً در روستاهای کشور کمتر از ۳۰۰ دلار بود.
یکی از اثرهای مستقیم این سیاستهای فاجعهبار رژیم شاه، ورشکستگی اقتصادی بهرغم درآمد هنگفت نفتی و دراز کردن دست گدایی به سمت کشورهای امپریالیستی برای تأمین کسری بودجه کشور بود. بر اساس آمار رسمی دولت ایران طی ده سال برنامۀ سوم و چهارم مجموعاً ۱۶۶ میلیارد ریال وام خارجی دریافت کرد که این رقم تنها در یک سال ۱۳۵۵ به ۲۵۸ میلیارد ریال افزایش یافت [همانجا].
دکتر عظیمی در رسالهٔ دکترای خود که در دانشگاه آکسفورد و زیر عنوان: “بررسی رابطهٔ رشد اقتصادی، توزیع درآمد و فقر با توجه به مسائل ایران” انجامشده، سه رده مصرف کالری را در ایران مشخص میکند که معرف “سه خط فقر” متمایز هستند. بر این اساس، خط “الف” معرف مصرف ۹۰ تا ۹۹ درصد حداقل نیاز کالریک؛ خط “ب” معرف مصرف ۷۵ تا ۹۰ درصد حداقل نیاز کالریک؛ و خط “پ” معرف مصرف ۷۵ درصد با کمتر از حداقل نیاز کالریک است. عظیمی با بهکارگیری این تعریفها بهاین نتیجه دست یافته که “از مجموع ۳۰ میلیون و ۷۰۰ نفر جمعیت ایران در سال ۱۳۵۱، مصرف کالری ۱۶ میلیون نفر (یعنی ۵۲ درصد جمعیت کشور) کمتر از حداقل نیاز بود و چهار میلیون نفر از این جمعیت ۱۶ میلیونی، دچار سوءتغذیه شدید بودهاند.
یکی دیگر از معضلهای کنونی میلیونها شهروند میهن ما برای زندگی زیر سایه رژیم ضد مردمی و استبدادی ولایت فقیه معضل جدی مسکن و دسترسی نداشتن اکثر مردم به سرپناهی برای زندگی است. بررسیهای آماری نشان میدهند در سالهای پایانی حکومت پهلوی، مسکن در ایران در بدترین شرایط کیفی و کمی خود بوده است، بهطوریکه در سرشماری رسمی سال ۱۳۵۵، ایران ۳۳ میلیون و ۷۰۸ هزار و ۷۴۴ نفر جمعیت در قالب پنج میلیون و ۳۰۵ هزار و ۵۳۸ خانوار داشته است که از مجموع بیش از پنج میلیون و ۳۵۰ هزار خانوار کشور، نزدیک به ۱۴ درصد از خانوارها در یک اتاق زندگی میکردند که جمیعت بالغ بر چهار میلیون و ۶۶۵ هزار نفر را شامل میشد. وضعیت یادشده از این منظر نامطلوب است که بر اساس همین سرشماری، بُعد خانوار در ایران ۶.۳ است، یعنی در یک اتاق ۶ نفر زندگی میکردند که قطعاً نمیتواند حاکی از مطلوب بودن وضعیت مسکن برای زندگی باشد. همچنین بر اساس آمار رسمی سال ۱۳۵۵، در ۳۴۰۰ مورد بیش از دو تا سه خانوار در یک اتاق زندگی میکردند.
عَلَم کردن روحانیت ارتجاعی برای مقابله با نیروهای چپ و روشنفکر
محمدرضا پهلوی پس از آنکه بهوسیلهٔ کودتای آمریکایی-انگلیسی و با حمایت روحانیان مرتجعانی همچون کاشانی و بهبهانی به سلطنت بازگردانده شد برنامهای سازمانیافته بهمنظور حمایت از روحانیت مرتجع و تحکیم پایههای مذهبی حکومتش آغاز کرد.
محمدرضا پهلوی در کتاب “مأموریت برای وطنم” در مورد ارتباط تنگاتنگش با اسلام ازجمله میگوید: “کمی بعد از تاجگذاری پدرم دچار حصبه شدم و چند هفته با مرگ دستبهگریبان بودم و این بیماری موجب ملال و رنجش شدید پدر مهربانم شده بود. در یکی از شبهای بحرانی کسالتم مولای متقیان علی علیهالسلام را بهخواب دیدم که درحالی که شمشیر معروف خود ذوالفقار را در دامن داشت و در کنار من نشسته بود، در دست مبارکش جامی بود و به من امر کرد که مایعی را که در جام بود بنوشم. من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبام قطع شد و حالم بهسرعت رو به بهبودی رفت. طی همان سال، دو واقعه دیگر برای من رخ داد که در حیات معنوی من تأثیری بسیار عمیق بر جای نهاد. در دوران کودکی تقریباً هر تابستان همراه خانواده خود به امامزاده داود میرفتیم. برای رسیدن به آن محل، ناچار بودیم که راه پرپیچوخم و سراشیب را پیاده و با اسب طی کنیم. در یکی از این سفرها که من جلوی زین اسب یکی از خویشاوندان خود که سمت افسری داشت، نشسته بودم ناگهان پای اسب لغزیده و هر دو از اسب به زیر افتادیم. من که سبکتر بودم با سر بهشدت روی سنگ سخت و ناهمواری پرت شدم و از حال رفتم. هنگامی که بهخود آمدم، همراهان من از اینکه هیچگونه صدمهای ندیده بودم، فوقالعاده تعجب میکردند. ناچار برای آنها فاش کردم که در حین فروافتادن از اسب، حضرت ابوالفضل فرزند برومند حضرت علی ظاهر شد و مرا در هنگام سقوط گرفت و از مصدوم شدن مصون داشت.”
محمدرضا پهلوی خود را بهشکلی نجاتدهندۀ دین اسلام در ایران میدانست و گسترش “مذهب اثنیٰعشری” را از وظایف عمدهٔ سلطنت بهشمار میآورد. دکتر سید رضا نیازمند، در کتاب “شیعه در تاریخ ایران”، صفحهٔ ۴۲۲ ، اشاره میکند که محمدرضا در این رابطه دست به اقدامهایی نیز زد. ازجمله روزهخواری در اماکن عمومی و ادارات دولتی در ماه رمضان ممنوع شد. استاندار خراسان که بهباور روحانیون در زمان رضاشاه حمله و کشتار مخالفان مذهبی شاه در مشهد را سازمان داده بود برکنار گردید. ممنوعیت زیارت حج برداشته شد و برای بهبود اوضاع مدارس دینی اقدامهایی صورت گرفت.
استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی در اثری بهنام:”کلاه گوشه نوشیروان“ در پژوهشهای خویش، بهاین نکته اشاره میکند که در اواخر سلطنت محمدرضا پهلوی کوشش میشد برای فریب مردم و نجات از بحران، با جعل و دروغپردازی، هویت نوینی برای خانواده سلطنتی باهدف سیاسیای مشخص تراشیده شود. باستانی پاریزی مینویسد: “در مملکت ما، تاریخ سلسلههای بزرگ با روحانیت پیوند خورده است… هیچ خاندانی در تاریخ ایران قدرت نیافتهاند، مگر آنکه بهصورتی خود را پیوند زده باشند با عالم روحانیت، و نسبت عترت، و این امری است که حتی در همین اواخر- و آخرین سلسلههای سلطنت- هم میخواست انجام شود، پیوند هم زده شد، منتهی بهقول باغبانها، از بس پرزور بود، ”پیوند پراند“… بعض روزنامهها که نسبت بعضی (خانواده پهلوی) را سالها پیش به پارتیان و ناطقین به فهلویات رسانده بودند، بهفکر تجدیدنظر در نظر خود افتاده، نسبت آن قوم را به ابناء محمدی… اعلام کردند…” در کتاب یادشده برای تأیید این نظر تصویری از مجله خواندنیها، شمارهٔ ۱۸، سال ۲۸، منتشر شده که در آن میخوانیم: “ولیعهد ایران (رضا پهلوی) از ابناء محمدی و سلاله هاشمی است. مثل اینکه تقدیر چنین خواسته تا هرچه شاهنشاه میکنند بیسابقه و بکر و در جهت منافع مادی و معنوی ملت باشد: زیرا به حکایت تواریخ متقن از صدر اسلام تا کنون سابقه نداشته تا یکی از ابناء محمدی و سلاله هاشمی به ولایتعهدی این کشور برگزیده شود و باز برای اولین بار است که ولیعهد گرامی ایران از طرف پدر عظیمالشأن خود به نژاد پهلوی و از ناحیه علیاحضرت فرح شهبانوی ایران به محمد بنعبدالله پیغمبر مقدس اسلام و مربی بشریت منسوب میشوند…“ [بهنقل از: کتاب “کلاه گوشه نوشیروان”، بهقلم باستانی پاریزی، صفحههای ۳۸۴، ۳۸۵ و ۳۸۷].
یکی دیگر از اقدامهای محمدرضا شاه برای جذب مرتجعترین رهبران مذهبی وقت دعوت او از آیتالله قمی برای بازگشت به ایران از نجف بود. قمی در زمرهٔ مرتجعترین رهبران مذهبی وقت بود که زندهیاد کسروی را مرتد خوانده بود. قمی در پی دعوت فرستادهٔ شاه به نجف، به ایران بازگشت و از سهیلی نخستوزیر وقت خواست یک سری اقدامها در زمینه احیای مسائل اسلامی در سطح جامعه انجام شود که با موافقت محمدرضا رو بهرو شد. این خواستها ازجمله عبارت بودند از: برگرداندن اداره مالکیتهای وقفی به روحانیون، بستن مدارس مختلط، تعطیل و تعلیم اجباری شرعیات در تمام سطوح آموزشی تحت نظارت روحانیون که بیشک به نفوذ افکار مذهبی در آموزشوپرورش کشور یاری رساند.
محمدرضا شاه در مصاحبه با اوریانا فالاچی، اکتبر ۱۹۷۳ / ۱۳۵۲، در مورد باورهای مذهبی خود با مدعیاتی که بیشتر به تخیلات فردی غیرمتعادل بهلحاظ فکری شبیه است ازجمله گفت: “من بهکلی تنها نیستم، زیرا نیرویی که دیگران نمیبینند، مرا همراهی میکند. یک نیروی عرفانی. وانگهی من پیامهایی دریافت میکنم، پیامهای مذهبی. من خیلی مذهبی هستم. به خدا باور دارم و همواره گفتهام که اگر هم خدا وجود نمیداشت باید اختراعش میکردیم. واقعاً آن آدمهای بدبختی که خدا ندارند، مرا سخت متأثر میکنند. برای اینکه شما حرف مرا باور نمیکنید، به خدا ایمان ندارید، بهمن هم ایمان ندارید. کسانی که ایمان ندارند زیادند. حتی پدرم هم آن را قبول نداشت. او هیچوقت آن را قبول نکرد. او همیشه در این مورد میخندید. بههرحال خیلی از مردم اگرچه محترمانه از من سؤال میکردند که آیا مطمئن هستم که آنها وهم و خیال نبوده است. جواب من خیر است. خیر، برای اینکه من به خدا ایمان دارم. بهاین حقیقت که من بهوسیلهی خدا انتخاب شدم که یک مأموریتی را بهپایان برسانم. الهامات من معجزههایی بودند که کشور را نجات دادند” [!].
دیکتاتوری خشن و خونین محمدرضا پهلوی
با روی کار آمدن حکومت محمدرضا شاه از سوی انگلیسیها در سال ۱۳۲۰، و بهدلیل ضعف حکومت مرکزی، و همچنین پایهگذاری حزب تودۀ ایران همچون نیروی اجتماعیسیاسیای پیشگام در کشور، ایران در دوران کوتاهی رشد چشمگیر جنبش کارگری و دهقانی، حضور گستردۀ زنان و جوانان و دانشجویان در عرصهٔ مبارزهٔ اجتماعیسیاسی و تشکیل شدن شماری از سندیکاها، اتحادیهها، و سازمانهای مترقی زنان و جوانان را شاهد بود چندان که فضای سیاسی و اجتماعی کشور را بهکلی دگرگون کرد. این دوران همچنان رنسانس فرهنگیای بزرگ در تاریخ معاصر میهن ما شاهد بود و شماری از برجستهترین نویسندگان، شاعران، مترجمان، و هنرمندان تحت تأثیر اندیشههای مترقی و دورانساز حزب گنجینهای ماندگار از آثاری هنری و فرهنگی خلق کردند که دامنهٔ تأثیرهای آن تا بهامروز کشیده شده است.
رشد جنبش کارگری میهن و حزب طبقه کارگر ایران، حزب تودۀ ایران، آنچنان تأثیر شگرفی را بر روند تحولهای کشور داشت که پیامدهایش ارتجاع داخلی و امپریالیسم انگلیس و آمریکا را بهشدت نگران کرد. انتخاب شخصیتی ملی همچون زندهیاد دکتر محمد مصدق به نخستوزیری، جنبش نیرومند ملی کردن نفت و خطری که از بابت آن منافع انگلیس و آمریکا را در منطقه تهدید میکرد سبب شد تا امپریالیسم آمریکا و انگلیس برای نخستین بار سیاست “تغییر رژیم” (رژیم چنج) در ایران را با انجام کودتایی خشن و خونین در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اجرایی کنند. حکومت ملی دکتر مصدق با همکاری بخش بزرگی از روحانیت و روحانیانی مثل کاشانی و بهبهانی سقوط کرد و شاه فراری با کمک نیروهای امپریالیستی برای خدمت به منافع آمریکا و انگلیس به کشور بازگردانده شد. هزاران تن از اعضا و هواداران حزب تودۀ ایران دستگیر شدند و شماری از برجستهترین افسران میهندوست ایران رفقایی همچون مبشریها، سیامکها، وکیلیها، روزبهها برابر جوخههای تیرباران گذاشته شدند و رفقای قهرمان دیگری همچون وارطان سالاخانیان و محمود کوچک شوشتری زیر شکنجههای وحشیانه مزدوران حکومت کودتا جان باختند.
از آن دوران به بعد و با تأسیس “سازمان اطلاعات و امنیت کشور” (ساواک) در سال ۱۳۳۵، ایران عرصهٔ سرکوبهای تبهکارانهٔ خشن و خونین دگراندیشان گردید. سرکوب اعتراضهای مردمی که رنگ مذهبی بهخود گرفته بود در خردادماه ۴۲ و پیگرد و سرکوب خونین روشنفکران و نیروهای مترقی ازجمله اعدام مبارزانی همچون عُلُویها، جزنیها، گلسرخیها، دانشیانها، سعیدمحسنها، حنیفنژادها، کشتار وحشیانهٔ مبارزانی قهرمان و خللناپذیر همچون رفیق هوشنگ تیزابی و رفیق پرویز حکمتجو زیر شکنجه مأموران ساواک، تنها نمونههایی از جنایتهای حکومت دیکتاتوری محمدرضا در ایران بوده است.
رضا دقتی، عکاس ایرانی که عکسهایش از روزهایی که تظاهرات خیابانی و اعتراضها به رژیم پهلوی در جریان بود تاریخی مصور از وقایع آن روزها پیشِ روی میگذارد، در مصاحبهای با بیبیسی دربارهٔ دورانی که در زندان ساواک گذرانده بود میگوید: “در دورهای که دانشجوی معماری دانشکده هنرهای زیبای تهران بودم، فعالیتهای هنری ضد رژیم شاه داشتم. این فعالیتها درنهایت، بازداشتم را بهدنبال داشت و سه سال در دوران پهلوی به زندان افتادم. پنج ماه اول بازداشت را جایی گذراندم که کمیته مشترک ضدخرابکاری خوانده میشد؛ مخوفترین جایی که ساواک در اختیار داشت. شکنجه در این زندان، اقدام غریبی نبود و من هم بینصیب نبودم. برای ماهها، بهطور پیوسته میتوانستید صدای مردان، زنان و حتی گاه کودکانی را بشنوید که زیر شکنجه بودند. من هم از این قاعده استثنا نبودم؛ با کابل به کف پاهایم زده میشد. از بازو یا پا از سقف آویزانم میکردند و بهمن شوک الکتریکی میدادند.”
در ۴ آذرماه ۱۳۵۵ سازمان عفو بینالملل گزارشی از نقض گسترده حقوق بشر توسط رژیم پهلوی منتشر کرد. در گزارش گفته شده است: “سرکوبی مخالفان سیاسی بهعهده ساواک- پلیس مخفی ایران- است که با بیرحمی شدید انجام میگیرد. پلیس مخفی ایران دارای یک سیستم خبرچینی است که مأموران آن در تمام سطوح جامعه ایران نفوذ دارند و بنا بهگفتهٔ مسافرانی که از ایران آمدهاند و همچنین تأکید مخالفان رژیم ایران در خارج کشور ساواک فضائی آمیخته از رعب و وحشت ایجاد کرده است.” گزارش عفو بینالملل دربارهٔ وضعیت مخالفان در زندانهای ساواک میگوید: مخالفان با “شلاق و کتک، شوک برقی، کشیدن ناخن و دندان، تنقیه آب جوش، آویختن وزنه از بیضه، بسته شدن به تخت آهنی داغ، فروکردن شیشه شکسته در مقعد و تجاوز” روبرو بودند. بر اساس همین گزارش از آغاز سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۰] تا کنون دادگاههای نظامی ایران ۳۰۰ زندانی سیاسی را به مرگ محکوم ساختهاند و در ۶ ماه اول سال ۱۹۷۶ [۱۳۵۴] دولت ایران اعدام ۲۲ زندانی سیاسی را اعلام کرده است.”
برخلاف مدعیات شماری از سلطنتطلبان رسوا شده، ایران در دوران محمدرضا شاه کشوری اسیر دیکتاتوریای خونریز بود که رهبر سلطانش در آخرین سالهای حکومت ضد مردمیاش حزبی بهنام “رستاخیر ملت ایران ” بهراه انداخت و بهتمامی مردم ایران امر کرد یا عضو این حزب بشوند یا از ایران بروند! محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۵۳ دو حزب فرمایشی “ایران نوین” و “مردم” را منحل کرد و اعلام کرد که در آینده دولت تکحزبی خواهیم داشت. در ضمن گفت: “کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی بهاصطلاح خودمان: «تودهای». یعنی باز بهاصطلاح خودمان و با قدرت اثبات: بیوطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است. یک کسی که تودهای نباشد و بیوطن هم نباشد ولی بهاین جریان هم عقیدهای نداشته باشد، او آزاد است، به شرطی که بگوید- به شرطی که علناً و رسماً و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم” [نگاه کنید به: “اطلاعات ۸۰ سال حضور مستمر”، جلال رفیع، جلد اول، صفحه ۲۹۶، اول اسفندماه ۱۳۵۳. انتشارات (روزنامه) اطلاعات].
محمدرضا شاه در پاسخ به انتقادهای خبرنگاران خارجی ازجمله میگفت: ” آزادی اندیشه! آزادی اندیشه! دموکراسی، دموکراسی! با پنج سال اعتصاب و راهپیماییهای خیابانی پشت سر هم! دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از آنها را نمیخواهیم” [نگاه کنید به: “ایران بین دو انقلاب”، یرواند آبراهامیان، نشر نی، صفحهٔ ۵۴۲].
کوتاهسخن، انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ که طومار حکومت پهلویها در ایران را درهم پیچید، برخلاف مدعیات سلطنتطلبان توطئه اربابان شاه برای جابهجا کردن او نبود، بلکه انقلاب دهها میلیون ایرانی بود که جان بهلبرسیده از حکومت دیکتاتوری، فاسد، و وابستهٔ محمدرضا خواهان آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی در کشور بودند. بهبیراهه کشانده شدن و سرانجام شکست انقلاب بهمن بهدست روحانیت تاریکاندیش بهرهبری خمینی و همراهان او فاجعهای بود که روند تحول کشور ما به سمت آزادی و تحقق حاکمیتی ملی و مردمی را تا کنون بیش از چهار دهه بهتأخیر انداخته است، ولی روند تاریخ را نمیتوان متوقف کرد و دیر یا زود راه حرکت به سمت ایرانی رها از استبداد قرونوسطایی کنونی گشوده خواهد شد و برخلاف شور و شوق طرفداران سلطنت و اربابان آمریکایی و اسرائیلیشان، آیندهٔ میهن ما با بازگشت به سیستم حکومتیای که همچون حکومت کنونی ایران متعلق به قرونوسطا است رقم نخواهد خورد. آیندهٔ میهن ما برپایی جمهوری ملی و دموکراتیکی است که همهٔ نیروهای مترقی و آزادیخواه میهن ما در راه تحقق آن مبارزه میکنند.
«نامۀ مردم»
اعلامیۀ فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری دربارۀ تحریمهای جدید اقتصادی اتحادیۀ اروپا
پیامدهای این تصمیمها بهشکلی غیرقابل تحمل بر دوش کارگران و مردمی مینشیند که درآمد خود را در اثر صعود بیوقفۀ هزینههای زندگی و تورم درهم شکسته میبینند. گروههای انحصارگر بزرگ غرب در فضای جنگ سرد که بهطور سیستماتیک در حال تحکیم و تقویت است، با تمام خطرها برای صلح و امنیت جهانی، دوباره به هزینۀ ... اعلامیۀ فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری دربارۀ تحریمهای جدید اقتصادی اتحادیۀ اروپا
مارکس: «روز کاری» و مبارزه طبقاتی
همانطور که مارکس در سرمایه جلد نخست شرح میدهد، مبارزه برای تعیین روزکاری، جنگ داخلی طولانی و پنهان میان سرمایهداران و طبقه کارگر بود که بیش از نیم سده بهدرازا کشید.
امپریالیسم همچون پدیدهای دیرپا
یک برداشت نادرست رایج وجود دارد که تلاش قدرتهای پیشرفته صنعتی برای حفظ کنترل سرچشمههای طبیعی مستعمرههای پیشین پایان یافته است.
ضرورت عملکرد متحدانهٔ جنبش چپ در حل تضاد اصلی با ارتجاع داخلی و برخورد با «جنگ سرد» جدید
متأسفانه مردم کشور ما سال ۱۴۰۱ و قرن پانزدهم هجری خورشیدی را در شرایطی آغاز میکنند که هیچ چشمانداز امیدبخشی برای بهبود وضعیت معیشتی آنان و رفع بحرانهای سیاسی، اقتصادی، و زیستمحیطی وجود ندارد و به احتمال زیاد اوضاع بدتر هم خواهد شد.
برگزاری نشست گروه تدارک همایش سالانهٔ حزبهای کمونیست و کارگری جهان
کارگروه تدارک همایش سالانهٔ حزبهای کمونیست و کارگری جهان در جلسهای که در لیسبون در تاریخ ۱۴ اسفند (۵ مارس) برگزار شد، دربارهٔ مکان، تاریخ، موضوع، و چارچوب بیست و دومین نشست بینالمللی حزبهای کمونیست و کارگری (IMCWP) تصمیم گرفت و روند تدوین و انتشار سند نهایی را بررسی کرد.