
در بحبوحهٔ تداوم صدای گوشخراش و پریشانکنندهٔ جنگ در خاورمیانه، و تلفات وحشتناکی که بهویژه مردم فلسطین متحمل میشوند، در حالی که جامعهٔ بینالمللی و سازمانهای نمایندهٔ آن به نظر میآید قادر یا مایل به اقدام قاطع نیستند، بار دیگر صدای شوم دیگری بیش از پیش تکرار میشود: تهدید حملهٔ مجدد به ایران. فعالان در سراسر جهان زنگ خطر را به صدا درمیآورند و جنبش جهانی صلح را به بسیج نیرو برای اقدام -پیش از آنکه دیر شود- فرا میخوانند.
در پی توافقی که در سازمان ملل متحد بر سر برگرداندن مجموعهای از تحریمهای گستردهٔ بینالمللی علیه ایران (اسنپبک یا سازوکار ماشه) صورت گرفت، این تهدید اکنون بسیار جدّیتر شده است. اعمال تحریمهای بینالمللی از روز یکشنبه ۲۸ سپتامبر (۶ مهر) و پس از یک مهلت سی روزه دوباره به اجرا درآمد. سی روز پیش از آغاز برگشت تحریمهای بینالمللی، سه قدرت بزرگ اروپا (بریتانیا و فرانسه و آلمان) ایران را به «تخطی چشمگیر» از تعهدهایش مطابق با برنامهٔ جامع اقدام مشترک ۲۰۱۵ یا «برجام» متهم کرده بودند. این در حالی است که چین و روسیه تلاش جدّی کردند که برجام برای شش ماه دیگر تمدید شود و در نتیجه «سازوکار ماشه» تا ۱۸ آوریل ۲۰۲۶ (۲۹ فروردین ۱۴۰۵) به تعویق افتد و وقت بیشتری به ایران داده شود.
اقدامی که وزیران خارجهٔ سه قدرت بزرگ اروپایی آغاز کردند آشکارا ناشی از همسویی موضع آنها در قبال ایران با موضعگیری دولت ترامپ است. آنها بهویژه به خودداری ایران از همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، دیدهبان هستهیی سازمان ملل متحد، اشاره میکنند. با توجه به اینکه به گفتهٔ خود آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پیش از بیرون رفتن یکجانبهٔ دولت اول ترامپ در سال ۲۰۱۸ از توافق برجام، ایران به تعهدهایش طبق مفاد برجام پایبند بوده است، این موضعگیری اروپاییها بسیار نامعقول است.
سه قدرت اروپایی همچنین بر اجازه ندادن ایران به بازرسان آژانس برای دسترسی به سایتهای هستهیی تأکید کردند، در صورتی که واقعیت این است که بازرسیها فقط پس از آغاز جنگ و بمباران دوازدهروزهٔ اسرائیل و آمریکا علیه ایران در ماه ژوئن (خرداد) تعلیق شد. در آن حملهها بیش از هزار غیرنظامی کشته شدند، عدهٔ بیشتری قطع عضو شدند، خسارات زیادی در ایران به بار آمد، و به تأسیسات هستهیی ایران حمله شد، که نقض آشکار قوانین بینالمللی بود. آژانس بینالمللی انرژی اتمی بعداً در روز جمعه ۲۷ سپتامبر (۵ مهر) تأیید کرد که بازرسیها از سر گرفته شده است. از سوی دیگر، لفاظیهای جنگطلبانه و ژستهای بیملاحظهٔ جمهوری اسلامی ایران، در حالی که این رژیم همچنان به موشوگربه بازی و دستکم گرفتن تنش و خطر در برخورد با جامعهٔ بینالمللی ادامه میدهد- که بهطرز وحشتناکی یادآور ژستهای رژیم صدام حسین در آستانهٔ حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ است- در نهایت نشانهٔ بیمسئولیتی جمهوری اسلامی در قبال مردم ایران و در حفاظت از کشور و منافع مسلّم آن است. هیچ تردید و توهمی نباید داشت. بازگشت تحریمهای فلجکننده بیش و پیش از هر چیز به عموم مردم ایران آسیب میرساند که سالهاست آسیب میبینند و رنج میبرند، نه به کسانی که در رأس قدرت دیکتاتوری مذهبی خشن ۴۵ساله قرار دارند.
البته این سناریوی آشنایی است که پیش از این نیز نتایج دهشتناکی به بار آورده است، از جمله در عراق، کشور همسایهٔ ایران. این سناریو شامل خفه کردن اقتصادی و تخریب عمدی زیرساختهای حیاتی کشور مورد نظر در طول سالها با تأیید سازمان ملل متحد است، که در نهایت به اقدام نظامی یکجانبه برای وادار کردن آن کشور به تسلیم کامل یا تکهتکه شدن منجر میشود. در واقع، بین وضع مردم عادی عراق از سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰)، پس از جنگ اول خلیج فارس، تا سال ۲۰۰۳ (سال حملهٔ آمریکا و بریتانیا به عراق) و وضعی که اکنون مردم ایران با آن مواجهاند شباهت آشکاری دیده میشود که نباید آن را دستکم گرفت.
در ایران کنونی، در اقتصادی که در حال سقوط آزاد است، اکثر مردم کشور مشکلات اجتماعی-اقتصادی عظیمی را تحمل میکنند که پیش از هر چیز نتیجهٔ سه دههٔ تحمیل فاجعهبار سیاستهای اقتصادی نولیبرالی در رژیم ولایی حاکم در ایران است. این روند به تضعیف اقتصاد رانتی و مبتنی بر دلار ایران منجر شده است و وضعی به وجود آورده است که آمریکا میتواند خودسرانه تحریمهای مالی و اقتصادی ناعادلانه و مخربی علیه ایران اعمال کند.
با توجه به تلاش امپریالیسم آمریکا از روی اضطرار برای جلوگیری از کاهش قدرت سلطهاش و تقویت هژمونی رو به کاهش آن، همراه با دسیسههای متعدد خودسرانه، پیشبینینشدنی، ولی بسیار خطرناک دولت ترامپ، که بیش از پیش رو به فاشیستی شدن دارد، و اختیار مطلقی که ظاهراً به رژیم جنایتکار نتانیاهو در تل آویو داده است، باید گفت که وضع کنونی بسیار خطرناک است.
ایران اکنون در مرکز طوفان حوادث قرار دارد و این در حالی است که بازترسیم نقشهٔ منطقه و بازچینی توازن نیروها در غرب آسیا [از جمله در خاورمیانه] برای تضمین ادامهٔ سرکردگی آمریکا و نیز اجرای نقشههای توسعهطلبانهٔ اسرائیل با جدیّت در جریان است. کشور ما در وضعی بسیار آسیبپذیر قرار دارد و امنیت و منافع ملی برحق و امنیت ایران مداوم در معرض حمله، خرابکاری، و دخالتهای شریرانه از خارج قرار دارد.
مردم ایران امروزه اساساً خود را در وضع خطرناکی میببینند: از یک سو نقشههای شریرانه و دسیسههای دیکتاتوری خشن مذهبی و از سوی دیگر مانورهای بیش از پیش تهاجمی و تهدیدآمیز امپریاایسم آمریکا به رهبری ترامپ، با اقدامهای پیشبینینشدنیاش.
حتی بر اساس برآوردهای خود مقامات رژیم ایران، میزان حمایت مردم از جمهوری اسلامی و ادامهٔ این رژیم از ۲۰درصد جمعیت فراتر نمیرود. با این حال، این بیزاری گسترده از رژیم به معنای حمایت از دخالت خارجی در ایران نیست، چه رسد به سیاست تغییر رژیم، چنانکه در واکنش مردم ایران به جنگ دوازدهروزه علیه ایران در ماه ژوئن (خرداد-تیر) بهوضوح نشان داده شد، که در آن گرد هم آمدن حول دفاع از کشور و دفاع از حاکمیت ملی بهروشنی دیده شد.
مردم ایران نمیخواهند به سرنوشت عراق، لیبی، یا سوریه دچار شوند و در نتیجهٔ دخالتهای خونین خارجی، جنگ، و بیثباتی طولانیمدت کشورشان را ویرانشده ببینند. مردم ایران نمیخواهند ببینند که در قربانگاه تهدیدهای بیپروای دیکتاتورهای حاکم، پیشبینیهای نادرست و مرگبار از قدرت نظامی رژیم، و ژستهای توخالی ضدّامپریالیستی آن قربانی شدهاند.
بدتر شدن وضع کمبود آب، در حالی که گفته میشود تهران بسیار آسیبپذیر خواهد بود؛ قطع مکرر و فزایندهٔ برق؛ افزایش شدید و مداوم هزینههای زندگی؛ کاهش ارزش پول ملی تا مرز سقوط؛ و انواع فجایع زیستمحیطی همگی زندگی بخش اعظم مردم عادی ایران و اقتصاد را تباه کرده است. آشکارا دیده میشود که رژیم ایران قادر به مدیریت پیامدهای نامطلوب این بحرانهای پیچیده نیست و ملت ایران را در وضعی برزخی و فلجکننده قرار داده است که ناشی از بیاطمینان بودن به آینده و روبهرو بودن با احتمال شوم جنگی دیگر در آیندهٔ نزدیک است.
در سراسر کشور فراخوانهای «نه به جنگ، نه به تحریم: آزادی و عدالت» با نگرانی فزایندهای طنینانداز است. با این حال، بهدلیل سرکوب سازمانیافته و بیامان دیکتاتوری مذهبی علیه مردم، ایران فاقد ساختارهای بنیادینی است که با کمک آنها بتوان خواستهای مردمی را به مجرای اقدامهای سازمانیافته و هماهنگ هدایت کرد. جنبش صلح کارآمدی در کشور وجود ندارد، جنبش مستقل زنان یا سندیکاهای گسترده و فعال وجود ندارد، و جریانهای جامعهٔ مدنی را هم در عمل بیاثر کردهاند. نبود این ستونهای دموکراتیک در ایران باعث شده است که مردم صدای جمعی نداشته باشند، در حالی که رژیم بدون اینکه پاسخگو باشد، به حکومت ناهنجارش ادامه میدهد که انگیزهاش نه حفظ منافع ملی، بلکه ضرورت حفظ دیکتاتوری مذهبی به هر قیمتی است.
بنابراین، مبارزه برای دستیابی به آزادیها، حقوق بشر و دموکراتیک، و عدالت اجتماعی با مبارزه برای حفظ صلح و حاکمیت ملی در ایران گره خورده است. این دو مبارزه جدانشدنیاند. هیچیک بدون دیگری معنا و توان ندارد.
انتخاب مسیر تحولات آیندهٔ ایران باید فقط در اختیار خود مردم ایران بماند. دقیقاً به همین دلیل است که کمونیستها، مبارزان چپ و مترقی، و جنبشهای صلح در سراسر جهان، ضمن مخالفت با امپریالیسم و کوبیدن بیوقفهٔ آن بر طبل جنگ، باید مبارزهٔ مردم ایران با ارتجاع و دیکتاتوری، در راه دستیابی به حقوق بشر و دموکراتیک، آزادی، و عدالت اجتماعی را نیز درک کنند و از آن حمایت کنند.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۲۴۴، ۱۴ مهر ۱۴۰۴