با گذشت هرروز رویدادهایی گونهگونتر و مخاطرهانگیزتر تحولات و آینده میهنمان را زیر نفوذ و اثرشان درمیآورند. وجه مشترک این تحولات و تأثیر آنها بر زندگی اکثر مردم و منافع ملی ایران، منفی و مخرب بودن آنها است.
چهار دهه پس از انقلاب مردمی ۱۳۵۷ با شعارهای محوری آزادیخواهی و برقراری عدالت اجتماعی و در چارچوب دفاع از حق حاکمیت ملی، اکنون کشور ما از لحاظ داخلی و خارجی در وضعیتی بسیار ضربهپذیر قرار گرفته است.
برنامههای کلان اقتصادی از یک سو و از سوی دیگر سیاستهای نابخردانه خارجی بهویژه فعالیتهای برونمرزی سپاه- سیاستهایی که از دوره رهبری خمینی با شعار “صدور انقلاب اسلامی” و بر اساس “شوونیسم اسلامی” شکل گرفت و زیر سایه حاکمیت مطلق ولایی زاینده وضعیتهایی پرخطر بودهاند- اکنون میهن ما را با آیندهای پرتنش روبرو کردهاند. برنامه هستهای ماجراجویانه رژیم ولایت فقیه که در دوره ریاستجمهوری احمدینژاد و درحالی به اوج خود رسید که تبعات بسیار مخرب بینالمللی و هزینههای نجومیاش مشخص شده بود، بهدلیل پشتیبانی تبهکارانه علی خامنهای همچنان ادامه یافت، عاملی دیگر در پدید آمدن بحرانهای کنونی و ازجمله علتهای آنها بوده است.
در اوضاعواحوال معین کنونی میتوان بیتردید گفت که امکان دفاع از حق حاکمیت ملی میهنمان بهدلیل تهدیدهای اقتصادی بهشدت تضعیف شده و هرروز هم ضعیفتر از این خواهد شد و در نتیجه، امر خطیر حق حاکمیت ملی را با خطر جدی روبرو میکند. رژیم ولایی اقتصاد کشور را بهنفع لایههای فوقانی سرمایهداری کلان نامولد از درون توخالی کرده است و بیش از دو دهه است که محور رشد اقتصادی بر اساس انباشت سرمایههای خصوصی و شبهخصوصی با هدف ثروتمندتر شدن بالاترین دهکهای جامعه قرار داده شده است. بهعبارتدیگر، اقتصاد ملی ایران درواقعیت امر در برابر تهدیدها و تحریمهای دولت ترامپ بههیچوجه قدرت دفاع از خود را ندارد. در این ارتباط زرادخانه موشکها و مانورهای موشکپرانی سپاه و رجزخوانیهای روحانی و خامنهای هیچگونه تاثیر بازدارندهای بر تحریمهای دخالتجویانه و بسیار مخرب آمریکا بر اقتصاد ملی کشور ما نداشتهاند و نخواهند داشت.
حزب توده ایران همواره بر این نکته مهم تأکید کرده است که کنشها، واکنشها و تحولات کلیدی و بحرانهایی که کشورمان با آنها مواجه میشوند در مجموع همگی از تضاد آشتیناپذیر میان خواستهای بیدرنگ اکثر مردم با ادامه حاکمیت مطلق رژیم ولایت فقیه برآمدهاند. بهسخنی سادهتر و عریان این واقعیت را میتوان به این شکل بیان کرد: دیکتاتوری حاکم دشمن منافع مردم است، زیرا با سرکوب شدید مخالفان و بیرون نگهداشتن مردم از صحنه تحولات سیاسی کشور فقط و فقط “حفظ نظام ولایی” و منافع سیاسی- اقتصادی جناحهای قدرتمند بر محور حاکمیت مطلق ولایت فقیه را در دستورکار خود دارد. در ارتباط با این واقعیت ساده و بدیهی و بهمنظور درک و سپس تحلیل شرایط مشخص کنونی و تعیین راه به جلو باید بتوان برای دو سؤال اساسی مهم زیر پاسخهایی دقیق و مناسب ارائه کرد:
۱) آیا رژیم ولایی و تضاد آن با منافع مردم، تنها عامل متخاصم و مسدودکننده فرایند تغییرهای بنیادی در مسیر گذار کشور از مرحله دیکتاتوری است؟
۲) آیا تضاد آشتیناپذیر بین حاکمیت مطلق ولایی با خواستهای مردم، یعنی دشمنی دیکتاتوری ولایی با تغییرهای بنیادی را تنها در چارچوب کنشها و واکنشهای داخلی- مثلاً در قالب شعارهایی مانند “دشمن ما همینجاست، دروغ میگن امریکاست” میتوان دید؟
برای دادن پاسخ به این سؤالها، در ابتدا به دو بخش شعار “دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست” میتوان پرداخت. تجربه نشان داده است که اصحاب قدرت “نظام” و در رأس آنان علی خامنهای، دشمن آزادیخواهیاند و بهصورتی مستقیم مانند سرکوبهای خشن یا با روشهایی نرمتر مانند برگزارری انتخابات نمایشی و مهندسیشده همواره مسدود شدن گذار از مرحله دیکتاتوری را باعث شدهاند. بنا بر این، تخاصم رژیم ولایی با منافع مردم اظهرمنالشمس است. اما یادآور میشویم که واقعیتی چنین عریان تا همین چندی پیش از سوی شماری از نظریهپردازان سرشناس در درون و بیرون صفهای رژیم نادیده گرفته میشد. کم نبودند شمار کسانی که در توهم اصلاحپذیر بودن “نظام” و ممکن بودن تحرکی آزادیخواهانه زیر سایه ولی فقیه بهسر میبردند. بهعبارتی دیگر، این کسان حل تضاد اصلی در کشور، یعنی تضاد آشتیناپذیر میان مردم و دیکتاتوری ولایی، را در کنار “تداوم نظام” ترویج میکردند. تشخیص ندادن دشمن مردم در درون (همینجا) خطایی بسیار مهم بهحساب میآید.
بخش دوم این شعار یعنی “دروغ میگن آمریکاست” نیز به مسئله بسیار بحثبرانگیز و مهم دیگری اشاره میکند. در این مورد نیز توهمهایی بسیار وجود دارند و توهمهایی هم عامدانه بهوجود آورده شدهاند. این را میتوان درک کرد که چرا تودههای جانبهلب رسیده در حین تظاهرات در کازرون و اصفهان این شعار را بر زبان میآوردند. مردم شهرها زیر فشار روزافزونی خرد میشوند و درحالیکه بهخوبی ملتفتاند که اصحاب قدرت، میهن را بهورطه سقوط کشاندهاند. “رهبری نظام” و رأسهای قدرت، خدعهگری میکنند و بههدف انحراف افکارعمومی مسئولیت وضع موجود را متوجه عامل خارجی میکنند. اینکه در اینگونه تظاهرات خودجوش مردم واقعاً چه منظوری از این نوع شعارها دارند را در این حد میتوان موردتأمل قرار داد که مردم بهدرستی رژیم ولایی را دشمن اصلی خود دانستهاند.
از طرف دیگر شعارهایی از قبیل “دشمن ما همینجاست، دروغ میگن امریکاست”، بهصورتی بسیار وسیع در شبکههای مجازی و رسانههای برونمرزی مانند “من و تو” و “صدای آمریکا” بازتاب یافتهاند. در این ارتباط، هدف برخی نیروهای مخالف رژیم ولایی این است که بر اساس خشم قابلدرک تودهها اینگونه القا کنند که مردم بههر طریق ممکن نابودیِ دشمنشان یعنی رژیم حاکم را خواهاناند و بنا بر این، دخالت دولت ترامپ و محفلهای قدرت و ثروت برونمرزی در این امر داخلی توجیهپذیر است. ریشه این نوع برخورد و انکار کردن ماهیت سیاستهای دخالتجویانه و تجاوزگرانه آمریکا در منطقه و بهویژه در کشورما، بر محور این نظریه بنا شده است که اصولاً چیزی با عنوان سیاستهای امپریالیستی که در راستای حفظ و گسترش موقعیت هژمونیک آمریکا در کارند وجود عینی ندارد و سیاستهای آمریکا صرفاً در جهت “منافع ملی” آمریکا و توسعه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در منطقه سیر میکند. نتیجه اینکه رژیم ولایی تنها عامل مسدود شدن حرکت کشورمان به جلو بوده و خواهد بود!
همانطور که هواداران و نظریهپردازان اعتدالگرایی- اصلاحطلبی در سطحی وسیع و بهویژه در هنگام برگزاری انتخابات مهندسیشده بر پایه اصلاحپذیر بودن “نظام” و اینکه حاکمیت ولایی دشمن آزادیخواهی نیست، بهنفع دیکتاتوری حاکم توهمزایی کردند، همینطور هم نادیده گرفتن و پوشاندن ماهیت واقعی سیاستهای امپریالیستی آمریکا در منطقه روی دیگر همان سکه است و عامدانه به این توهم دامن میزند که دولت ماورایراست ترامپ وسیلهای مشروع بهمنظور براندازی حکومت ایران و هموارکننده مسیر ترقی کشور ما میتواند باشد! اینکه این براندازی چگونه و بهوسیلهٔ کدام نیروهای سیاسی در داخل کشور سازمان خواهد یافت، هیچگاه توضیح داده نمیشود. مشخص است که نگاه نیروهایی مانند سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین به سوی روی دادن انفجار و فروپاشی اجتماعی است و از اِعمال هرچه سنگینتر تحریمهای دولت آمریکا و فشار حاصل از آن بر مردم و بهوجود آمدن هرجومرج و ناامنی و حتی حمله نظامی آمریکا به میهنمان استقبال میکنند. این رویکرد در مبارزه با دیکتاتوری حاکم که بههر قیمت و با اتکا بر نیروهای خارجی (دولت ترامپ و متحدانش در منطقه) از شرِ رژیم باید رها شد میتواند برای بسیاری وسوسهبرانگیز باشد. این همان دام “تغییر رژیم” (رژیم چنج) بهوسیله قدرت مالی و نظامی آمریکا یا از بیراهه رفتن و میانبُر زدن برای رسیدن بههدف بههر وسیله است که در مورد آن با دقت، تأمل و مسئولیتپذیری بسیار باید موضعگیری کرد. افتادن در این دام و انتخاب این رویکرد از سر استیصال، به ناکجاآبادی بسیار فاجعهبارتر از وضع موجود میتواند منتهی شود. باید بر پیامدهای “تغییر رژیم” در دیگر کشورهای منطقه و ازجمله در عراق و افغانستان مسئولانه تأمل کرد. نقش مردم ایران از دیدگاه نیروهای سیاسیای که هوادار دخالت و فشار دولت ترامپ بر کشورمان هستند، تأمین گوشت دم توپ برای رسیدن به قدرت است.
نادیده گرفتن سیاستهای تسلطجویانه و خانمانبرانداز آمریکا، همداستان شدن است با بخش دوم شعار پیشگفته، یعنی: “… الکی میگن امریکاست”. این سیاستها در منطقه خاورمیانه سابقهای طولانی و کارنامهای بسیار سیاه در سازماندهی کودتا و تجاوز نظامی دارند، کودتاهایی که همواره بیرون رانده شدن مردم از صحنه تحولات سیاسی میهنشان را موجب شدهاند. توجیه یا دفاع از نقش و سیاستهای آمریکا در منطقه نهتنها در بین بخشهایی از مخالفان راستگرای رژیم مانند سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین رایج است، بلکه مصرانه و بهصورتی جدی بهوسیله برخی نیروها و نظریهپردازان معتقد به اصلاحپذیر بودن “نظام” مانند چهرههایی چون صادق زیباکلام نیز بهپیش برده میشود. در این ارتباط، حتی کودتای آمریکایی- انگیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که دولت ملی دکتر مصدق را ساقط کرد با انواع فلسفهبافیها و جعل تاریخ، همچون حرکتی مثبت بهمنظور نجات کشور تبلیغ میشود. نتیجه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهطور آشکار متوقف کردن روند گذار کشور ما از مرحله دیکتاتوری شاه و دربار بود که امتداد آن سرآخر به اعتلای اسلام سیاسی و بهقدرت رسیدن حاکمیت مطلق ولایی کشیده شد. واقعیت امر و شهادت تاریخ این است که هیچگاه و در هیچکدام از کشورهای منطقه ما سیاست مداخله آمریکا برای زحمتکشان و مردم نتیجه مثبتی دربر نداشته است.
از افغانستان گرفته تا لیبی، دخالت آمریکا بههمراه متحدانش ویرانی زیرساختها و مرگ صدها هزار انسان را موجب شده است. حقایق تاریخی نشان دادهاند که سمتگیری سیاستهای تحمیل هژمونی آمریکا بهلحاظ ماهیتشان گرایشی بارز به جانب حمایت و دفاع از دیکتاتورهای محلی داشتهاند، زیرا زیر سایه یک دیکتاتور و با بیرون رانده شدن مردم از صحنه امور کشور میتوان در پشت درهای بسته بر سر منابع و ثروت ملی معامله کرد و از این طریق تسلط و نفوذ آمریکا را در سطح منطقه حفظ کرد. در کشوری که آزادی رسانهها و دولت دموکراتیک شفاف و مجلس پاسخگو وجود داشته باشند و عمل کنند، منابع و ثروت ملی را بهراحتی نمیتوان بهحراج گذاشت و بهیغما برد و بین دیکتاتور و عوامل خارجی تقسیم کرد. از اینروی، میتوان بهدرستی ادعا کرد که سیاستهای آمریکا در منطقه همواره با خواستهای بیدرنگ مردم ما برای دستیابی به دموکراسی، استقلال و عدالت اجتماعی در تضاد بوده است و همچنان خواهد بود.
جنبش مردمی کشورمان تنها عاملی است که میتواند نیروی لازم برای گذار را از مرحله دیکتاتوری حاضر به مرحله دموکراتیک در سطح ملی فراهم کند. حزب توده ایران بر این باور است که سازماندهی و تأمین رهبری این جنبش در داخل کشور و بر شالوده تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری میتواند و باید میسر شود.
نامۀ مردم