«دموکراسی مردمی همه‌جانبه» در چین چیست؟

اخراج اخیر دو نمایندهٔ آمریکایی آفریقایی‌تبار از مجلس قانون‌گذاری ایالت تِنِسی [در آمریکا] تازه‌ترین نمونه از روندی است که به نظر می‌رسد رشته‌ای از حمله‌های مداوم و بی‌وقفه به دموکراسی در آمریکا باشد. تاکتیک‌های بی‌پایان مانع‌تراشی برای رأی‌دهندگان در انتخابات، مانند پاکسازی نژادپرستانهٔ فهرست رأی‌دهندگان، ممنوعیت رأی‌گیری پُستی، موانع محدودکننده در پذیرش برگهٔ شناسایی رأی‌دهندگان، ... «دموکراسی مردمی همه‌جانبه» در چین چیست؟

ادامه

آمریکا, انگلستان, جهان, چین, دیدگاه, شرق آسیا, صلح, کارگری, مقاله

طبقهٔ کارگر، کانون جنبش‌های دموکراسی‌خواهی امروزی است

دمکراسی ویژگی‌ای رؤیاگونه دارد. دمکراسی‌خواهی بر دوش انسان‌ها که میل شدیدی برای چیرگی بر حصارهای تحقیر و رنج اجتماعی دارند در جهان به‌پیش رانده می‌شود.

جامعه‌های نخستین انسانی شاید بطور غریزی و واکنشانه در رویارویی با گرسنگی و مرگ فرزندان‌شان، طبیعت یا خدایان را مقصر می‌پنداشتند. و امروز هم به‌راستی چنین واکنش غریزی و واگویی‌ آن‌ها همچنان در میان ما باقی مانده است.

اما توانایی انسان‌ها برای آفریدن مازادهای انبوه از راه تولید اجتماعی، همراه با ستم‌گری طبقهٔ سرمایه‌دار در اجازه ندادن اکثریت عظیم مردم از دسترسی به این مازاد، به پیدایش راه‌کارها و درماندگی‌های جدیدی انجامیده است. درماندگی و سرخوردگی‌ای که از آگاهی از وفور در میان بهره‌مندان و آگاهی از بی‌بهرگی انسان‌ها از این وفور ناشی می‌شود بُن‌مایهٔ‌ بسیاری از خیزش‌ها برای برقراری دموکراسی است.

خو گرفتن به داشتن دیدگاه استعماری بسیاری را به این گمراهی می‌کشاند که دمکراسی از اروپا برخاسته است و خاستگاهش یونان کهن (که پنداشته می‌شود واژهٔ “دموکراسی” از دموس به‌معنی “مردم” و کراتوس به‌معنی “حکومت” به‌زبان یونانی به ما واگذار شده است) یا پیدایی جنبش‌های سنتی حق‌طلبانه از زمان دادخواهی برای قانونی کردن آزادی‌های سیاسی در انگلستان در سدهٔ هفدهم در سال ۱۶۲۸ / ۱۰۰۷ خورشیدی تا مقطع زمانی صدور اعلامیهٔ حقوق انسان‌ها و شهروندان در فرانسه در سدهٔ هجدهم به‌سال۱۷۸۹/ ۱۱۶۸ خورشیدی است.

اما این تا اندازه‌ای گذشته‌نگری‌ای خیال‌پردازانه از اروپای استعماری است که یونان باستان را برای خود مصادره کرد و پیوندهای ریشه‌دار آن با شمال افریقا و خاورمیانه را  ندیده گرفت و قدرتش را برای تحمیل حس خودکم‌بینی در هوشمندی بر بخش فراگیری از جهان به‌کار برد.

با عملکردی چنین، اروپای استعماری این سهم مهم در تاریخ دستاوردهای دموکراتیک را انکار کرد. مبارزه‌های اغلب فراموش شدهٔ مردمی برای بنیاد نهادن کرامت و ارزش انسانی در برابر نظام سلسله‌مراتبی بیزار‌ کننده به‌همان اندازهٔ نگارندگان دموکراسی‌اند که آنانی که آرمان‌ها و آرزوهای خود را در قالب نوشتاری که همچنان ستوده می‌شوند نگه داشته‌اند. در بازهٔ زمانی نیمهٔ دوم سدهٔ بیستم میلادی، گستره‌ای از پیکارهای توده‌ای علیه رژیم‌های دیکتاتوری در جهان سوم که به‌دست الیگارشی‌های ضد کمونیست و متحدان‌شان در غرب بر سر کار گذاشته بودند شکل گرفت. این رژیم‌ها از کودتاها سربرآورده بودند (مانند برزیل، فیلیپین، و ترکیه) و به آن‌ها آزادی عمل برای حفظ نظامی سلسله‌مراتبی و قانون‌مند داده شد (مانند آفریقای جنوبی).

شرکت گستردهٔ توده‌ها که در بطن این مبارزه‌ها بود، از راه طیفی از نیروهای سیاسی ازجمله اتحادیه‌های کارگری شکل گرفت، جنبه‌ای از تاریخ که اغلب نادیده گرفته می‌شود. جنبش رو به افزایش‌ اتحادیهٔ کارگری در ترکیه، در واقع، بخشی از دلیل کودتاهای نظامی سال‌های ۱۳۵۰ و ۱۳۵۹ در این کشور بود. هر دو دولت نظامی که از آسیب‌پذیر بودن اساس خود در قدرت و حفظ آن در برابر مبارزهٔ‌ طبقهٔ کارگر آگاه بودند فعالیت اتحادیه‌ها و اعتصاب‌ها را ممنوع کردند.

به‌ویژه با گستره‌ای از اعتصاب در سراسر آناتولی- بخش آسیایی کشور ترکیه- که از سوی اتحادیه‌های مرتبط با کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری مترقی (دیسک) و از آن میان تظاهرات گستردهٔ دو روزه در شهر استانبول که با نام رویداد ۵ و ۱۶ ژوئن شناخته می‌شود و توانست ۱۰۰ هزار کارگر را به خیابان بیاورد این تهدید در برابر قدرت آن دولت‌ها بخوبی نمایان بود. کنفدراسیونی که در فوریه ۱۳۴۶ بنا نهاده شد از کنفدراسیون موجود (ترک ایس) که همدست سرمایه شده بود رزمنده‌تر بود. نظامیان نه تنها علیه دولت‌های سوسیالیستی و غیرسوسیالیستی که می‌کوشیدند حق حاکمیت و شرافت انسانی خود را بهبود بخشند (مانند کنگو در۱۳۴۰، برزیل در  ۱۳۴۴، اندونزی در سال ۱۳۴۴، غنا در ۱۳۴۵، و شیلی در ۱۳۵۲) وارد عمل شدند بلکه با چراغ سبز واشنگتن برای فرونشاندن چرخهٔ اعتصاب‌ها و اعتراض‌های کارگری از پادگان‌ها خارج شدند و به سرکوب مردم پرداختند.

هنگامی که این رژیم‌های مصیبت‌زا به‌قدرت رسیدند، با لباس‌های خاکی‌رنگ  اما از بهترین پارچه‌های ابریشمی، سیاست‌های ریاضتی را به‌پیش بردند و هر شکلی از جنبش کارگری و دهقانی را سرکوب کردند، اما نتوانستند روح انسان‌ها را درهم بشکنند. در بیشتر جاهای جهان (مانند برزیل، فیلیپین و آفریقای جنوبی) اتحادیه‌های کارگری بودند که پیشاپیش علیه بربریت هشدار دادند.

در فیلیپین، کارگران مشروب‌سازی لاتوندا با فریاد “تاما نا! سوبرا نا! ولگا نا!» (“دیگر بس است! شور همه چیز درآمده! زمان اعتصاب فرارسیده!”)  در خیابان‌‌ها در سال ۱۳۵۴ اعتراض خیابانی علیه دیکتاتوری فردیناند مارکوس گسترش یافت که در نهایت به پیروزی انقلاب مردمی در سال ۱۳۶۵ انجامید.

در برزیل، کارگران صنعتی با حرکت‌های اعتراضی در سانتو آندره، سائو برناردو دو کامپو، و سائو کائتانو دو سول (شهرهای صنعتی پیرامون کلان‌شهر سائوپائولو، پایتخت برزیل) از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰، به رهبری لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا (رئیس‌جمهور کنونی) کشور را فلج کردند. این حرکت‌ها الهام‌بخش کارگران و دهقانان کشور شد و اعتماد آنان را برای ایستادگی در برابر خونتای نظامی (شورای حکومتی نظامیان پس از انجام کودتا) و سرانجام فروپاشی آن در سال ۱۹۸۵ / ۱۳۶۴ افزایش داد. پنجاه سال پیش، در دی ماه ۱۳۵۱، کارگران شهر دوربان در آفریقای جنوبی، برای افزایش دستمزد و نیز حقوق انسانی خود دست به اعتصاب زدند. آنان در ساعت ۳ صبح روز ۱۹ دی‌ماه پس از بیدار شدن به سمت استادیوم فوتبالی راهپیمایی کردند و در آنجا با شعار: “اوفیل اومونتو، اوفیل اوسادیکیزا، وامتاهینت اسونی، اسونی اوسادیکیزا”۱ به‌معنای: یک نفر مرده است، اما روانش زنده است، اگر با انگشت بر مردمک چشم‌هایش فشار آورید زنده خواهد شد” صدای اعتراض خود را به گوش رساندند. این کارگران در جهت ریشه‌کن کردن شکل‌های سلطه که نه‌تنها آنان را استثمار می‌کرد، بلکه به ستم و آزار مردم هم می‌پرداخت، مبارزات مردم را هدایت کردند. آنان در برابر شرایط کاری سخت و دشوار ایستادند و به دولت آپارتاید آفریقای جنوبی گوشزد کردند  تا هنگامی که مرزهای طبقاتی و نژادی از هم گسیخته نشوند از مبارزه دست نخواهند کشید. اعتصاب‌ها فصلی نو از پیکارجویی و رزمندگی شهری را گشود و دیری نپایید که از کف کارخانه‌ها خارج شد و در جامعه گسترش یافت. یک سال بعد، سام مهلونگو، پزشکی که در نوجوانی در جزیره روبن زندانی شده بود، مشاهده کرد که “این اعتصاب، اگرچه به مقصود رسید، اما اثری انفجارآمیز نیز از خود به‌جای گذاشت.” در سال ۱۳۵۵ پرچم پیکاربه جوانان سوئتو (Soweto) سپرده شد.

متن سندی به‌یادماندنی از سوی “بنیاد سه‌قاره‌ای برای پژوهش‌های اجتماعی” و بنیاد کریس‌کارگریهانی (رهبر حزب کمونیست آفریقای جنوبی که در فروردین سال ۱۳۷۱ به‌قتل رسید) با سرنام اعتصاب‌های ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ دوربان: پی‌ریزی قدرت دموکراتیک مردمی در آفریقای جنوبی (پروندهٔ شماره ۶۰، دی ماه ۱۴۰۱) موجود است. این متن تاریخی کم‌تر شناخته‌شده نقش طبقهٔ‌ کارگر در نبرد با آپارتاید، به‌ویژه طبقه کارگر سیاهپوست، را بازمی‌نماید که مبارزه‌شان برآمدی “انفجارآمیز” از خود به‌جای گذاشت.

نوشته‌ای که به زیبایی از سوی همکاران ما در ژوهانسبورگ مستند شده است، فراموش کردن مبارزه این کارگران را دشوار می‌کند و فراموش کردن این نکته که طبقه کارگر که همچنان در آفریقای جنوبی به‌شدت به حاشیه رانده شده است سزاوار احترام و سهم بیشتری از دستاوردهای غنی اجتماعی کشور است دشوارتر می‌کند. آنان کمر آپارتاید را شکستند، اما از فداکاری‌های خود بی‌بهره ماندند.

این آموزشگاه در سال ۱۳۸۲ از سوی حزب کمونیست آفریقای جنوبی و کنگره اتحادیه‌های کارگری آفریقای جنوبی بنیاد نهاده شد. کریس هانی (۱۳۲۱-۱۳۷۱) یکی از مبارزان بزرگ آزادی آفریقای جنوبی بود، کمونیستی که اگر در پایان رژیم آپارتاید ترور نمی‌شد تأثیری عمیق می‌توانست از خود باقی بگذارد. ما از دکتر Sithembiso Bhengu، سرپرست این آموزشگاه، برای این همکاری سپاسگزاریم و مشتاقانه منتظر کارهایی هستیم که پیش روی ما قرار دارد.

هنگامی که متن این سند تاریخی منتشر شد، شنیدیم که دوست ما توآلانی ماسکو Thulani Maseko (۱۴۰۱-۱۳۴۹)، رئیس Multi-Stakeholders Forum در سوازیلند، در اول بهمن‌ماه در برابر چشمان خانواده‌اش به ضرب گلوله کشته شد. او یکی از پیشاهنگان مبارزه برای آوردن دمکراسی به کشورش بود جایی که کارگران در صف مقدم نبرد برای پایان دادن به سلطنت هستند.

هنگامی که آخرین سندهای مربوط به اعتصاب‌های دوربان در سال ۱۳۵۱/۱۳۵۲ را برای آماده کردن این خبرنامه بازخوانی می‌کردم، به ترانه آهنگ هیو ماسکلا، آهنگ‌ساز و خواننده اهل آفریقای جنوبی، به نام  “قطار حمل زغال سنگ” (Stimela) را گوش می‌کردم.  این تصنیف که در سال ۱۳۵۳ تدوین شده است وصف کارگران مهاجری است که با قطار حمل زغال سنگ برای کار در “ژرفاهای دل زمین” سفر می‌کنند تا به سرمایه آپارتاید بیفزایند.

با آوای سوت قطار ماسکلا به یاد کارگران صنعتی دوربان افتادم و منظومه بلند  مونگان والی سروته، شاعر و نویسنده اهل آفریقای جنوبی به‌نام “قطار تندپوی جهان سوم” را به‌یادم آورد که به نکوداشت کارگران جنوب آفریقا و مبارزهٔ آنان برای بنای جامعه‌ای انسانی سروده شده است:

این آن باد است

آن بانگ که طنین می‌اندازد

پچپچه و سوتش در سیم‌ها

کیلومتر در کیلومتر در کیلومتر

در سیم‌های آویزان در باد

در ریل‌های زیرزمین

در جاده‌های غلتان

در بوته‌های نه‌چندان خموش

این بانگ، آن هیاهوست

که دارد می‌آید

قطار تندپوی جهان سوم

به یقین می‌گویند: “باز روز از نو، روزی از نو”.

مونگان والی سروته با نوشتن “باز روز از نو روزی از نو” بر آن است که بگوید ناسازگاری‌هایی جدید هنگامه‌هایی جدید پدید می‌آورند. پایان یک نظم ویران‌کننده- در این مورد منظور آپارتاید است- مبارزهٔ طبقاتی را به پایان نرساند و حتا ژرف‌تر هم کرده است و آفریقای جنوبی را از بحرانی به بحران دیگر به‌پیش می‌راند. کارگران بودند که دموکراسی را برای ما به‌ارمغان آوردند و این کارگران خواهند بود که برای آوردن دموکراسی‌ای ژرف‌تر به مبارزه ادامه خواهند داد. “باز روز از نو روزی از نو”.

نوشته ویجی پراشاد، مورخ و مارکسیست هندی، مدیر اجرایی مؤسسهٔ تحقیقات اجتماعی “تری‌کانتیننتال”

۱.‌‌ “Ufil’ umuntu, ufile usadikiza, wamthint’ esweni, esweni usadikiza”

به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ۱۱۷۶، ۸ اسفند ۱۴۰۱

گفت‌وگو با شهردار کمونیست شهر «درسیم» ترکیه

فاتح مهمت ماچ اوغلو از سوی حزب کمونیست ترکیه در سال ۲۰۱۹ / ۱۳۹۸ به‌مقام شهردار شهر “درسیم” انتخاب شد. شهر “درسیم”- مرکز تاریخی مقاومت در برابر دولت مرکزی در آنکارا- با ۷۰ هزار نفر جمعیت در منطقه‌ای کوهستانی در شرق ترکیه واقع است. او پیش از این شهردار ناحیهٔ کوچک‌تر “اواچیک” بود، منطقه‌ای که ... گفت‌وگو با شهردار کمونیست شهر «درسیم» ترکیه

ادامه

استثمار, امپریالیسم, امریکا, تحلیل, ترکیه, جهان, دیدگاه, روسیه, زنان, ژاپن, سرمایه‌داری, سوسیالیسم, سیاسی, کارگری, ونزوئلا