
اول اردیبهشت مصادف است با ربودن سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دکتر مصدق که شش روز بعد جسد او را در غار تلو واقع در تپههای لشکرک در شمال تهران پیدا می کنند.
او در ۳۰ بهمن ۱۳۳۱ از طرف مصدق رئیس شهربانی شد اما در اول اردیبهشت ۱۳۳۲ش مخالفان مصدق او را ربوده و کشتند…
افشارطوس را قبل از کشتن، شکنجه کرده بودند و این نشان می دهد که قاتلان حتما چیزی و یا اطلاعاتی از او می خواستند و او مقاومت می کرده است.
افشارطوس با خوهرزاده مصدق ازدواج کرده و جزو گروه افسران ناسیونالیست و از طرفداران مصدق به شمار می آمد اما او گذشته ای سیاهی داشت.
قبل از این، افشارطوس با قساوت تمام به سرکوب عشایر پرداخته و در جریان حمله ارتش به آذربایجان و سرنگونی فرقه دمکرات آذربایجان، باز نیروهای تحت امر افشارطوس به جان و مال و ناموس طرفداران فرقه تعدی کرده بودند اما بزرگترین ننگ زندگی افشارطوس وقتی بود که او با درجه سرگردی سرپرست املاک سلطنتی رضاشاه در گرگان شده بود در شمال ایران که بیشترین زمینخواری رضاشاه در این منطقه بوده اکثر افسران سرپرست املاک سلطنتی از دزدیهای آن زمان، ثروت هنگفتی اندوخته بودند افشارطوس دزد نبود اما به آزار و اذیت رعایا مشهور بود.
وضعیت تکان دهنده بیگاری رعایا در املاک رضاشاه در منابعی دست اولی آمده است مانند کتاب«اسرار املاک شاهنشاهی» نوشته لطفعلی بریمانی که در آن املاک پزشک بوده، همچنین، جنایات در املاک در خاطرات افرادی چون سرتیپ درخشانی نیز آمده درخشانی در اواخر دوره رضاشاه در ۱۳۱۹ مدتی فرمانده املاک رضاشاه در شمال بوده است.
از منابع دیگر، سیلِ شکایتنامه های اهالی است که پس از سرنگونی رضاشاه برای تظلم خواهی به مجلس ۱۳ سرازیر شدند …
در این منابع، از افشارطوس به عنوان قصاب شمال یاد شده و به نمونه های تکان دهنده اشاره شده مانند:
رعیتی که از بیگاری سخت در املاک فرار کرده بوده به دستور افشارطوس برای عبرت دیگران دستور داده می شود زنِ آن رعیت را به گاو آهن ببندند برای شخم زدن زمین!.
(خاطرات سرلشکر درخشانی…ص۲۷۱)
در موردی دیگر، زن حامله بنام صدیقه را که بخاطر نزدیک بودن وضع حمل به نزد سرگرد افشارطوس رفته و با التماس از او میخواسته که آنروز او را از کار اجباری معاف کنند، اما بدستور سرگرد افشارطوس، زن حامله را با شکم خوابانده یکی از ماموران روی گردن زن و دیگری بر ران او نشسته و ماموری دیگر آنقدر چوپ می زند که هم فرزند زن سقط میشود و هم خودش از خونریزی کشته میشود!
آن زمان که زن را چوپ میزدند افشارطوس کنارش ایستاده فریاد میزده:
«کسی که برگهای توتون مزرعه شاه را معطل بگذارد مانند این زن مجازات خواهد شد»!
(تاریخ املاک اختصاصی رضاشاه در…صص۴۵-۴۶)
یا مادری را مدت طولانی به بیگاری برده بودند که نوزاد شیرخواره اش از گرسنگی می میرد!
(همان منبع ص۱۹۶)
ژنرال درخشانی در خاطرات از املاک رضاشاه در مازندران، سرگرد افشارطوس را قهرمان قساوت و شقاوت می داند.
اما سالها پس از سرنگونی رضاشاه افشارطوس متحول شده و رئیس شهربانی مصدق میگردد. یکی از خدمات برجسته او، خنثی کردن توطئه قتل مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ بود.
در این روز قرار بوده شاه به مسافرت خارج از کشور برود و مصدق راهی کاخ میشود تا مدارک لازم را به شاه تحویل دهد اما هنگام خروج، متوجه شد که عدهای به همراه جمعی از افسران بازنشسته و اراذل جلو کاخ جمع شده و قصد قتل او را دارند. مصدق را از دری دیگر خارج کرده و به خانه اش می رسانند، ولی اوباشان به خانه اش هجوم برده میخواستند وارد خانه شوند که افشارطوس خود را به خانه مصدق رسانده او را از راه پشت بام فراری می دهد و جلوی اوباشان را می گیرد. شعبان بی مخ سردسته اراذل میگوید:
آیت اللهکاشانی به ما گفت «برین نذارین شاه بره اگه شاه بره عمامه مام رفته. مام رفتیم در خونه شاه. بعد از سخنرانی و داد و بیداد رفتیم در خونه مصدق دیدیم اون بالا افشارطوس که رئیس شهربانی بود وایساده. من داد زدم گفتم: اومدیم مصدق رو ببریم نذاره اعلیحضرت بره. افشارطوس گفت: برو خفه شو!، مام دو سه تا داد سر اون زدیم و دعوامون شد. گفتم:
آخه بابا پاگونتو شاه داده!»
(خاطرات شعبان…ص۱۲۳)
وقتی افشارطوس کشته شد از طرف دولت در شهرها مجالس ترحیم برگزار گردید اما در شهرهای شمالی مردم چون خاطرات بدی از او داشتند شرکت نکردند و حتی از قتل او خوشحال بودند!
این نشان می دهد که در نظام فاسد و دیکتاتوری، بسیاری از آدمهای زیردست کم کم فاسد می گردند اما در یک نظام سالم برعکس، حتی افراد خلافکار می توانند کم کم اصلاح گشته راه پاکی و رستگاری را بپیمایند…
علی مرادی مراغه ای