کمتر کسی از فعالان صنفی معلمان ایران هست، که حمید رحمتی را با رنجها، مبارزات، آگاهی و شجاعتهایش نشناسد.
حمید رحمتی، معلمی آگاه، توانا، دلسوز و البته نترس، پایبند به اخلاق، و مذهبی روشنفکری است، که از مذهب نردبان پیشرفت مادی نمیسازد.
درد جامعه، انحراف آموزش و پرورش و بد اخلاقیهای اجتماعی آزارش میدهد، آنچه بیشتر او را رنج میدهد، سکوت انسانهای آگاه است.
و البته رنجی که بر برخی مبارزان هم اندیش او و خانوادهی آنها، به ناحق تحمیل میشود.
آیا همهی اینها کافی نیست، تا حمید آموزش پرورش، را جایی مناسب برای پیش بردن اهداف والا و انسانی خود نداند؟
و از لحاظ وجدانی مجبوربه استعفا شود؟
حمید میگوید:
من برای سیرکردن شکم به آموزش و پرورش نیامدهام.
من به دنبال تجارت در آموزش و پرورش نیستم.
من برای تعلیم ارزشهای والای انسانی، آموزش و پرورش را برگزیدهام.
وقتی در این شرایط نمیتوانم به اهدافم برسم، چه بهتر در جایی دیگر سراغ اهدافم را بگیرم.
حمیدمی گوید:
وقتی پیش چشم من، انسانهای آگاه و تحول خواه را زندان میفرستند، ماندن من در این سیستم، چه سودی دارد؟
آری حمید، درد انسانیت، عدالت و اخلاق دارد. حمید انرژی دارد، و این سیستم آموزش و پرورش پاسخگوی انرژی حمید نیست!
حمید درد انسانهایی را به دوش میکشد، که آتشی در خرمن اخلاق جامعه را میبینند، اما دست روی دست میگذارند، و به تماشا، لبخند عافیت طلبی میزنند، و دلسوزان را به تمسخر میگیرند.
این پرسش همواره ذهن انسانهای آگاه و دلسوز را آزار میدهد. که در شرایط انحطاط اخلاقی، بی اعتمادی، گسترش دروغ و فریب و نیرنگ و دزدی چه باید کرد؟
وظیفه ی انسانهای آگاه چیست؟
اما پرسشی هم پیش روی خود حمید هست، که آیا با رفتن شما از آموزش و پرورش کار بهتر می شود؟
آیا شما با استعفای خود از معلمی، مسئولیت هم اندیشان خود را سنگین تر نمیکنید؟
آیا شما دست کم نمیتوانید سالانه ۴۰ دانش آموز را آنطور که خود می خواهید، بار بیاورید؟
اینجانب درپایان از حمید عزیز خواهش میکنم، در نقش شریف معلمی ماندگار شود، زیرا این نقش در بهبود شرایط اجتماعی والاترین و موثرترین جایگاه است، این خواهش کسی است، که حاضر است جانش را قربانی شرافت معلمی کند.
دانشجو آنلاین