در صدوهفتمین سالگی پیروزی انقلاب اکتبر، بشریت با بحران ژرف و همهجانبهٔ اقتصادیسیاسی و بروز جنگهای خانمانسوز دستوپنجه نرم میکند. جهان سرمایهداری امروز، دنیائی است آکنده از نابرابریهای عمیق که در آن میلیونها انسان از ابتدائیترین حقوق طبیعیشان محرومند. فقر و فلاکت، محرومیتهای اجتماعی، جنگها و نابودی محیط زیست، آینده بشریت را بهطورجدی تهدید میکنند. ... گرامی باد سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر: پیروزی انقلاب اکتبر، دستاوردی با آرمانهایی زنده برای بشریت!
نویسندهٔ برجسته و مردمی ایران، طنزنویس افشاگر ابتذال، رفیق فریدون تنکابنی درگذشت
[تولد: تهران، ۱۳۱۶ درگذشت: کُلن (آلمان)، ۷ مهرماه ۱۴۰۳] رفیق فریدون روز شنبه ۷ مهرماه بهدنبال بیماری در سن ۸۷ سالگی درگذشت. محبوبیت تنکابنی چنین بود که داستانها و طنزهایش پس از انتشار با استقبال خوانندگان در ایران روبرو میشد و گاهی برخی از طنزهایش نقل مجلسهای روشنفکران مخالف رژیم میشد. نیش طنزهای کوتاه و ... نویسندهٔ برجسته و مردمی ایران، طنزنویس افشاگر ابتذال، رفیق فریدون تنکابنی درگذشت
مادران خاوران، پیشتازان جنبش دادخواهی در ایران
تابستان امسال ۳۶ سال از کشتار هولناک، بیسابقه، و برنامهریزی شدهٔ رژیم جمهوری اسلامی در زندانهای کشور میگذرد. در مرداد و شهریورماه سال ۱۳۶۷ هزاران مخالف سیاسی و دگراندیش بهدستور خمینی و با حمایت دیگر سران حکومت ولایی پس از بیدادگاههایی چنددقیقهای توسط هیئت مرگ که پاکسازی خونین زندانهای سراسر ایران را در دستور کار ... مادران خاوران، پیشتازان جنبش دادخواهی در ایران
پیروزی خیزش ملی سیام تیرماه ۱۳۳۱، دستاوردِ نبرد و اتحاد نیروهای ملی و آزادیخواه!
روز۳۰ تیرماه ۱۳۳۱ در تاریخ مبارزات مردم غیور میهنمان ایران روزی است جاودانه وجایگاه ویژهای را برای خود کسب کرده است. در این روز مردم با قیام خود توطئهٔ دربار، ارتجاع داخلی، و امپریالیسم را که درتلاش بودند حق حاکمیت مردم را با تحمیل حکومت احمد قوام پایمال نمایند باطل و خنثی ساختند. گذری کوتاه ... پیروزی خیزش ملی سیام تیرماه ۱۳۳۱، دستاوردِ نبرد و اتحاد نیروهای ملی و آزادیخواه!
رفیق شهید سعید آذرنگ: سردار سر به دار
تیرباران ۲۹ تیر ماه تیرباران ۲۹ تیر ماه ۱۳۶۷ سعید آذرنگ، یکی از اعضای برجسته سازمان مخفی، عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران، فرزند دلاور خلق، نه سرباز که سردار سر به دار پهنه عشق به مردم، به دست دژخیمان خون آشام رژیم جمهوری اسلامی تیرباران شد. سعید را تیرباران کردند تا در وجود ... رفیق شهید سعید آذرنگ: سردار سر به دار
در بزرگداشت زندگی و مبارزهٔ کارل مارکس بهمناسبت دویستمین سالروز تولدش/ مارکس: انسان و اندیشمند
نوشتهٔ گراهام استیوِنسون، از رهبران برجسته سندیکای حمل و نقل بریتانیا، و فدراسیون بین المللی کارگران حمل و نقل، اندیشمند مارکسیست، عضو سابق هیئت سیاسی و مسئول گروه تاریخ حزب کمونیست بریتانیا
کارل مارکس در سال ۱۸۵۶ در نامهای به همسرش جِنی نوشت: ”عشق من به تو، به محض اینکه از من دور میشوی، بسان اندامی غولپیکر ظاهر میشود… این عشق- نه عشق به انسانی که فوئرباخ از آن سخن گفت… نه عشق پرولتاریا، بلکه عشق به معشوق، که تو باشی- انسان را بار دیگر انسان میکند. “
زندگی این فردِ بسیار انسان، و زندگی خانوادهاش، روایت زندگی یک تبعیدی و یک انقلابی بود. او و فردریش انگلس در سال ۱۸۴۶ در بلژیک ”کمیتهٔ ارتباط کمونیستی “را تشکیل دادند. این دو در آن دورهٔ زمانی همراه با هم آثاری را نوشتند یا منتشر کردند: ”خانوادهٔ مقدس“، ”ایدئولوژی آلمانی “(که در زمان حیات مارکس منتشر نشد)، و ”فقر فلسفه”. اگرچه این نوشتهها بخش مهمی از پایههای مارکسیسماند، امروزه خواندن آنها راحت نیست؛ محتوای آنها بیشتر مجادله با کسانی است که پایه و اساس موضوع را خوب متوجه نشدهاند.
امّا اوجگیری جنبشی که به انقلابهای ۱۸۴۸ در اروپا منجر شد، جان تازهای به همکاری این دو اندیشمند داد. در ”اتحادیهٔ عدالت “در لندن همرَزم شدند، که بعدها به ”اتحادیهٔ کمونیستها “فرارویید (۱۸۴۷- ۱۸۵۲). کنگرهٔ دوّم اتحادیهٔ کمونیستها وظیفهٔ نگارش مانیفستِ این سازمان را به مارکس محوّل کرد که در نهایت با عنوان ”مانیفست حزب کمونیست “در روز ۲۱ فوریه ۱۸۴۸ منتشر شد.
همزمان با انتشار مانیفست، توفان انقلاب سراسر اروپا را که در بحران اقتصادی بود درمینوردید. مارکس، که سرانجام او را از بلژیک اخراج کردند، به فرانسه میگریزد و دوباره به کارزار فعالیتهای رادیکال میپیوندد. مارکس در آن زمان فقط ۳۰ سال سن داشت، و پیشانی پهن، ریش و موی سیاه تیره، دانش فراوان و فراگیر، و اشتیاق زیادش به زندگی، مسحور کننده بود. او سخنرانی منطقی و صریح بود که استدلالهای ضعیف را خوار میشمرد و در هر فرصتی، بیزاری آشکارش از ثروتمندان را ابراز میکرد. مارکس در سازماندهی بایکوت مالیاتی در پروس فعال بود؛ در فوریه ۱۸۴۹ او را به جُرم تحریک به اغتشاش مورد پیگرد قرار دادند، ولی تبرئه شد. با وجود این، او را در روز ۱۹ ماه مه ۱۸۴۹ از فرانسه اخراج کردند. در ماه اوت به لندن وارد شد. در آن زمان او ۳۲ ساله بود.
سی و نُه سال بعدی، سالهای نوشتن و سازماندهی است. در سال ۱۸۶۴، مارکس در ”انجمن بینالمللی کارگران “(انترناسیونال اوّل) مشارکت میکند که در ”شورای کل “آن انتخاب میشود. مهمترین رخداد در دورهٔ فعالیت این انجمن، رخداد کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود؛ زمانی که اهالی پاریس شورش کردند و به مدّت دو ماه و اندی شهر را در اختیار گرفتند. مارکس در واکنش به سرکوب خونین کمون پاریس و در دفاع از آن، ”جنگ داخلی در فرانسه “را نوشت. همچنین، او در پی شناخت عمیق سرمایهداری برآمد و وقت زیادی را در اتاق مطالعهٔ موزهٔ بریتانیا صرف کرد. تا سال ۱۸۵۷، مارکس بیشتر از ۸۰۰ صفحه یادداشت گردآورده بود که تازه در سال ۱۹۳۹ با عنوان ”طرح کلی نقد اقتصاد سیاسی “چاپ شد. در سال ۱۸۵۹، مارکس نخستین اثر اقتصادی مهم و اساسی خود را منتشر کرد که در نهایت به انتشار سه جلد بزرگ از کتابی منجر شد که محصول کار یک عمر او بود: ”سرمایه و نظریهٔ ارزش اضافی”.
شور و علاقهٔ زیاد مارکس به انسانشناسی (انتروپولوژی) تا حدّ زیادی ناشی از اعتقاد او به این بود که آیندهٔ کمونیسم بازگشت به سطح بالاتری از کمونیسمی خواهد بود که در گذشتهٔ پیشاتاریخی انسان وجود داشته است. مارکس قبل از مرگش از انگلس خواست که این اندیشهها را یادداشت کند، که در نهایت در سال ۱۸۸۴ با عنوان ”منشأ خانواده، مالکیت خصوصی، و دولت “منتشر شد.
مارکس بههیچوجه پیرمردی مغرور و خودبزرگبین نبود. به علّت پوست تیره و موی مجعّد و سیاهش، دوستانش او را ”مور “صدا میکردند [اشاره به عربهای آفریقایی سیهچُرده]، ولی فرزندانش او را چارلی مارکس میخواندند. برای دوستانش اسم مستعار گذاشته بود: از دید او، انگلس همیشه ”ژنرال “بود، و یک دخترش (جِنیچِن) را به نام یکی از امپراتوران چین ”چیچی “و دختر دیگرش (لورا) را ”هاتنتوت “[باز هم از اهالی تیرهپوست آفریقا] صدا میکرد که همدَم سبزهروی خودش بود.
هنوز خاک مزار مارکس تازه بود که تجدیدنظرطلبان، به چالش کشیدن اندیشههای او را از درون جنبش سوسیالیستی آغاز کردند. در سال ۱۸۹۹، ادوارد برنشتاین نظریهٔ بهاصطلاح ”بینوا شدن “را زیر سؤال برد و به قول خودش از این ادّعای نادرست مارکس پرده برداشت که سرنوشت طبقهٔ کارگر این است که همزمان با تمرکز بیشتر صنایع، فقیر و بینوا میشود. امّا آنچه مارکس نوشته بود صرفاً فقیر شدن ”نسبی “طبقهٔ کارگر بود. به این معنا که کاخهای طبقهٔ حاکم سدهٔ ۱۴ میلادی، واضح است که بسیار برتر از زاغه یا کلبهای است که دهقانانِ آن زمان درش زندگی میکردند؛ ولی تردیدی نیست که خانهٔ روستایی کارگران کشاورزی قرن نوزدهم بسیار بهتر از کلبههای قرن چهاردهم بود، اگرچه تجمّل خیره کنندهٔ زندگی اشراف قرن نوزدهم حاکی از بینوا شدن نسبی است. چرا باید چنین چیزی مشکلزا باشد؟ چرا بحث باید اینقدر پیچیده شود؟
ولی دقیقاً این همان چیزی است که مارکس مجبور به انجام آن شد. مارکس با توجه به گرایش غیرعادی نرخ سود به کاهش، که به مدّت تقریباً ۱۵۰ سال مشاهده میشد، کوشید که درست در همان زمانی که دنیای در حال مُدرن شدن، امپریالیستی شدن، و جهانی شدن در پیرامون او دستخوش تغییرهایی بود که به نظر میآمد ناقض آن نظر بود، پاسخی برای آن بیابد و ارائه کند. به نظر میآمد که سرمایهداری نهفقط مشکل نرخ کاهش یابنده را حل کرده است، بلکه اروپای غربی در حال شکوفایی است.
هزاران صفحه کاغذ که برای پیدا کردن خطایی در دیدگاههای نوشته شدهٔ مارکس مصرف شده است، راه به جایی نمیبرد، بهخصوص وقتی در برابر این واقعیت قرار داریم که ثروت جهانی امروزه در دستان عدهٔ کمتر و کمتری جمع میشود، حال آنکه شمار بیشتر و بیشتری از مردم دنیا برای تأمین معاش و زندگی با مشکل روبرویند. نشانهاش اینکه پذیرشِ ذاتی بودن بحرانهای سرمایهداری، فروش آثار مارکس را بهشدّت افزایش داده است، حتّی در زمانی که در پی بالا گرفتن جنگ تجارتی میان چین و آمریکا، نگرانی و ترس از یک رکود جهانی افزایش یافته است.
روشن است که مارکسِ سیاستمدار اصولاً آدم سرسختی بود. او دوست نداشت که با سخنش ضدیّت شود، ولی خیلی از ضدیّتها و مخالفخوانیها ابلهانه بود. او از دست ابلهها خشمگین میشد. خوشبختانه بیشتر نوشتههای او بیبروبرگرد پذیرفته میشد و خواستاران زیادی داشت. برای نمونه، روزنامهنگاری او در ”نیویورک دیلی تریبون “را بگیریم، که وسیلهٔ تأمین معاش خانواده بود. روزانه ۲۰۰هزار نسخه از این نشریه چاپ میشد. تقریباً پانصد مقاله با نام مارکس در آن چاپ شد، که در حدود یکچهارم آن نوشتهٔ انگلس یا کار مشترک آن دو بود.
مارکس آدم پُرکار و سختکوشی بود. پشت سر هم سیگار میکشید و ساعتهای طولانی در روز یا شب کار میکرد. ولی بهرغم عنوان ”نویسنده “که بهدرستی به او اطلاق میشد، او و زندگیاش ریشه در دنیای پیرامون داشت. او در پایاننامهٔ دکتریاش دربارهٔ اپیکور [فیلسوف یونانی قرن سوّم پیش از میلاد] این طور نتیجه میگیرد: ”با فلسفی شدن دنیا، فلسفه نیز دُنیَوی [این دنیایی] میشود.”
مهارت مارکس در نوشتن عبارتهای موجز و گزیده را اغلب به ریشهٔ عمیق اندیشههای هگل، فیلسوف آلمانی، در فکر او نسبت میدهند، مانند: ”سلاح انتقاد نمیتواند جایگزین انتقاد از سلاح شود “[نیروی مادّی را باید با نیروی مادّی برانداخت]، یا ”پرولتاریا [که خواستار نفی مالکیت خصوصی است] صرفاً آنچه را که جامعه اصلِ خودش قرار داده است، به مرتبهٔ اصلِ جامعه ارتقا میدهد”. (نفی مالکیت خصوصی را اصل میکند.) ولی این نوشتههای او را نمیتوان از نوشتههای مارکس جوان، و از مغازلهٔ او با شعر جدا کرد که اگرچه خام و ناشیانه است، ولی وقتی مارکس ۱۸ ساله تلاش میکرد که چیزی برتر از نثر بنویسد، مشکل زیادی با آن نداشت. ”مارکس سالخورده “بیتردید استاد ظرافت طبع و گوشه زدن بود.
وقوع انقلابهای ۱۸۴۸ در اروپا و شکست آنها، و نظم اروپایی نوینی که پس از آن ظهور کرد، در کنار فعالیتهای ”انجمن بینالمللی کارگران “که مارکس سالها آن را اداره میکرد، شالودهٔ اساسی آثار نظری بعدی اوست. برخلاف صحبتهای زیادی که دربارهٔ دوری و فاصلهٔ مارکس از احتمال تغییرهای ریشهیی در روسیه میشود، باید گفت که او در سالهای آخر زندگیاش ارتباط مرتبی با انقلابیهای جوان روسیه داشت، و به آنها، و نیز به امکان کمونگرایی محلی دهقانی [و اتحاد آنها در سطح ملّی] به مثابه شالودهٔ انقلاب، توجهی جدّی نشان میداد.
سخنرانی انگلس بر سر مزار مارکس در مراسم تدفین او در سال ۱۸۸۳، شاید بیشتر از سخنانی سوگوارانه، ولی بسیار بجا بود. او گفت: ”چارلز داروین قانون تکامل طبیعت آلی [حیات] بر روی کرهٔ خاکی ما را کشف کرد، مارکس کاشف قانون بنیادی حرکت تاریخ بشر و تکامل آن است، قانونی بهقدری ساده و بدیهی که صِرف بیان آن تقریباً برای پذیرش آن کافی است.”
آنها که دربارهٔ انقلاب سیاهنمایی میکنند، میگویند که ”این فقط یک تئوری است”… و همینطور است. امّا تئوری تکامل داروین، که وسیلهای کارآ برای درک این است که ”انواع “بر اثر انتخاب جنسیتی و مزایای سازگاری با محیط چگونه با محیط تطبیق پیدا میکنند و در طول زمان تغییر میکنند، نیز یک تئوری و قابلمقایسه با مارکسیسم است. این بینش که نیروی کار سرچشمهٔ تولید همهٔ ارزش است، و مردم به صورت گروه [در جامعه] کاری را میکنند که به سود گروه آنهاست، و اینکه مسیر تاریخ بسیار زیر نفوذ و تأثیر این عوامل و روند است، به همان اندازهٔ [تکامل داروینی] قدرتمند است.
قانونِ علمی را توصیف پدیدهٔ مشاهده شده میدانند که آن پدیده را توضیح نمیدهد (فقط توصیف میکند). اینجاست که تئوری علمی به میان میآید. واقعیتها، قوانین، تئوریها، و فرضیهها همه با هم متفاوتاند؛ این طور نیست که یکی به دیگری تبدیل شود یا به آن فراروید. بخش زیادی از اندیشههای مارکس، بیان پدیدهای است که مشاهده شده است، که در اندیشهٔ بیشتر دانشمندان، باید پژوهید و کوشید تا قانون آن را پیدا کرد. قوانین علمی اغلب توضیح ریاضی پدیدههای طبیعیاند، که نمونهٔ آن، قانون جاذبهٔ نیوتون است.
هرچه مقابله با تفکر مارکس زیادتر شده است، ما از به کار بردن واژهٔ ”قانون “بیشتر پرهیز میکنیم. امّا مارکس بهخوبی توضیح داد که چرا پدیدهای که آن را سرمایهداری مینامیم این طور عمل میکند که میبینیم. شاید مارکس باید مارکسیسم را ”تئوری استثمار و چگونگی کارکرد آن در پیشبُرد تاریخ “مینامید، همانطور که دربارهٔ داروینیسم و تئوری تکامل بیان میشد. مارکس هرگز نگفت که کمونیسمِ کامل به کشاکش انسان پایان خواهد داد، بلکه صرفاً به کشاکشِ ساختاریِ سیاسی میان طبقات اجتماعی- مبارزهٔ طبقاتی به مثابه عامل پیشبرندهٔ حرکت تاریخ- پایان خواهد داد. از آنجا که علم، مطالعات رفتاری، و اقتصاد، مثل خیلی از شاخههای دیگر علوم از یکدیگر و از جامعه جدا شدهاند، انگار ما از این نکتهٔ مارکسیسم غافل شدهایم.
سعی و قصد مارکس هرگز این نبود که تصویری از جهان ارائه بدهد که بین کارگر نیکو ولی سادهلوح و سرمایهدار شریر و بدذات تقسیم شده است. این نظام به همه آسیب میرساند، حتّی به آنهایی که قدرت و ثروت عظیم و هنگفتی دارند. مارکسِ اندیشمند حقیقتاً در کارِ بشر کنجکاو بود و مفهوم بیگانگیای که او توصیف و تدوین کرد، همینطوری از هوا پیدا نشد. اصطلاح بیگانگی [اِلیناسیون] ریشه در تمایل به توضیح منطقی رفتارهای عجیب و غریب انسان دارد که بیتردید نشانههای آن را دستکم تا قرن دوازدهم میتوان دنبال کرد و یافت. در تلاشهای آغازین برای شکلگیری رشتهای که میتوان آن را ”روانشناسی “نامید، واژهٔ قدیمی ”اِلینیست “به معنای دکترِ ذهن دیده میشود که از ریشهٔ لاتین ”اِلینار “به معنای غریبه شدن است. وقتی مارکس در آن نوشتهٔ معروفش دربارهٔ مذهب (۱۸۴۳) به تریاک اشاره کرد، احتمال زیاد دارد که اطلاع آن روز او از کار ”اِلینیستها “در تدوین مفهوم بیگانگی (اِلیناسیون) خود او تأثیر داشته است؛ و البته اینکه چطور در آن روزها از تریاک برای آرام کردن کودکان در طول شب- و حتّی مردان بالغ مبتلا به بیماری پوستی- استفاده میشده است. برای آنچه او در ذهنش داشت، واژهای وجود نداشت، پس او یا باید از یکی از واژههای موجود استفاده میکرد یا واژهٔ تازهای اختراع میکرد. اگر او در دورهٔ ما میخواست بنویسد، شاید به جای آن از واژهٔ ”پریشانی روانی-اجتماعی “استفاده میکرد.
او زمانی که این فکر را با آنچه اندیشمندان قبلی دربارهٔ اقتصاد مطرح کرده بود پیوند داد، شالودهٔ مفهومی را که ما امروزه ”رفتار زهرآگین “مینانیم خوب میفهمید. اندیشمندان رشتهٔ اقتصاد این فکر را مطرح کرده بودند که کارگر (یعنی نیروی کار) و سرمایه تنها عاملهای دوگانه در بازارند. عرضه و ”بهای “اوّلی به چگونگی جمعیت مرتبط است و حول و حوش سطح مطلق معیشت نوسان میکند. از دید مارکس و اندیشمندان پیشین، کارگر یگانه سرچشمهٔ ارزش است. اگرچه این ایدهای بسیار ساده است، ولی اغلب دیده میشود که پذیرش و درک آن بسیار دشوار است، زیرا کارکرد قوانین اقتصاد به طور عمده کارکردی بدون تعمق و معرفت است. ولی همانطور که زحمتکشان هرچه بیشتر مثلاً نسبت به اتحادیهٔ اروپا تردید پیدا میکنند، به همان صورت هم بیشتر کارگران حس میکنند که وقتی کارفرما از آنها پول درمیآورد، یک جای کار درست نیست.
استادان تحصیلکردهٔ اقتصاد [سرمایهداری] از عرضه و تقاضا و سود و زیان به عنوان محرّک اقتصاد حرف میزنند، ولی بهندرت از مارکس سخنی به میان میآورند، و وقتی هم چیزی میگویند، در ردّ اوست. هر بحثی دربارهٔ مارکس و زندگی او همیشه به نظر میآید که سعی دارد مارکس دورهٔ جوانی را در مقابل مارکس سالهای بعدی قرار دهد. این کار همانقدر بیفایده است که اگر آن صفحههای ”سرمایه “را که از عاقبت ناگزیر سرمایهداری صحبت میکند از بقیهٔ آن جدا کنند تا نشان دهند که نوشتههای او چقدر کهنه است! مارکس در همان حال که برای درک جهان پیرامونش تلاش میکرد، خودش هم تکامل پیدا میکرد، و ما هم میتوانیم همینطور باشیم. او میراثی از اندیشگی به جا گذاشت که بر واقعیت زمان و مکان تمرکز دارد. مطلب دربارهٔ پیچیدگیهای آن روند نیست، بلکه این است که ایدههای ما از کجا پیدا میشود و ما چه کاری با آنها میکنیم که اهمیت داشته باشد. در بطن یک شخصیت انسانی، درکی بسیار واقعی از این مفهوم وجود دارد که انسان بودن یعنی چه.
نامه مردم
شی جین پینگ به پایبندی حزب کمونیست به مارکسیسم تاکید کرد
رئیس جمهور چین در آستانه سالروز تولد کارل مارکس بر پایبندی هر چه بیشتر حزب کمونیست به نظریههای وی تاکید کرد.
غلامحسین صدری افشار، نویسنده، مترجم و فرهنگنویس صبح امروز درگذشت
غلامحسین صدری افشار فرهنگ نویس پیشکسوت بر اثر بیماری روده صبح امروز ساعت ۸ صبح امروز (۲۸ فروردینماه) و در ۸۴ سالگی بدرود حیات گفت.
امروز ۲۷ مارس، سالروز درگذشت “نخستین فضانورد جهان”
۵۰ سال پیش در چنین روزی(۲۷ مارس ۱۹۶۸) “یوری الکسی یویچ گاگارین”، فضانورد روسی و اولین فضانورد جهان در سن ۳۴ سالگی درگذشت. “یوری الکسی یویچ گاگارین” در ۹ مارس ۱۹۳۴ میلادی در یکی از روستاهای کشور”روسیه” متولد شد. علاقه گاگارین به فضا، ریشه در کودکی وی داشته و در دوران کودکیاش هواپیماهای مدل ... امروز ۲۷ مارس، سالروز درگذشت “نخستین فضانورد جهان”
آزادی هر جامعهیی در گرو آزادی زنان آن جامعه است
امسال در شرایطی به استقبال روز جهانی زن در ایران میرویم که با وجود گذشت ۳۹ سال از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، که زنان در پیروزی آن نقشی اساسی و چشمگیر داشتند، خواستهای جنبش زنان و آرزوهای زنان میهن ما از سوی حاکمان کنونی و خائنان به آرمانهای انقلاب بهمن زیر پا لگدمال شده است.نقل ... آزادی هر جامعهیی در گرو آزادی زنان آن جامعه است