
همهٔ نظامهایی که بر اساس تضاد طبقاتیاند نیاز به گفتمانی دارند که به ستم طبقاتی مشروعیت ببخشد و این گفتمان بهنوبهٔ خود نیاز به واژگان خودش دارد. نظام نولیبرال نیز گفتمان و واژگان خودش را پرورانده و یک مفهوم کلیدی در این میان، واژهٔ ”پوپولیسم “است.
این مفهوم توسّط رسانهها که پر شدهاند از اعضای طبقات متوسّط روبهبالا، ذینفعان کلان نظام نولیبرال و علاقهمندان شدید به ادامهی آن، بسیار رواج داده شدهاست. دامنهٔ این مفهوم آنچنان فراگیر است که حتّی تحصیلکردگانِ خوشنیّت و مترقّی قربانی سوءاستفاده از آن شدهاند و آن را در معنایی تحقیرآمیز که معمولاً توسّط شرکتهای رسانهای به آن دادهشده، بهکار میگیرند.
اصطلاح ”پوپولیسم “البته ساختهٔ روشنفکران نولیبرال نیست. خیلی پیشترها از آن استفاده شده اما با معنایی بسیار متفاوتتر از آنچه که اکنون به آن داده شدهاست. مثلاً نارودنیکهای روسی توسط مارکسیستهای روسی، ازجمله لنین، ”پوپولیست “خوانده میشدند، اما این اصطلاح برای نشاندادن این نکته استفاده میشد که نارودنیکها اختلاف طبقاتی را در تودهای که یکسره ”مردم “مینامیدندش، نادیده میگرفتند. هدف اما این نبود که استفاده از مفهوم ”مردم “بیاعتبار شود، چراکه خود لنین از اصطلاح ”مردم کارگر “بهمعنای کارگران و دهقانان استفاده میکرد؛ هدف این بود که از محو تفاوتهای آنان که از لحاظ تئوریک باید مشخص میشدند، جلوگیری کرد. تحت نولیبرالیسم، امّا، این اصطلاح برای اشاره به هر خواستهای از هر جزئی از مردم کارگر [زحمتکشان] استفاده میشود؛ حال چه برای بسیج آنان بر پایهٔ تعصّبات (یا خودبرتربینی) مذهبی باشد، چه برای انتقال ثروت (مالی) به آنان.
پس اصطلاح پوپولیسم در استفادهٔ فعلیاش، هم درخواستهای فاشیستی و نیمهفاشیستی از مردم که زیرکانه استثمارشان را استتار میکند و هم همهٔ تلاشها برای حفظ اندک دستاوردهای آنان برای تسکین استثمارشان را پوشش میدهد. بعضی وقتها به اولی ”پوپولیسم راستگرایانه “میگویند و به دومی ”پوپولیسم چپگرایانه». ابهام ایدئولوژیک اینجا آشکار است: نهتنها هیچ دیدگاه طبقاتی پشت این کاربرد این اصطلاح نیست بلکه با برابردانستنِ پوپولیسم ”راستگرایانه “و ”چپگرایانه “بهعنوان گرایشهای مضر، ”میانهروی “را مُستَثنیٰ قرار میدهند که یعنی همان موضعِ بورژوازیِ لیبرال بهعنوان تنها گرایش ”معقول“. مفهومی که در انتقادات شدید تئوریک دربارهٔ شناخت ماهیت توده استفاده میشد، چنانکه مارکسیستهای روسی اینگونه از آن استفاده میکردند، اکنون به ملعبهٔ تجلیل از موضعِ بورژوای لیبرال تبدیل شدهاست. موضوع فقط ابهام نیست؛ بلکه بهطور عامدانهای گمراهکننده نیز هست. ویژگی اصلی مواضع فاشیستی، نیمهفاشیستی و نوفاشیستی که برچسب پوپولیسم ”راستگرایانه “به آنها زده میشود، این است که آنها دربارهٔ انتقال ثروت به تودهها، هیچ چیزی ارائه نمیدهند. در مقابل، آنچه که پوپولیسم ”چپگرایانه “خوانده میشود خواهان سیاستهای رفاهی دولت، یا حداقل، خواهان انتقال ثروت به مردم است؛ با برابر دانستن این دو و ردِّ پوپولیسم بهطور کلّی، گفتمان مسلّط الزاماً هرگونه انتقال ثروت به مردم را رد میکند. بنابراین وضعیتی را رقم میزند که در آن باید از دادن هرگونه امتیاز اقتصادی به مردم پرهیز کرد و تمرکز دولت تماماً باید بر رشد تولید ناخالص داخلی باشد؛ زیرا این منابعی که صرف مردم شد میتوانست برای سرمایهگذاری که آنهم باعث شتاب رشد میشد، استفاده شود، چنین کارهایی بیهودهاند و فقط تحت فشارِ ضرورتهای انتخاباتی انجام میشود، وگرنه نابخردانهاند. گسترش این ذهنیت، این ادّعاست است که هر تلاشی از طرف دولت برای کاهش نابرابری در جامعه، نابخردانه است.
این گفتمان کاملاً با حکومت نولیبرال همسو است. قبل از اینکه کسی با آن (پوپولیسم) آشنا شود، هیچکس از سیاست کاهش نابرابری و ریشهکنی فقر اگر پیش گرفته میشد، انتقاد نمیکرد. در واقع، ایندیرا گاندی انتخاباتی را با شعار گریبی هاتائو برد؛ صد البته او این کار را نکرد؛ اما انتقاد از او این نبود که چرا این شعار را داد بلکه چرا به آن عمل نکرد. آمارتیا سن سالها پیش استدلال کرده بود که اگر تنها پنج درصد تولید ناخالص داخلی هزینه شود فقر در هند ریشهکن خواهد شد و این کشور با صرفنظر کردن از مجموع مصرف سالانه بهاندازهٔ رشد تولید ناخالص داخلی تنها در یک سال (که آنزمان حدود پنج درصد در سال بود) این کار را باید انجام بدهد. چنین شد که کاهش نابرابری و ریشهکنی فقر، وظایفِ اصلیِ پیشِ رویِ اقتصاد در دورهٔ دیریجیسته بود؛ امّا اکنون چنین نیست، حتّی بااینکه نابرابری مالی و [نابرابری] درآمد در نظام نولیبرال بسیار بیشتر شدهاست. توسّل به استفادهٔ تحقیرآمیز از اصطلاح ”پوپولیسم»، وسیلهای است برای بیاعتبارکردن هرگونه درخواست برای برابری بیشتر، سلاحی ایدئولوژیکی در دستان سرمایهٔ شرکتی و طبقهٔ متوسّط روبهبالای نوکیسه، تا با آن هرگونه پیشنهاد انتقال ثروت به تهیدستان را بکوبند.
اولویتدادن به رشد اقتصادی همیشه یکی از شاخصههای اقتصاد بورژوایی بودهاست امّا با یک تفاوت. آدام اسمیت خواهان عدم دخالت دولت بود چراکه او باور داشت سد راه رشد اقتصادی است، اما او بهخوبی میدانست که سود این رشد به طبقهٔ کارگر نخواهد رسید. بهنظر او افزایش ثروت ملّت فینفسه هدفی مهم بود، جایی که او با اسلافش اختلاف نظر داشت این بود که این ثروت نه جمعآوری طلا و نقره بلکه انباشت سرمایه بود که با آن میتوان کالا تولید کرد. دیوید ریکاردو نیز طرفدار سرسخت انباشت سرمایه و درنتیجه رشد تولید بود اگرچه او میدانست که چنین انباشتی محدودیت دارد. (در واقع، کارل مارکس، ریکاردو را برای دفاع از انباشت ستوده بود گرچه ریکاردو میدانست چنین انباشتی به بنبست خواهد خورد و وضعیتی را میآفرید که به آن حالت راکد میگفتند). ریکاردو همچنین باور داشت که طبقهٔ کارگر از این انباشت سودی نخواهد برد.
دلیل اینکه هم اسمیت و هم ریکاردو میپنداشتند که طبقهٔ کارگر از این انباشت سودی نمیبرد این بود که هرگونه بهبودی در وضع آنان باعث افزایش جمعیتشان میشد. تنها راهی که کارگران میتوانستند از انباشت سرمایه بهره ببرند این بود که تمایل طبیعی به زادوولد را محدود کنند. اما این کار فقط در حیطهٔ خود کارگران بود، گرچه اقتصاددانان کلاسیک بر این باور بودند که محدودکردن رشد جمعیت کارگران باعث بهترشدن وضعشان میشود.
دفاع کنونی از رشد امّا متفاوت است. امروزه هیچکس باور نمیکند که وضع کارگران بد است چون خیلی زادوولد میکنند؛ هیچکس هم باور نمیکند که نمیتوان با انتقال درآمد دولتی به سود آنان وضعشان را بهتر کرد. بااینحال به توصیهٔ اقتصاددانان نولیبرال باید از این انتقالات دوری جست چون باعث اختلال در رشد اقتصادی میشوند. دفاع از رشدِ کلاسیک را نولیبرالهای امروزی تصاحب کردهاند اما بدون همدردیِ اقتصاددانان کلاسیک با طبقهٔ کارگر. پس دشمنی طبقهٔ بورژوازی با طبقهٔ کارگر اکنون در رفتار اقتصاددانان نیز انعکاس یافته است.
تأکید بر رشد بهاستثنای انتقال ثروت به تهیدستان، که بهطور تمسخرآمیزی ”اقدامات پوپولیستی “خوانده میشوند، توهین مضاعف به آنان است. از یک سو، از انتقالاتی که میتوانست وضع زندگیشان را بهتر کند، جلوگیری میکند و از سوی دیگر تلاش برای رشد همواره شامل پروژههایی میشود که مستلزم بیرونراندن دهقانان و زحمتکشان از زمینی است که میکارندش و بهطور کلی مردم از زیستگاهشان که آنها را در وضعی بسیار بدتر از آنچه که بود، قرار میدهد. صحیح است که این پروژهها و فعالیتهای مُنتَج از آنان باعث اشتغالزایی میشوند؛ امّا آوارگان بهندرت بهرهور از این اشتغالزایی هستند و اگر هم باشند، شغلهایی که ایجاد میشوند اغلب کمتر از آنی است که از بین رفتهاست. تجدید اسکان بعد از اتمام پروژه نیز بهندرت بهحقیقت میپیوندد. اگر رشد تحت حمایت تعاونیهای مردمی برای مثال تعاونیهای دهقانی که خودشان پروژههای صنعتی را شروع میکردند به وقوع میپیوست، آنگاه شرایط فرق میکرد؛ اما این راه رشد در سرمایهداری نیست.
بیاعتبارکردن اقدامات رفاهی دولت با تحقیرآمیزانه ”پوپولیستی “نامیدن آن و تأکید بر رشد تولید ناخالص داخلی بهعنوان تنها هدفِ سیاستِ دولت، بهطور طعنهآمیزی ضدِّ مردمی است؛ امّا این خود ویژگی اصلی نولیبرالیسم است.
نویسنده: پرابهات پاتنایک
به نقل از «نامۀ مردم»شمارۀ ۱۱۷۵، ۲۴ بهمن ۱۴۰۱