در آستانه صدمین سالگرد درگذشت لنین، کتابخانه یادبود مارکس چند کتابی مهم لنین و اهمیت آنها را بررسی کرده است.
این ماه [ژانویه] مصادف با صدمین سالگرد درگذشت لنین در تاریخ ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ است.
در نوشتههای کتابخانهٔ یادبود مارکس اغلب اصطلاح “مارکسیسم-لنینیسم” را میخوانیم یا میشنویم. اما منظور از “لنینیسم” چیست؟ گاهی این گونه تفسیر میشود که مارکسیسم بخش نظری و لنینیسم بخش عملی این فلسفهٔ سیاسی است. ولی این دریافتی سادهانگارانه است. مارکس و انگلس تحلیل نظری جامعهٔ طبقاتی، بهویژه سرمایهداری، و تحول آن را آغاز کردند. آنها همچنین متعهد به تغییر جهان بودند و از نزدیک در جنبشهای سیاسی اروپایی زمان خود درگیر بودند.
ولادیمیر ایلیچ لنین بنیانگذار حزب کمونیست روسیه و نخستین رئیس دولت شوراها بود. هم در دوران پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و هم پس از انقلاب اکتبر روسیه، لنین سهم مهمی در این انقلاب داشت. همچنین، او تحلیلهای مارکس و انگلس از سرمایهداری و نظریهها و شیوههای عمل انقلابی را توسعه داد.
بیایید روی برخی از نوشتههای لنین تمرکز کنیم. کتاب “توسعهٔ سرمایهداری در روسیه” (۱۸۹۹)، که لنین آن را در زندان نوشت و در تبعید در سیبری تکمیل کرد، به بررسی نقش روزافزون رشد سرمایهٔ تجاری در استثمار کارگران صنعتی و سلب مالکیت گسترده از دهقانان میپردازد. بهعلاوه، این نظریه را به چالش میکشد که کمونهای روستایی میتوانند اساس کمونیسم باشند و نیز بر منافع مشترک پرولتاریای روستایی و شهری تأکید میکند.
لنین در کتاب “ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم» (۱۹۰۹) اهمیت رویکرد ماتریالیسم دیالکتیکی برای درک جهان را در برابر آنچه او نفسگرایی (سولیپسیسم) ارنست ماخ فیزیکدان میدید بررسی کرد و توضیح داد. او در نوشتههای دیگرش از دههٔ ۱۸۹۰ به بعد به موضوع کشاورزی و نقش دهقانان (حدود ۸۰ درصد جمعیت وقت روسیه) و تاثیر آنها بر توسعه مبارزات آزادیبخش در سراسر جهان استعماری و نو استعماری میپردازد.
همهٔ اینها در بحبوحه مبارزه نوشته شده است و به اوضاع مشخص زمان و مکان و به فعالیتهای عملی برای تغییر جهان، علاوه بر تفسیر آن، مربوط میشود. شاید شناختهشدهترین متنی که لنین را بهعنوان رهبر انقلاب بلشویکی شناساند کتاب “چه باید کرد؟” باشد که او در سال ۱۹۰۲ نوشت، یعنی زمانی که نیروهای چپ و مترقی در روسیه تزاری متلاشی و ضعیف شده بودند. این کتاب بهدقت بر این سؤال متمرکز شد که گامهای بعدی چه باید باشد.
نقطهٔ آغازین برای لنین نیاز به حزب انقلابی است: “هیچ جنبش انقلابی بدون تئوری انقلابی وجود نخواهد داشت.” او اعلام میکند که نظریه در عین حال انتزاعی نیست، بلکه در جریان مبارزه شکل میگیرد و خود کارگران در این روند به آگاهی میرسند. بدون تئوری انقلابی، مبارزات طبقهٔ کارگر فقط به تلاش برای بهبود وضع خودش در سرمایهداری و انجام اصلاحات محدود میشود. مبارزه تا زمانی که “تشکیلاتی قوی از افراد انقلابی” رهبریاش نکند نمیتواند به “مبارزهٔ طبقاتی” تبدیل شود.
لنین هوادار اتحاد با دیگر جنبشهای ضدّتزاری از جمله سازمانهای دهقانی بود. او خواستها و شعارهای وحدتبخش (“صلح، نان، زمین”) و ایجاد تشکلهای وسیع نماینده و پاسخگو (شوراها) را که مبنای موفقیت بلشویکها در سال ۱۹۱۷ شدند پیشبینی میکرد. ولی بحث اصلی او این بود که تئوری و عمل جدانشدنیاند و آگاهی اتحادیهٔ کارگری باید به درک انقلابی تبدیل شود تا به سوسیالیسم برسد. این بُنمایه در همهٔ نوشتهها و کنشهای انقلابی بعدی لنین وجود دارد.
کتاب “امپریالیسم، بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری” در سال ۱۹۱۶ و در جریان جنگ جهانی اول نوشته شد، جنگی که بین کشورهای امپریالیستی در گرفت و منجر به کشته شدن میلیونها نفر نظامی و غیرنظامی و انشعابهای چپ و راستگرایانه در جنبشهای طبقهٔ کارگر، سوسیالیستی، و زنان شد. بخشهایی از این کتاب نیاز به رمزگشایی دارد، زیرا او به دلیل اینکه این متن را در تبعید مینوشت، از سبکی استفاده میکرد که امیدوار بود از سانسور در امان بماند تا کتاب در روسیه منتشر شود. برای نمونه، او بهجای روسیه به دیگر کشورهای سرمایهداری مانند ژاپن اشاره کرده است.
ولی هدف اصلی کتاب تبیین منشأ جنگ، بهویژه رشد انحصارها و شرکتهای بزرگ و حامیان مالی آنها (سرمایه مالی) و روشی بود که امپریالیسم را دیگر در تجارت کالا (مواد خام و کالای تولیدی) خلاصه نمیکرد، بلکه در تقسیم جهان از راه رقابت سرمایههای مالی و تسلط کشورهای قدرتمند سرمایهداری (با نام امروزی جی-۷) بر تعداد فزایندهای از کشورهای بدهکار (که بعداً فریبکارانه “کشورهای در حال توسعه” نامیده شدند) تعریف میکرد.
کتاب “دولت و انقلاب” که در اوت ۱۹۱۷ و پس از بازگشت مخفیانهٔ لنین از تبعید به روسیه و فقط چند هفته پیش از پیروزی انقلاب اکتبر به پایان رسید، این تحلیل را گسترش داد. دولتهای سرمایهداری رقیب از نظر شکل متفاوتاند، ولی ماهیت و هدف همهٔ آنها استثمار نیروی کار کشور خود و فلاکت مردم کشور های دیگر است.
لنین تحلیل مارکس و انگلس از “دولت” بهعنوان ابزاری برای حکومت یک طبقه را در نهایت تکرار کرد و بر سازشناپذیر بودن منافع طبقاتی تأکید کرد. او در جای دیگری مینویسد که طبیعی است لیبرالها از “دموکراسی” بهطور کلی صحبت کنند، ولی مارکسیستها هرگز فراموش نمیکنند بپرسند دموکراسی “برای کدام طبقه؟”
لنین با اشاره به سرکوب وحشیانهٔ کارگران کمون پاریس در سال ۱۸۷۱، شدت مبارزات و چالشهای پیش روی سوسیالیستهایی را پیشبینی کرد که معتقد بودند آنهایی که منافعشان تهدید شده است (و بسیاری از آنها از ادامهٔ شرکت روسیه در جنگ حمایت میکردند) سوسیالیسم را با فروتنی پذیرا خواهند شد.
او تأکید میکند که در مراحل ابتدایی سوسیالیسم، برای دستیابی به هدف نهایی انقلاب (جامعهای بدون طبقات و “به هر فرد، به اندازهٔ نیازهایش”)، به داشتن اراده برای اعمال و اجرای “دیکتاتوری پرولتاریا” نیاز است که مارکس مطرح کرده بود. لنین میگوید شکل مرحلهٔ میانی باید دموکراسی واقعی و مشارکتی در سطح محل کار و اجتماع باشد که جایگزین نیاز به دولت تحمیلی خواهد بود.
پس از انقلاب و استقرار حکومت شوروی، لنین در کتاب “بیماری کودکی چپگرایی در کمونیسم” (۱۹۲۰) بر مسائل (و افراد) آن دوران تمرکز کرد و دوباره بر تفاوت بین تاکتیکها (در کوتاهمدت) و استراتژیها (در دراز مدت) تأکید کرد. در چهارچوب جدید دوران پس از جنگ جهانی اول، برقراری “سوسیالیسم موجود” (که هنوز مورد تهدید ضدّانقلاب و جنگهای مداخله گرانه متفقین و ژاپن بود)، و شکست جنبشهای سوسیالیستی در جاهای دیگر، لنین بر نیاز به همکاری با دیگر نیروهای مترقی در جبههٔ ضدّسرمایهداری مترقی تأکید میکرد.
این کتاب یک فصل جالب در مورد “کمونیسم چپ در بریتانیا” دارد که با این تأکید آغاز میشود که یکی از “بزرگترین موانع بر سر راه تشکیل فوری حزب واحد کمونیست، اختلافنظر در مورد حضور در پارلمان و وابستگی حزب کمونیست جدید به حزب کارگر سندیکالیست، اپورتونیست، و سوسیال شوونیست است.”
این امر با مواضع سیلویا پانکهرست (که بهدلیل خشم بسیاری از کمونیستهای بریتانیا از نقش پارلمان و رهبری حزب کارگر در ادامه دادن به جنگ فاجعهآمیز) با شرکت در انتخابات پارلمانی مخالف بود، و نیز با موضع ویلی گالاچر (که بعدها نماینده کمونیست پارلمان شد) در تضاد است.
لنین میگفت کمونیستهای بریتانیا باید در حزب واحد کمونیست متحد شوند و در انتخابات، در بخشی از فرایند جایگزینی پارلمان با سیستم واقعاً دموکراتیک شوراها، شرکت کنند. لنین همچنین پافشاری پانکهرست بر این موضع را که “حزب کمونیست نباید در اجرای برنامهاش مصالحه کند” اشتباه میدانست. او در عین حال که نمیتوانست در مورد عضویت سازمانی یا عضو نشدن در حزب کارگر اظهارنظر کند، معتقد بود حزب کمونیست جدید باید با حفظ “آزادی کامل در تبلیغات و فعالیت سیاسیاش”، از نزدیک با حزب کارگر همکاری کند.
لنین در هر دو دورهٔ پیش و پس از پیروزی انقلاب روسیه به نظریه و پراتیک انقلاب کمکهای بسیاری کرد. یک قرن پس از درگذشت لنین، ما هنوز هم میتوانیم چیزهای زیادی از مطالعهٔ آن دوره بیاموزیم.
برگرفته از روزنامهٔ مورنینگ استار، ۱۵ ژانویه ۲۰۲۴ (۲۵ دی ۱۴۰۲)
سابت حزب توده ایران