
رئیس جمهوری چین از رهبری ارتش این کشور خواست تا همبستگی خود را با حزب کمونیست تقویت کند و نسبت به یک درگیری بالقوه مسلحانه و نگرانیهای امنیتی در مرز با افغانستان هشدار داد.
رئیس جمهوری چین از رهبری ارتش این کشور خواست تا همبستگی خود را با حزب کمونیست تقویت کند و نسبت به یک درگیری بالقوه مسلحانه و نگرانیهای امنیتی در مرز با افغانستان هشدار داد.
میگوئل دیاز کانل، رئیس جمهور کوبا و دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست این کشور از جامعه بینالمللی خواست تلاشهایش را برای دفاع از صلح جهانی و حمایت از رفاه انسانی متحد سازد.
حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، فرهنگ و عزت بشری، مفاهیمی هستند که ما آنها را از آنِ خود میدانیم. هر اندازه که مردم کوبا مخالفتشان با عقبنشینی در برابر دشمنی و تنگتر محاصره را قاطعانهتر نشان میدهند، حملههای دشمنانمان خشنتر و بیشرمانهتر میشوند. آنها بهطرزی باورنکردنی با شعار دفاع از محرومترین افراد جامعه، بهویژه سیاه ... حقیقت و الگوی کوبا پیروز خواهد شد!
مراسم گرامیداشت صدمین سالگرد تاسیس حزب کمونیست چین پنج شنبه یکم ژوئیه (۱۰ تیر) با شکوه بسیار در میدان تیان آن من برگزار شد. شی جین پینگ، دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست، رئیس جمهوری خلق و رئیس کمیته نظامی مرکزی حزب کمونیست چین در این مراسم حضور یافته و سخنرانی مهمی ایراد کرد. ... شی جینپینگ: زمان تهدید چین سرآمده است
در یک مطلب آموزشی در ارتش آمریکا، مکتب سیاسی “سوسیالیسم” مشابه نئونازیسم، به عنوان “ایدئولوژی تروریستی” توصیف شده است.
نیک رایت، نویسنده کمونیست، در این مقالهٔ آموزشی حاضر، به انقلابها و ضدانقلابهایی میپردازد که با رویدادهای بریتانیا، یعنی کشوری که در آن اتحادی تاریخی از سوی طبقۀ حاکم صورت گرفت تا جلو اجرای برنامۀ چپمیانۀ جرمی کوربین پس از پیروزی ۲۰۱۷ او در انتخابات را سد کند ارتباطی بیشتر پیدا میکند.
جشنهایی در پرتغال و ایتالیا در ۲۵ آوریل/ ۶ اردیبهشتماه بهسبب قرنطینگی خانگی ناگزیر بر اثر شیوع ویروس کرونا با سکوت برگزار گردیدند.
فستا دلا لیبراتزیونه، یا جشن آزادی، شکست فاشیسم در ایتالیا در ۱۹۴۵ و رهایی کشور را جشن میگیرد. پیروزی مقاومت در برابر یورش فاشیسم عرصه را برای دگرگونی بنیادی در زندگی مردم ایتالیا گشود. در همین روز در سال ۱۹۷۴/۱۳۵۳ فاشیسم در پرتغال بهپایان رسید. انقلاب میخک یا روولوکا دوس کراوس، آخرین تحول انقلابی در قارۀ اروپا بهشمار میرود. برنامههای جشنهای امسال در پرتغال شامل موسیقی آنلاین، گردشگری در نگارخانهها و مکانهای تاریخی مجازی بود و در ساعت ۳ بعدازظهر مردم به ایوانهایشان آمدند تا تصنیف گرندولا ویلا مورنا را سر دهند که پخش آن ندای آغاز خیزش جنبش انقلابی نیروهای مسلح هم در پرتغال و هم در مستعمرههای آفریقایی پرتغال بود. جنبش انقلابی خیزشی بود که در آن سربازان ناراضی از لشکرکشیهای نافرجام در سرکوب شورشها در مستعمرهها و بدگمان نسبت به افسرهای ارشد بر ضد رژیم بهپا خاستند. و در ایتالیا مردم به ایوانها آمدند تا تصنیف پارتیزانی بلاچاو را سردهند.
آلوارو کونیال، رهبر تاریخساز حزب کمونیست پرتغال، چند روز پس از ۲۸ آوریل ۱۹۷۴ (۸ اردیبهشتماه ۱۳۵۳)، با استقبالی پرشور از سوی هزاران کارگر به لیسبون بازگشت. پس از گریختن اعضای کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست پرتغال از زندان دهشتناک دژ پنیجه در ساحل آتلانتیک، این نخستین بار بود که کونیال به سرزمین مادری بازمیگشت.
پرتغال در روز اول ماه مه ۱۹۷۴ /۱۳۵۳ شاهد تظاهراتی گسترده بود که کونیال، و ماریو سوارز (رهبر حزب سوسیالیست اسپانیا)، در آن سخنرانی کردند و نشریه آوانته، ارگان حزب کمونیست پرتغال، پس از پنج دهه فعالیت زیرزمینی بهصورت قانونی منتشر گردید.
انقلاب پرتغال، تلاش در استعمارزدایی از مستعمرههای آفریقایی این کشور را با پیکار بیامان بر ضد قدرت و ثروت طبقه سرمایهدار و زمیندار بههم گره زد.
پس از انجام اصلاحات ارضی در منطقههای مهم کشاورزیای که زمینداران بزرگ از نیروی کار چندین نسل از دهقانان و زراعتگران بیزمین بهرهکشی میکردند، شمار زیادی مزرعههای تعاونی و اشتراکی احداث گردید. بخشهای اصلی اقتصاد، ترابری، کانها، صنعت پولاد و کشتیسازی، مخابرات و استخراج ذخیرههای زمینی، ملی شدند.
کوشش افسران ارتش در انجام کودتایی دستراستی بر ضد این تحولهای بنیادی شکست خورد و دولت موقت پرتغال با وزیرانی کمونیست و سوسیالیست ازجمله کونیال، کشور را به سوی نخستین انتخابات آزاد رهنمون کردند.
انتخابات در میان برگزاری جشنها، در نخستین سالگرد ۲۸ آوریل و اول ماه مه برگزار شد. کسانی که در آن زمان در لیسبون بودند اول ماه مه آن سال را بهیاد دارند. همزمان با راهپیمایی صفهای گسترده کارگران که به مرکز شهر وارد میشدند، سربازان از درون بالگردهایی که بر فراز شهر در پرواز بودند میخکهای سرخ بر سر راهپیمایان میریختند و کارگران بر گردن سربازانی که از صفهای آنان محافظت میکردند حلقههای گل میانداختند. ۲۹ سال پیش از این رویداد در پرتغال، در ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ (۸ اردیبهشتماه ۱۳۲۴)، کمیتۀ آزادیبخش ملی شمال ایتالیا (کمیتادو دی لیبراتزیونه ناتزیوناله آلتا ایتالیا)، بهدست گرفتن قدرت در ایتالیا و فرمان مرگ رهبران فاشیست را اعلام کرد.
واحدهای مقاومت در روزهای بعد از آن، شهرها و شهرستانهای اصلی ایتالیا را آزاد کردند. در سال بعد، مبارزهای چندسویه بر سر بهدست گرفتن قدرت به یک همهپرسی انجامید که با دادن رأیی اندک به نظام سلطنتی به این نظام پایان داد و مهمتر از آن اینکه، نظام سیاسی ایتالیا را جمهوری با ارزشهای کارگری اعلام کرد.
رخدادهای تاریخ ایتالیا پس از ۱۹۴۵/۱۳۲۴ و جنگ جهانی دوم هنوز در خاطرهها زنده است و مرور آنها نشان میدهد که ایتالیا چگونه سرکردگی سرمایهداری را بهچالش کشید و چگونه دخالتهای آشکار و نهان ایالات متحده، مافیا و عنصرهای جنایتکار، قدرت بازار و اتحادیۀ اروپا، همراه با دولت پنهان و کلیسای کاتولیک، راه را بر تغییرهای سامانهای در این کشور بستند. رخدادهای پس از ۱۹۷۴/۱۳۵۳ در پرتغال تفکر سیاسی نسلهای اخیر را که هنوز بازیگران اصلی در سیاست روز آن کشور هستند رقم زدند. ضدانقلاب خزنده موفق شد که کشور پرتغال را به سوی یکپارچگی هرچه بیشتر در اقتصاد سرمایهداری جهانی و منطقهٔ یورو براند و کشاورزی تعاونی و اشتراکی را بهدست زمینداران بسپارد و خصوصی شدن دوباره بنگاههای اقتصادی را تسهیل و حقوق کارگران را محدود کند. چنین تجربهای نیروهای چپ پرتغال را دچار گرفتاریهای ویژهای کرده است.
مهم آن است که این دو تجربه تاریخی به جمعبندیهایی سطحی نینجامند. اما تجربههای کسب شده، هم در ایتالیای سالهای دهههای پس از ۱۹۴۵/۱۳۲۴ و هم در پرتغال طی زمانی کوتاهتر یعنی از ۱۹۷۴/۱۳۵۳ تا زمان حاضر، نشان میدهد حمایتی که سرمایه در جامعهٔ سرمایهداری بر آن متکی است از آن چیزی که در مقولهٔ هر خیزشی بر ضد آن که در آغاز ممکن است در ذهن نقش بندد، بسیار جاافتادهتر است.
مسلم است چالشی که چشمانداز دولت کوربین با آن سرمایه را به مبارزه میطلبید نسبت به اظهار دوستی آشکار سربازان انقلابی به راهپیمایان اول ماه مه یا حضور پارتیزانهای کمونیست در میدانها، صراحتی کمتر داشت.
اما بسیج گستردۀ نیروهای آشکار و پنهان بهمنظور بیثبات کردن حزب کارگر و نقش بر آب کردن چشمانداز پیروزی دوم انتخاباتیاش پس از نزدیک شدن آن بهپیروزی در سال ۲۰۱۷ و تحرک سبعانهٔ این بسیج نشان داد که طبقۀ حاکم دولتهای سرمایهداری از دلبستگیهای کلی طبقاتی خود بسیار آگاه است.
تجربههای ایتالیا و پرتغال نشان میدهد که بورژوازی کشورهای آمریکای شمالی (ایالات متحده، کانادا، و مکزیک) و کشورهای اروپایی در هر دو سوی اقیانوس اطلس در شیوۀ تفکر بسیار “انترناسیونالیست”تر از نیروهای طبقۀ کارگر است. هرکدام از نیروهای طبقاتی درگیر، از تجربۀ کودتای نظامی سازماندهی شده از سوی سازمان سیا در سال ۱۹۷۴/۱۳۵۳ که دولت سوسیالیستی سالوادو آلنده را برانداخت میتوانند بیاموزند.
درواقع، فرانک کارلوچی، جاسوس ایالات متحده و سفیر شیلی در ایالات متحده، دورهٔ خدمتش را اندکی پس از کودتای پینوشه پایان داد و چندماه پیش از انقلاب آوریل پرتغال در مقام سفیر ایالات متحده در پرتغال وارد این کشور شد. یکی از ترفندهای شگفتانگیزی که در کنار رویدادهای پرتغال در آن زمان موجودیت یافت فرقهٔ مائوئیستی بهاصطلاح جنبش برای احیای حزب پرولتاریایی یا ام آر پی پی بود که بهطورعمده از دانشجویان لایههای مرفه و متعلق به طبقه بورژوازی با شعار “مرگ بر کونیال” پا به عرصه گذاشت. رهبری این فرقه با خوزه مانوئل بارروسو بود که دیرتر رئیس بنگاه مالی گلدمن ساکس بینالمللی، رئیس کمیسیون اتحادیۀ اروپا، و نخستوزیر پرتغال شد. اگر یک نشانه برای چپنمایی وجود داشته باشد ترکیب شعارهای فراانقلابی با پشتیبانی از سیاستهای خارجی امپریالیستی است. دربریتانیا توهمهای موجود درباره اتحادیۀ اروپا و امتیازدهیهای غیراصولی به دیدگاههای اسرائیل، نیروهای راست سوسیالدمکرات را با چپ افراطی قیاسپذیر میسازد. کمی پس از کودتای پینوشه صاحبنظری آگاه در چپ بریتانیا نوشت: “تا آنجایی که شیلی یک دمکراسی بورژوایی بهشمار میرفت، آنچه در آنجا روی داد مربوط به دمکراسی بورژوایی در کل بود و ممکن است که در دیگر دمکراسیهای بورژوایی هم روی دهد. ”
روزنامه تایمز روز پس از کودتای شیلی (با واژههایی که باید نیروهای چپ بهدقت بهخاطر بسپارند) نوشت: “صرفنظر از اینکه کاری که نیروهای مسلح انجام دادند درست بود یا نه، باید گفت شرایط چنان بود که یک فرد نظامی معقول با نیت نیکو این را وظیفۀ قانون اساسی خود میدید که در وضع پیشآمده دخالت کند.” اگر پیشامد مشابهی در بریتانیا روی دهد، بهاحتمال بسیار، هرکسی در استادیوم ویمبلی باشد، ویراستار تایمز نخواهد بود، زیرا او سرگرم نوشتن سرمقاله و افسوس خوردن از این رویداد و آن رویداد در آن سرمقاله خواهد بود، اما با این موافق خواهد بود- هرچند با اکراه- که با درنظر گرفتن تمامی شرایط و با وجود رنجآور بودن این انتخاب، جایگزین دیگری بهجز نظامیهای معقول وجود نداشته است، و بههمین ترتیب و جز اینها.” برای آنانی که بسیار جوان هستند تا بتوانند رویدادهای روزهای کودتا در شیلی را بهیاد آورند، اشاره به استادیوم ویمبلی بازداشت کردن وحشیانه هزاران نفر از هواداران آلنده و نگهداشتن آنان در استادیوم سانتیاگو را بازگو میکند که بسیاری از آنان دیرتر بهدست نیروهای زیر فرماندهی پینوشه، دوست مارگارت تاچر- نخستوزیر وقت بریتانیا- زندانی یا تیرباران شدند.
در پی این رویدادهای وحشتناک بود که رالف میلیبَند۱ استدلال کرد: “اما هرچند تجربۀ شیلی ممکن است آزمونی برای ٬گذار مسالمتآمیز به سوسیالیسم٬ نباشد، اما هنوز میتواند الگویی گیرا تلقی شود برای آنچه ممکن است دولتی در یک دمکراسی بورژوایی این تصور را ایجاد کند که صادقانه میخواهد دست به تغییرهای جدی در نظام اجتماعی بزند و به سمت برنامههای سوسیالیستی در چارچوب روشهای قانونمند و تدریجی حرکت کند…”
انتخابات ۲۰۱۷ در بریتانیا نشان داد که چگونه برنامهای پیشرو میتواند جنبشی تودهای را برانگیزد و پیروزیهای انتخاباتی را شتاب بخشد. حزب کارگر با آرایی کمتر از ۲۰ درصد به جایی رسید که توانست نمایندگان حزب محافظهکار را از داشتن اکثریت پارلمانی ساقط کند و خشمی تدریجی در حزب حاکم بهراه بیندازد.
برنامۀ حزب کارگر که مالکیت همگانی کالاها و خدمات ابتدایی مانند آب، برق، ترابری همگانی در آن گنجانده شده است و با معیارهای بریتانیا برنامهای افراطی بهشمار میرود نتوانست راهبرد اقتصادی و سیاسیای جایگزین در جامعه جا بیندازد و از این راه بتواند اقتصادی با بازدهی بالا و با مالکیت همگانی بهپیش برد. بخش بزرگی از مردم که شعار حزب کارگر را پسندیدند و به آن رأی دادند، این شعار را بدون داشتن بینشی عمیق نسبت به پیامدهای ممکن برای سودورزی و قدرت سرمایهداری انجام دادند، اما در مورد طبقۀ حاکم چنین نبود. آنان از این بیم داشتند که دولت حزب کارگر نوین ممکن است بهقصد تغییر توازن قدرت و ثروت بر سر کار بیاید. پاسخ بیرحمانه طبقهٔ حاکم پس از انتخابات از بین بردن حزبشان در دولت، کنار زدن لیبرالدمکراتها، و بسیج تمامی نیروهایی که در اختیار داشتند بهمنظور نگاهداشتن حزب کارگر در تفرقه و ناتوانی بود.
نیروهای طبقه حاکم در پیشبرد این رسالت همدستانی مشتاق، آگاه، و پرکار از درون حزب کارگر با خود همراه داشتند. نخستین گام در دریافت آنچه روی داد این است که درک روشنی از چگونگی رویداد داشته باشیم.
سوسیالیستهای پرتغالی و ایتالیایی خواهند فهمید که چگونه سوسیالدمکراسی “رسمی” در مورد حزب سوسیالیست پرتغال در سالهای دههٔ ۱۹۷۰/۱۳۴۹ بهسرعت و در مورد ایتالیا در سالهای دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰/۱۳۲۹ و ۱۳۳۹ با مقاومت بیشتری به درخواستهای سرمایۀ بینالمللی تن دردادند، ائتلافهای انتخاباتی با نیروهای چپ و کمونیستی و انقلابی را رها کرده و با پذیرش دیدگاه نولیبرالی به موضعگیری پرداختند.
آرایش نیروهای سیاسی در بریتانیا متفاوت است. طبقۀ کارگر ما تجربۀ حاکمیت فاشیسم و مقاومت مسلحانه را ندارد.
بورژوازی بریتانیا ورای موردهای خاص نخبگان محلی در جزیرههای دریای مانش، هرگز بهمنزله یک طبقه در همدستی با فاشیسم شناخته نشده است، هرچند بریتانیای پیش از جنگ (دوم جهانی) از هواداران شبهفاشیست در نخبگان درباری، اشرافی، و بورژوایی انباشته بود.
اما طبقۀ کارگر ما هم عاملی تعیینکنندهتر و هم اصیلتر در سیاست بریتانیا است و در قیاس با ایتالیای پس از جنگ یا سرمایهداری پرتغال در سالهای دههٔ ۱۹۷۰، اقتصاد بریتانیای بهشدت انحصاری و مالیشده برای مالکیت همگانی آماده است. تجربۀ جمعی ما در طی سه سال گذشته باید بررسی و موشکافی شود. ما باید مشخصۀ زندگی واقعی سرمایهداری را بیشتر مورد پژوهش قرار دهیم و مشخصۀ ساختار طبقاتی و تقسیمهای درون طبقۀ کارگر را کاملتر ارزیابی کنیم. ما باید اتحاد طبقۀ کارگر را همراه با وحدت سیاسی درون چپ سامان دهیم که کمتر به برچسبها و بیشتر به اندیشه نو و تعهد اهمیت دهد.
و بالاتر از همه باید هر چه افزونتر اندیشههای سوسیالیستی و شیوههای عملکرد و کردار سوسیالیستی را در زندگی روزمرهٔ طبقه کارگر، محل زندگی تودهها، محل کار، و مبارزه جا انداخته و بگسترانیم.
———————————————
۱. رالف میلیبَند در خلال سالهای دههٔ ۱۹۶۰ چهرهای برجسته در جنبش چپ نو در بریتانیا بود. او چندین کتاب در رابطه با نظریهٔ مارکسیستی و انتقاد از سرمایهداری نوشت. که کتابهای “سوسیالیسم پارلمانی” (۱۹۶۱)،”دولت در جامعهٔ سرمایهداری” (۱۹۶۹)، و “مارکسیسم و سیاست” (۱۹۷۷) از جمله نوشتههای او هستند. اِد میلیبَند فرزند رالف میلیبَند بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ به رهبری حزب کارگر بریتانیا رسید.
نامهٔ مردم
اعلامیهٔ مشترک حزبهای کمونیست و کارگری آری به همبستگی، نه به محاصره! ما خواستار لغو فوری محاصرهٔ جنایتکارانهٔ کوبا توسط ایالات متحد آمریکا هستیم!
۱۵۰ سال از تولد لنین میگذرد که شاید بتوان او را بزرگترین شخصیت در برجستهترین رخداد تاریخ معاصر بشر [انقلاب اکتبر روسیه] دانست.
با فرا رسیدن فروردین ۱۳۹۹، چهل و پنج سال از جنایت هولناک رژیم محمدرضاشاه پهلوی و دستگاه امنیتی آن، ساواک، در کشتار گروهی از مبارزان راستین راه آزادی میهن ما میگذرد. در روز ۳۰ فروردین ۱٣۵۴، ۹ نفر از زندانیان سیاسی رژیم شاهنشاهی که تنها جرمشان پیکار در راه تحقق آزادی و عدالت در میهن ما ... به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد کشتار وحشیانهٔ بیژن جزنی و یاران توسط رژیم پهلوی
بخشهایی از گزارش گنادی زیوگانوف، صدر حزب کمونیست فدراسیون روسیه، به دهمین نشست دورهیی کمیتهٔ مرکزی حزب، به مناسبت ۱۵۰مین سالگرد تولد ولادیمیر ایلیچ لنین