
تحولات هفتۀ گذشته و صحبتهای اخیر خامنهای و پزشکیان در مورد روند مذاکره با دولت آمریکا، همراه با کنار گذاشته شدن عبدالناصر همتی و جواد ظریف از دولت، حکایت از آن دارد که هشت ماه پس از تبلیغات کارزار انتخابات نمایشی و خیالپردازی دربارۀ بهاصطلاح “وفاق ملی”، همانطور که پیشبینی میشد هیچ تغییر اساسی در گفتار و کردار رژیم ولایی صورت نگرفته است.
در حالی که ایران به شکلهای گوناگون در تیررس دولت راست افراطی ترامپ و رفتار نمایشی و جنجالبرانگیز و تصمیمهای خطرناک او قرار گرفته است، ضمن آنکه سیر قهقرایی وضع اقتصاد کشور و وخامت معیشت زحمتکشان شتاب گرفته است، دیکتاتور اعلام میکند: “راهحل همهٔ مسائل امروز جامعه در قرآن است”!! آیتالله جوادی آملی هم میگوید: “باید رهبر انقلاب را بهعنوان نایب امام زمان (عج) به رسمیت بشناسیم و از ایشان پیروی کنیم. باید تلاش کنیم که امام فعلی ما را جانشین امام عصر (عج) بدانیم.” شعور سیاسی سران رژیم مستبد و توجهشان به زندگی مردم در همین حدّ است!
به عبارت دیگر، قرار است سرنوشت کشور همچنان بر مبنای خدعهگریهای دینی و اراده و دستورهای “نمایندۀ خدا بر زمین” تعیین شود. پزشکیان نیز در مرداد امسال بهصراحت گفته بود: “ما سیاستهای کلی مقام معظم رهبری را داریم که چراغ راهنمای مسیر است و هدف ما را مشخص میکند.” او اخیراً نیز در ارتباط با مذاکره با آمریکا گفت: “بنده اعتقادم این بود [که] گفتوگو کنیم بهتر است، اما رهبری فرمودند ما با آمریکا گفتوگو نمیکنیم. [… بنابراین ما] در جهت صحبتهای رهبر معظم انقلاب جلو خواهیم رفت.”
تحولات اخیر بار دیگر نشان داد که خامنهای در جایگاه ولی فقیه خلافت اسلامی نهفقط برای حرکت در مسیر تغییرهای ضروری برای پیشبرد مصالح کشور و منافع عامهٔ مردم قابل اعتماد نیست، بلکه سدّی است در این مسیر و برای تداوم دیکتاتوری ولایی راه تغییر و نجات کشور را میبندد. همهٔ مانورهای خامنهای و دستگاههای ولایت و تبلیغات حکومتی در جلو انداختن “رئیسجمهور پاکدست” در برابر مترسک “پایداریچیها و جلیلی” ترفندی برای ترساندن و فریب دادن بخشی از افکار عمومی و نیز اصلاحطلبان با هدف گرم کردن تنور نمایش انتخابات بود و بس، نه برای بهبود کار و زندگی زحمتکشان.
اکنون همهٔ نظریهپردازیها و خوشبینیهای سیاسی اصلاحطلبان- در بهترین حالت- در مورد انعطافپذیری خامنهای و “فهم جدید” او در مورد تغییر مسیر کشور و “ضرورت اصلاحات” نقش بر آب شده است. در عمل، همهٔ آنها خواسته یا ناخواسته برای “حفظ نظام” با دربار ولایت همدستاند. در دورۀ حسن روحانی نیز نظریههای بیاساس مشابه دربارهٔ “کاروان اعتدالگرایی” و توهمآفرینی در مورد اراده و توان او برای ایجاد تغییرهای اساسی در نهایت پوچ از آب در آمد و زمان برای دیکتاتوری خرید.
تا کنون هیچ فرد یا جریان سیاسی درون حکومت، از اصلاحطلب گرفته تا ترکیبی از اصولگرا-اصلاحطلب، نتوانسته است حتی اثری کوچک در روند اجرا شدن خواستها و دستورهای خامنهای بگذارد یا اخلالی جزئی در این راه ایجاد کند. حتی هرگونه تلاشی برای تغییر وقتی همراه با پذیرش حاکمیت مطلق ولایت فقیه- یعنی بیعت با “رهبری”- باشد، آب در هاون کوبیدن است. این رژیم اصلاحشدنی نیست. سرنوشت سران حکومتی مانند پزشکیان- که به گمان خودش برای نجات کشور، البته از طریق “حفظ نظام” بر محور ولایت فقیه، آستین بالا زده است- از این قاعده مستثنا نیست. همهٔ آنها از درون همین رژیم سر بلند کردهاند و مدارا و سازش آنان با دیکتاتور در راستای منافع شان است. راهحل مسئله در گذر از این رژیم و پایهریزی دولتی سکولار و ملی و دموکراتیک است.
یادمان نرفته است که پزشکیان برای جلب مردم به شرکت در انتخابات نمایشی، در دو هفتهٔ آخر کارزار انتخاباتیاش اجازه داشت چهار دهه کارنامهٔ ورشکستگی حکومت ولایی را با انتقادهایی صریح بیان کند. حتی در مناظرههای تلویزیونی اجازه داده شد که او و پورمحمدی، عضو کمیسیون مرگ تابستان ۱۳۶۷، مانند بولدوزر از روی جلیلی و “تندروها” و “پایداریچیها” عبور کنند و آنان را افشا و بهاصطلاح روسیاه کنند. یادمان نرفته است که جواد ظریف برای تبلیغ اتحاد خامنهای-پزشکیان با چه سخنان هیجانانگیزی از این شهر به آن شهر میرفت و سخنوری میکرد. چنان جوّی ایجاد کرده بودند که گویی خامنهای از اقتدارگرایی دست کشیده و در راه “وفاق” با مردم همراه شده است و “تندروها” و “هستۀ سخت قدرت” است که مسیر کشور به سوی آزادی و تغییر را مسدود کرده است. فریبکاری در حدّ اعلا!
پس از مرگ مشکوک رئیسی و با توجه به ویرانیهای گستردۀ به بار آمده در دولتش در عرصهٔ سیاستهای داخلی و خارجی، دیکتاتوری حاکم در وضع نامتعادل برگشتناپذیری قرار گرفت و از گسترش شکاف ملت-حکومت بسیار در هراس افتاد. نقشه و هدف اصلی خامنهای و اتاق مدیریت بحران حکومت- متصل به بیت رهبری- آرام کردن خشم و انزجار ملت از دیکتاتوری حاکم و منحرف کردن آن به سوی “انتخاب” پزشکیان “پاکدست” و تشکیل جبههای کذایی با حمایت “رهبری” در برابر “هستۀ سخت قدرت” بود! اما در نگاه نیروهای مترقی و ملی و اکثر ملت- یعنی مخالفان واقعی دیکتاتوری حاکم- تناقض این حیلهگری کاملاً روشن بود: “هستۀ سخت قدرت” خودِ “رهبر معظم”، خامنهای، ولی فقیه، بوده است. هنوز هم برخی از اصلاحطلبان برای توجیه کردن ناتوانیها و ناکامیهای دولت پزشکیان و همچنین از زیر ضربه خارج کردن “رهبری” همچنان به بزرگنمایی نقش و توان “پایداریچیها و تندروها” متوسل میشوند.
نیروهای سیاسی مترقی و ملی و بیشتر مردم متوجه این تناقض بودند و تحقق وعدههای “رادیکال” پزشکیان، آن هم به کمک “رهبری”، را بهدرستی حیلهگری حکومتی ارزیابی کردند.
به هر صورت، پزشکیان تا امروز دستکم باید متوجه شده باشد که خواسته یا ناخواسته در دام اطاعت محض از دستورهای “نمایندۀ خدا بر زمین”، همان “هستۀ سخت قدرت”، افتاده است. بدتر از آن، اَبَربحرانهای کشور را در چارچوب حاکمیت مطلق ولایت فقیه نمیتوان رفع کرد. پزشکیان باید دریافته باشد که شکاف ملت-حکومت گسترده و پُرنشدنی است و بخش اعظم جامعه به دیدی بسیار منفی به کل “نظام” موجود رسیده و خواهان کنار گذاشتن کامل “اسلام سیاسی” در حکم ایدئولوژی حکومتی و برچیدن حکومت دینی است.
محمد جعفر قائمپناه، معاون امور اجرایی رئیسجمهور، هفتهٔ پیش گفت: “رئیسجمهور پزشکیان امروز تأکید کرد [که] قانون عفاف و حجاب را نمیتوانم اجرا کنم، چون برای مردم مشکل ایجاد میکند.” این اعتراف بهظاهر مردمی پزشکیان هم بیتردید دستاورد مهم جنبش “زن، زندگی، آزادی”، نشانهٔ رشد آگاهی درون اجتماع در مورد حقوق بشر، و ناشی از مبارزهٔ جمعی و هماهنگ و پیگیر نیروهای مترقی اجتماعی با قانون ارتجاعی “عفاف و حجاب” و عقب نشاندن دیکتاتوری حاکم است.
کِشتی پروژۀ برگماری “رئیسجمهور پاکدست” بهجای “حاکمیت یکدست”، بهرغم موفقیتهای ابتدایی اندک در مدیریت کردن موقتی وضع نامتعادل حکومت ولایی، خیلی زود به گِل نشست. واقعیت آن است که هیچیک از جریانهای سیاسی و سران حکومتی، از خامنهای تا پزشکیان و قالیباف و از اصولگرایان “متعادل” تا پایداریچیها و اصلاحطلبان، پایگاه اجتماعی چشمگیر و مطمئنی ندارند. از این رو، در افکار عمومی، همۀ آنها به قول معروف سر و ته یک کرباس شناخته میشوند. بیشتر مردم میدانند که با وجود رقابتها و برخوردهای گاه شدید بین این خودیهای درون حکومت، فعالیت این افراد و جریانهای سیاسی و تنش و کنش و واکنش بین آنها هیچ ربطی به محقق شدن تغییرات اساسی و خواستهای مبرم آزادی و عدالت اجتماعی ندارد. تحقق تغییرات بنیادی فقط با همّت جنبش مردمی و کنار زدن رژیم دینی مستبد و فاسد کنونی ممکن است.
در ایران امروزی، شالودهٔ همهٔ عوامل اساسی و تعیینکننده در رژیم و هر تلاشی برای دستیابی به منافع شخصی و گروهی و رانتهای سیاسی-اقتصادی در نهایت به رأس قدرت مطلق- دیکتاتور خامنهای- یعنی همان “هستۀ سخت قدرت” و “تندرو های” آتش به اختیار زیر فرمان او در مجلس، قوۀ قضائیه، دولت، بازداشتگاهها، دادگاهها، و زندانها وصل و متکی است. اکنون کاملاً روشن است که همهٔ این رقیبهای سرسخت متصل به هرم قدرت برای “حفظ نظام” در مقابل هر تهدیدی از جانب مردم همواره بر محور ولایت فقیه با یکدیگر متحد میشوند و حفظ این کانون قدرت برایشان “اوجَب واجبات” است. این فرایندی قاعدهمند و ناگزیر در حکومتی است که بر اساس ایدئولوژی “اسلام سیاسی” و ولایت فقیه استوار است.
اما مهم این است که در پی بیاعتبار شدن جایگاه ولی فقیه و شخص خامنهای و ناکام ماندن نقشههای متعدد اخیرش، اکنون فرصت باارزشی پیدا شده است برای عقب نشاندن دیکتاتور- یعنی “هستۀ سخت”، “سیستم سیاسی”، یا “حاکمیت”- و نجات کشور از شَر سیاست های مخرب “رهبر” در شرایط بسیار حساس کنونی که می توانند امنیت، استقلال، و زندگی زحمتکشان را به مخاطره بیندازند. سیاستهای داخلی و خارجی خامنهای و اعوان و انصارش در عرصههای گوناگون با شکست سختی روبهرو شده است. پروژهٔ برگماری پزشکیان اکنون بیاثر شده است. پزشکیان برای مدت طولانی نمیتواند هم از ولی فقیه تبعیت کند و هم خودش را مقصر نداند و بگوید “بنده اعتقادم این یا آن بود، اما رهبری چیز دیگری فرمودند…”. تاریخ مصرف این سخنان دوپهلو و سازشکارانه و مُزورانه مدتهاست که گذشته است. خود پزشکیان و خامنهای نیز این را میدانند و میبینند که در برابر اَبَربحرانهای در هم تنیدۀ داخلی و خارجی به بنبست رسیدهاند. تأمین زندگی شایسته برای زحمتکشان در توان و خواست این مرتجعان نیست.
جمهوری اسلامی ایران با ساختارها و سیاستهای کنونیاش قادر به رفع بحرانهای موجود در جامعه نیست. این رژیم حتی در مدیریت کردن موقتی پیامدهای زیانبار بحرانهای چندوجهی داخلی و خارجی و تداوم بقایش سرگردان شده است. دیر یا زود، برای گزینش دیکتاتور بعدی در مقام “نمایندۀ خدا بر زمین”، بحران بزرگ و نقطهضعف دیگری بر حکومت اسلامی تحمیل خواهد شد که بار دیگر آن را در رویارویی خطرناکی با بخش اعظم جامعه قرار خواهد داد که خواهان برچیدن بساط این رژیم استبدادی است. با تدارک جبهۀ متحد ضدّدیکتاتوری با شرکت افراد و سازمانهای ترقیخواه از هماکنون میتوان با بهرهگیری از این نقطهضعف پیکان مبارزه را به سمت قلب استبداد حاکم، یعنی نهاد ولایت فقیه و ساختارهای اصلی اعمال قدرت، نشانه گرفت و راه گذار از دیکتاتوری کنونی به سوی جمهوری ملی و دموکراتیک را گشود.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارهٔ ۱۲۲۹، ۲۰ اسفند ۱۴۰۳