وضعیتِ جوانان خانوادههای کارگری در ایران یکی از مهمترین مشکلهای اجتماعی و اقتصادی است که کشور در حال حاضر با آن روبروست.
این جوانان با چالشهایی متعدد روبهرویند. این چالشها اثرهای شکاف طبقاتیای مانند فقر اقتصادی، نابرابری در دسترسی یافتن به آموزش و فرصتهای شغلی، و همچنین تبعیض اجتماعی را شامل میشوند. مشکلها فقط ناشی از شرایط اقتصادی کشور نیست، بلکه نتیجه سیاستهای عمومی ناکارآمد، نادرست، و مخربی است که حکومت جمهوری اسلامی طی چندین دهه گذشته در همه ابعاد جامعه اعمال کرده است. در واقع، اگرچه کشور در این دوران با چالشهای اقتصادی زیادی روبهرو بوده است، اما رژیم با تدوین و اجرای سیاستهای دیکتهشده از سوی نهادهای سرمایهداری جهانی این نابرابریها را تشدید کرده است.
یکی از عاملهای اصلیای که دشواریهای جوانان خانوادههای کارگری را بیشتر میکند، وضعیت اقتصادی عمومی کشور است. میهن ما با تورم فزاینده و کاهش قدرت خرید تودههای مردم بهویژه کارگران و زحمتکشان روبهرو است. بر اساس آمار رسمی بانک مرکزی ایران، تورم در سالهای اخیر به سطحهایی بیسابقه بالا رفته و در برخی از سالها از مرز ۵۰ درصد گذشته است. این افزایش قیمتها باعث میشود که برای بسیاری از خانوادههای کارگری رفع نیازهای ابتداییشان دشوار یا غیرممکن شود. در این اوضاع تأمین هزینههای تحصیل یا فراهم کردن فرصتهای پیشرفت اجتماعی برای این خانوادهها امری غیرممکن به نظر میرسد. درنتیجه، بسیاری از جوانان مجبور به ترک تحصیل یا ورود زودهنگام به بازار کار میشوند که این خود می تواند تداوم چرخه فقر را موجب گردد. این پدیده بهویژه در مناطق صنعتی که اکثرا خانوادههای کارگری زندگی میکنند، برجستهتر است.
درچنین وضعیتی حکومت جمهوری اسلامی منابع مالیاش را به جای حمایت از طبقه کارگر و لایههای تهیدست جامعه بیشتر به اولویتهای مذهبی و سیاسیای مانند نهادهای نظامی و دینی اختصاص داده است. این تخصیص نادرست منابع به کاسته شدن از خدمات عمومی مانند آموزش، بهداشت و مسکن منجر شده است. سیاستهای اقتصادی ناکارآمد همراه با کاهش یارانهها و افزایش مالیاتها، وضعیت را برای کارگران و مجموع زحمتکشان کشور دشوارتر کرده است.
آموزش یکی از بخشهای کلیدی است که بیشترین آسیب را از این سیاستها دیده است. دسترسی به آموزشِ باکیفیت برای جوانان خانوادههای کارگری بهدلیل ژرفش شکاف طبقاتی که یکی از پیامدهای آن خصوصیسازی آموزش است، بهچالش بزرگی بدل شده است. مدارس در مناطق کارگری معمولاً فاقد منابع از جمله زیرساختهای مدرن و معلمان ماهر مناسب هستند. بر اساس دادههای یونیسف، در ایران حدود ۳۰ درصد از مدارس در مناطق صنعتی، فاقد امکانات ابتدایی برای آموزش مؤثر هستند. این وضعیت مانع رشد استعدادهای جوانان، به ویژه دختران جوان و محدود کنندهٔ رشد و شکوفایی شخصی و علمی آنان میشود. همچنین، هزینههای تحصیل در دانشگاههای دولتی و خصوصی در سالهای اخیر بهطور قابلتوجهی افزایش یافته است. بهعنوان مثال، در دانشگاه آزاد، هزینه ثبت نام در یک سال در رشته مهندسی حدوداً ۳۰ میلیون تومان برآورد میشود که برای اکثر جوانان خانوادههای کارگری غیرقابلدسترسی است. به این ترتیب، بسیاری از جوانان مستعد خانوادههای کارگری چنانچه نتوانند در کنکور سرتاسری قبول شوند، مجبورند به دلایل مالی به ادامهٔ تحصیلاتشان در انتهای مقطع دبیرستان پایان دهند.
بیکاری یکی دیگر از مشکلهای عمده است که جوانان در این خانوادههای کارگری با آن مواجه هستند. بر اساس آخرین آمار وزارت کار ایران، نرخ بیکاری در میان جوانان زیر ۳۰ سال بیش از ۳۰ درصد است. در مناطق صنعتی، بسته شدن تعدادی از کارخانهها و کاسته شدن از تولید در تعدادی دیگر از کارخانهها به اخراج عدهای زیاد از کارگران و کارمندها منجر شده است. بهعنوان مثال، پایان یافتن فعالیت کارخانه قند هفتتپه و کاستن از نیروی کار در صنعت خودروسازی بر زندگی جوانان تأثیری زیاد داشته است. پس از این پایان یافتن فعالیت کارخانهها و کاستن از نیروی کار و اخراجها در عرصهٔ صنعت کشور، این جوانان حتی کسانی که مدرک تحصیلات دانشگاهی داشتند نتوانستند شغلی متناسب با تخصصشان پیدا کنند. درنتیجه، بسیاریشان در جستجوی یافتن کار به اشتغالهایی غیرتخصصی روی آوردند، جایی که شرایط کاری نامناسب و حقوق کم است. کمبود فرصتهای شغلی به ناامیدی و کاهش اعتماد بهنفس و احساس یأس آنان منجر میشود. بازتاب روحی این شرایط در میان جوانان خصوصاً جوانان خانوادههای کارگری باعث پدید آمدن بیماریهای روانی، از جمله افسردگی گردیده است.
سلامت روانی و جسمی جوانان خانوادههای کارگری تحت تأثیر فشارهای اقتصادی به شدت آسیب دیده است. بر اساس مطالعات اخیر، نرخ افسردگی در میان این جوانان به ۴۰ درصد میرسد. باید اضافه کرد که بهعلت فشار اقتصادی غیرقابلتحمل، شمار تعداد خودکشیها در میان جوانان خانوادههای کارگری و تهیدست زیاد است. جوانانی که در این شرایط بسر میبرند اغلب احساس میکنند از جامعه طرد شدهاند. آنان از امکانهای اجتماعی از جمله خدمات بهداشتی بیبهره ماندهاند. این در وضعیتی است که در بسیاری از مناطق کارگری دسترسی یافتن به خدمات درمانی محدود است و بیمارستانهای دولتی هم اساساً در فشارند و از امکان مالی و نیروی انسانی لازم برخوردار نیستند. علاوه بر این، کیفیت خدمات درمانی این بیمارستانهاهم غالباً ناکافی و درجهت رفع تکلیف است. در جامعهای که تفاوتهای طبقاتی به شدت محسوس و ملموس است، جوانان خانوادههای کارگری معمولاً از سوی لایههای مرفه و نیمهمرفه همچون افراد پایینتر تلقی میشوند این تلقی خود به طرد اجتماعی این جوانان منجر میشود. این جوانان به اندازه جوانان خانوادههای طبقه سرمایهدار و لایههای مرفه فرصتهای تفریحی، آموزشی، و رشد شخصی ندارند. درنتیجه، معمولاً با تنشهای اجتماعیای روبهرو میشوند که گاهی وادارشان میسازد به شهرهای بزرگتر یا کشورهای خارجی مهاجرت کنند. در سال ۱۴۰۲ بیش از دویست هزار جوان ایرانی کشور را به دنبال فرصتهای بهتر اقتصادی ترک کردند که این پدیده مهاجرت مغزها و کاهش سرمایه انسانی در ایران را باعث شده است.
دختران جوان خانوادههای کارگری در ایران هنوز وضعیتی بسیار دشوارتر از این دارند، زیرا علاوه بر مشکلهای اقتصادی و اجتماعی اشاره شده، با فشارهای مضاعف اقتصادی و اجتماعی حکومت زنستیزولایی و قوانین سختگیرانه خصوصاً در رابطه باحجاب نیز روبهرو هستند. قوانین حجاب اجباری و نظارت شدید بر پوشش زنان، بهویژه در محیطهای کارگری و صنعتی، از حضور فعال و مؤثر دختران در جامعه و بازار کار مانع شده است. این محدودیتها فرصتهای شغلی و آموزشیای کمتر برایشان فراهم میکند. دختران اغلب با تبعیضهای جنسیتی در محیط خانواده و اجتماع روبهرو هستند و سنتهای واپسگرایانهٔ مذهبی به آنان تحمیل شده و همچنان میشود. این وضع از رشد شخصی، اجتماعی، و اقتصادی بازشانمیدارد و موجب میشود در دُورِ باطل فقر و نابرابری گرفتار باقی بمانند.
سیاستهای همهٔ دولتهای جمهوری اسلامی، بدون استثنا،در بهوجود آمدن و شدت بخشیدن به این وضعیت نقشی کلیدی داشتهاند. ابلاغیهٔ اصل ۴۴ و نیز سیاستهای کلی نظام اعلام شده از سوی شخص خامنهای در مقام ولی فقیه صاحب اختیارهایی نامحدود در بهوجود آوردن این شرایط ناگوار نقش درجه اول را دارد. بهجای اینکه دولت منابع را برای کاستن از نابرابریهای اقتصادی و بهبود وضع زندگی کارگران هزینه کند، منابع را بهطورعمده خرج نهادهای نظامی و مذهبی کرده است. بهعنوان مثال، بودجهٔ هزینههای عمومیای که به آموزش و بهداشت تخصیص یافتهاند در سالهای اخیر بهطرزی چشمگیر حذف شدهاند، در حالی که برعکس، بودجههای نهادهای مذهبی، مدرسههای دینی وابسته به حکومت و ارگانهای امنیتی بهطوری قابلتوجه چند برابر شدهاند. اینچنین رویکردها در بودجه و سیاستهای مالیای نابرابریهای اجتماعی را تشدید کردهاند. در جامعه امروز ایران اکثر جوانان خانوادههای کارگری در زیر خط فقر قرار دارند چندان که اعتراض این جوانان را برانگیخته است. اعتراضهای جوانان که به شیوههایی گوناگون بیان میشوند بیآنکه پاسخی دریافت کنند، با بیرحمی از سوی نیروهای امنیتی سرکوب، دستگیر، و زندانی میشود. اعتراض این جوانان در مواردی بهدلیل هراس حاکمان و نه ابزار اعتراضشان که جز فریادشان نیست، اعدام شدهاند. جَوِ واکنش بیدرنگ و سرکوبگرانهٔ رژیم نسبت به اعتراض جوانان مانع از آن میشود که جوانان خواستهایشان را مطرح کرده و با اقدامهای جمعی به دفاع از حقوق خویش برخیزند.
وضعیت جوانان خانوادههای کارگری در ایران بهشدت بحرانیست و این بحران در فضای بیاعتناییهای رژیم بر عرصههای مختلف زندگی روزمرهٔ این جوانان تأثیر گذاشته است. برای حل این بحران ریشهدار، تغییرهایی ساختاری و تغییرهایی در سمتگیری اقتصادیاجتماعی کنونی در میانهٔ درهمشکستن ساختار استبدادی حاکم و حذف آن ضروری است. لازم است منابع ملی به سمت بخشهای تولیدی جاری شده و آموزش، بهداشت، و حمایت از خانوادههای کارگری در اولویت قرار گیرند. سیاستهای حمایتی بهمنظور ایجاد فرصتهای شغلی و تأمین اجتماعی باید مقرر گردند. وضعیت ناگوار جوانان خانوادههای کارگری نتیجهٔ آشکار سیاستهای ضدملی حکومت جمهوری اسلامی ولایی است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۲۲۷، ۲۲ بهمن ۱۴۰۳