در صدوهفتمین سالگی پیروزی انقلاب اکتبر، بشریت با بحران ژرف و همهجانبهٔ اقتصادیسیاسی و بروز جنگهای خانمانسوز دستوپنجه نرم میکند. جهان سرمایهداری امروز، دنیائی است آکنده از نابرابریهای عمیق که در آن میلیونها انسان از ابتدائیترین حقوق طبیعیشان محرومند. فقر و فلاکت، محرومیتهای اجتماعی، جنگها و نابودی محیط زیست، آینده بشریت را بهطورجدی تهدید میکنند. ... گرامی باد سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر: پیروزی انقلاب اکتبر، دستاوردی با آرمانهایی زنده برای بشریت!
نویسندهٔ برجسته و مردمی ایران، طنزنویس افشاگر ابتذال، رفیق فریدون تنکابنی درگذشت
[تولد: تهران، ۱۳۱۶ درگذشت: کُلن (آلمان)، ۷ مهرماه ۱۴۰۳] رفیق فریدون روز شنبه ۷ مهرماه بهدنبال بیماری در سن ۸۷ سالگی درگذشت. محبوبیت تنکابنی چنین بود که داستانها و طنزهایش پس از انتشار با استقبال خوانندگان در ایران روبرو میشد و گاهی برخی از طنزهایش نقل مجلسهای روشنفکران مخالف رژیم میشد. نیش طنزهای کوتاه و ... نویسندهٔ برجسته و مردمی ایران، طنزنویس افشاگر ابتذال، رفیق فریدون تنکابنی درگذشت
مادران خاوران، پیشتازان جنبش دادخواهی در ایران
تابستان امسال ۳۶ سال از کشتار هولناک، بیسابقه، و برنامهریزی شدهٔ رژیم جمهوری اسلامی در زندانهای کشور میگذرد. در مرداد و شهریورماه سال ۱۳۶۷ هزاران مخالف سیاسی و دگراندیش بهدستور خمینی و با حمایت دیگر سران حکومت ولایی پس از بیدادگاههایی چنددقیقهای توسط هیئت مرگ که پاکسازی خونین زندانهای سراسر ایران را در دستور کار ... مادران خاوران، پیشتازان جنبش دادخواهی در ایران
پیروزی خیزش ملی سیام تیرماه ۱۳۳۱، دستاوردِ نبرد و اتحاد نیروهای ملی و آزادیخواه!
روز۳۰ تیرماه ۱۳۳۱ در تاریخ مبارزات مردم غیور میهنمان ایران روزی است جاودانه وجایگاه ویژهای را برای خود کسب کرده است. در این روز مردم با قیام خود توطئهٔ دربار، ارتجاع داخلی، و امپریالیسم را که درتلاش بودند حق حاکمیت مردم را با تحمیل حکومت احمد قوام پایمال نمایند باطل و خنثی ساختند. گذری کوتاه ... پیروزی خیزش ملی سیام تیرماه ۱۳۳۱، دستاوردِ نبرد و اتحاد نیروهای ملی و آزادیخواه!
رفیق شهید سعید آذرنگ: سردار سر به دار
تیرباران ۲۹ تیر ماه تیرباران ۲۹ تیر ماه ۱۳۶۷ سعید آذرنگ، یکی از اعضای برجسته سازمان مخفی، عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران، فرزند دلاور خلق، نه سرباز که سردار سر به دار پهنه عشق به مردم، به دست دژخیمان خون آشام رژیم جمهوری اسلامی تیرباران شد. سعید را تیرباران کردند تا در وجود ... رفیق شهید سعید آذرنگ: سردار سر به دار
مرگ از همه سو به سمت ما میآید، چندان بی هوا هم در نمیزند
همین پریروز بود که حیدری هم رفت. مثل رحمان، که رفت، که بردندش، مثل مهدی سحابی، و مثل خیلی های دیگر. یاد حیدری، و یاد همه شان گرامی باد.
حضور غایب
————-
نیامدید
و باران شد
و نیمکت ها تر
کلاغ تنهاتر
.
پرنده سهم پرنده
نسیم سهم نسیم
و سهم من
شما و این قدم زدن بی شما
.
عجیب نیست؟
خیال کردم آنجا هستم
و با شما
میان راه روزنامه و باران و دوست
.
نیامدید
و باران شد
و برگهای شسته و بازار بورس
و کنفرانس گنجشک ها
در مجلسی از فضله های فضل قدیمی
.
و سهم من
همین دو مردمک خیس
.
هنوز جدول امروز مانده بر سر دست
فردا هم خدا بزرگ
نیمکتی هست و حرف ما و شما
…
مرگ از همه سو به سمت ما می آید. چندان بی هوا هم در نمیزند. هر لحظه باید منتظرش باشیم. پریروز نوبت محمد حیدری بود. امروز نوبت کیست؟
پاییزی که گذشت در تهران بودم. می دانستم بیمار است و رفتنی. هوای دیدنش را داشتم. نشد. یعنی نخواستم. عیادت بیمار عذابم می دهد. آن هم بیماری که قلبن دوستش می دارم. از او بسیار آموخته ام، و پیش از هرچیز این که حرمت قلم را داشته باشم، و بدانم که روزنامه نگار واقعی باید احساس مسوولیت کند . نخواستم فکر کند که از سر دلسوزی آمده ام. یعنی که تو رفتنی هستی، آمده ام تا با تو خداحافظی کنم. سه چهار سال پیش در «خانه ی هنرمندان» با هم دیداری داشتیم. پس از آن هم دو سه باری با هم نشستیم. در آن نخستین بار بیست و هفت هشت سالی می شد که هم را ندیده بودیم. اما انگار همان دیروزش بود که در دفتر «سندیکای نویسندگان و خبرنگاران» با هم نشستی داشته بودیم. زمان برما نگذشته بود. در بسیاری از زمینه ها دیدگاه های نزدیکی داشتیم. و راستی در این بیست و هفت هشت سال چه بر ما گذشته بود؟ چه اتفاقی افتاده بود؟ چطور شد که قلمهای ما را شکستند؟ چطور شد که او و دهها روینامه نگار کارکشته خانه نشین شد ند و من و ده ها روزنامه نگار دیگر فراری. مگر ما چه کرده بودیم، جز آن که به گونه یی دیگر می اندیشیدیم، و چه می خواستیم جز نفس کشیدنی آزاد؟ ممکن بود که اینجا و آنجا اشتباه کنیم، اما اغلب ما انسانهای آزاداندیشی بودیم و می خواستیم شاهد پیشرفت و بالندگی جامعه در همه ی ابعاد باشیم. می خواستیم با گردن افراشته به نسل جوانی که در راه بود بگوییم که ما هم به سهم خودمان گامی در این راه برداشته ایم.
با حیدری در اواخر دهه ی چهل آشنا شدم. یکی دو سالی عصرها در سرویس شهرستان روزنامه ی اطلاعات قلم می زدم. گاهی می نشستیم و گپی می زدیم. روزنامه نگاری بود توانا. به نرخ روز نان نمی خورد. اهل کند و کاو بود. بیش از آن که به شاخ و برگها نگاه کند, به جست و جوی ریشه ها بود. در آن زمان چه بسیار آدمها که روزی شان به روزنامه بسته بود و سیاستشان: سیاست آسه برو آسه بیا… حیدری اما از این دست روزنامه نگاران نبود. از اینها گذشته رفیق خوبی بود. به موقع به داد دوستان می رسید و می کوشید تا گره یی از انبوه گره هایشان واکند. همین اواخر هم یک بار در تهران به دادم رسید و کمکم کرد تا کار دشواری را به انجام برسانم. در آن سالها، یعنی در دوره ی آن خدا، یک بار من به چاله یی افتادم، که می توانست کار به جاهای باریک بکشد. در اصل چیز مهمی نبود، اما می توانستم طعمه یی برای ماموران ساواک باشم. علاوه بر آن، بهانه یی به دست برخی بادمجان دور قاب چینهایی بدهم، که چشم دیدن امثال ما را نداشتند. فکر می کردند که «چپ می زنیم» و ممکن است که نان آنها را هم آجر کنیم. ته دلشان بدشان نمی آمد که از شر امثال من راحت شوند. شاید هم حق با آنها بود. بگذریم. آن بار، در نگارش خبری اشتباه کرده بودم. و بجای این که بنویسم: ارامگاه مرحوم امجدالسلطان، پدربزرگ علیاحضرت شهبانو فرح … یک «مرحوم» هم پیش از نام ایشان نوشته بودم. یعنی مرحوم علیاحضرت شهبانو فرح . آری. به اشتباه ایشان را هم مرحوم قلمداد کرده بودم. خب کار روزنامه است دیگر. انبوهی خبر روی میز تلنبار می شود، که باید تنظیم کرد و به چاپخانه فرستاد. می تواند چنین اشتباهی هم بشود. نتیجه این شد که ماموران ساواک، مثل گربه هایی که موشی را گیر انداخته باشند، تا نزدیکی میز کار من هم پیش آمدند، و عنقریب بود که به دلیل اشتباهی لپی سر از جاهایی دربیاورم ، که نباید. در این میان، پیش از آن که دست بکار شوند، محمد حیدری شستش خبردار شد. به سرعت به اتاق آقای نوری، سرپرست سازمان شهرستانهای اطلاعات رفت و با مداخله ی مستقیم ایشان قضیه فیصله یافت. یعنی گربه سانان ساواکی دست از سر موش بیچاره برداشتند و پی کارشان رفتند. خواستم از حیدری تشکر کنم، که خودش را به آن راه زد. یعنی که کاری نکرده ام. اما مواظب باش که باچنین اشتباهاتی کار به دست خودت ندهی. بگذریم که این اشتباه کوچک بهانه یی داد به دست یکی از بالادستها تا دست از سرم برندارد و آنقدر عرصه را بر من تنگ کند، که قلمم را زمین بگذارم، عطای کار در اطلاعات را به لقایش ببخشم و برای همیشه آنجا را ترک کنم. آن روزها زنده یاد خسرو گلسرخی هم در اطلاعات قلم می زد، که به کیهان رفت.
جواد طالعی هم، دو سه سالی زودتر از من …
رویداد دیگری هم یادم هست. یک روز (جمعه بود انگار) در تحریریه ی شهرستانهای اطلاعات فقط دو نفر بودیم. حیدری و من. تلفن زنگ زد. حیدری گوشی را برداشت. معلوم شد که در خیابان نیروی هوایی تیر و تیراندازی ست. آن روزها به کوشش ساواک در و دیوار تهران پر شده بود از عکسهای امیرپرویز پویان و چند نفر دیگر از چریکهای فدایی خلق. در به در دنبالشان بودند. زود معلوم شد که رفقا ی چریک گیر افتاده اند و کار به جنگ تن به تن کشیده است. حیدری بلافاصله خبرنگار عکاس را خبر کرد و دو نفری با سرویس روزنامه ی اطلاعات به سمت حادثه رفتند. .. دمدمه های غروب بود که برگشتند. دست از پا درازتر.
پرس و جو کردم که چی شد؟ چه خبر بود؟ حیدری آهی کشید و ماجرا را برایم تعریف کرد. چریکها در محاصره ی نظامیا ن تا آخرین گلوله و آخرین نفس جنگیده و به پایان راه رسیده بودند. در این میان خبرنگار عکاس اطلاعات (که اسمش را فراموش کرده ام) تا توانسته بود عکس گرفته بود، و درست هنگامی که می خواستند صحنه را ترک کنند، ماموران دوربین را از چنگ عکاس در آورده و فیلم را بیرون کشیده بودند. حیدری خشمگین بود و به زمین و زمان بد می گفت.
حیدری از دزدی و رشوه خواری دستگاه های دولتی به شدت نفرت داشت. همین که سرنخی پیدا می کرد، برای افشای دست اندرکاران دنبال موضوع را می گرفت . بعضی از همان نان به نرخ روزخورها می گفتند ماجراجوست، و اینطور نبود
آخرین دیدارهای ما، پیش از ترک کشور، در محل سندیکای خبرنگاران بود. گمان کنم اوائل سال ۵۸ شمسی بود. من اهل کارهای سندیکایی نبودم. نمی توانستم باشم. با روحیه ام جور در نمی آمد. اما به توصیه ی زنده یاد رحمان هاتفی در انتخابات مجمع عمومی سندیکا شرکت کردم و انتخاب شدم. یادم هست که حیدری و زنده یاد مهدی سحابی هم انتخاب شده بودند. همگی او را به عنوان مدیر و سخنگوی سندیکا انتخاب کردیم و می دانستیم که کار را به کاردان سپرده ایم. این دوره زیاد بطول نینجامید. اغلب ما در برهه یی، و به بهانه یی مشمول تصفیه حساب شدیم و باقی قضایا …
حیدری مدتی سردبیر اطلاعات شد، و «طبیعی» بود که این دوره از زندگی او نمی توانست زیاد به طول بینجامد. کنارش گذاشتند و خانه نشین شد. در این سالهای اخیر با بیماری سرطان دست به گریبان بود. می دانستم، و از این و آن شنیده بودم، که در وضعیت سختی ست. با این حال دست از نوشتن بر نمی داشت. فیس بوک جولانگاه تامل های مسوولانه و موشکافانه ی او در امور اجتماعی و سیاسی کشور بود. نمی شد که در دیدگاه هایش تامل نکرد و سرسری گذشت.
آری
همین پریروز بود که حیدری هم رفت. مثل رحمان، که رفت، که بردندش، مثل مهدی سحابی، و مثل خیلی های دیگر. یاد حیدری، و یاد همه شان گرامی باد.
جلال سرفراز
علی قهرمانی انقلابی پیشکسوت و از پایهگذاران شورای متحده مرکزی
جنبش سندیکایی و چهرههای آن طبقه کارگر ایران از هنگام پیدایش و قوام خود در مقام یک طبقه اجتماعی، تاریخ پر فراز و نشیبی را پشت سر نهاده، و در گرماگرم رخدادهای پراهمیت تاریخی، مهر و نشان خودرا بر تحولهای جامعه زدهاست. مبارزات سندیکایی زحمتکشان به مثابه بخش جداییناپذیر جنبش کارگری میهن ما از ... علی قهرمانی انقلابی پیشکسوت و از پایهگذاران شورای متحده مرکزی
به مناسبت سالگرد تیرباران شیر زن تودهای، رفیق فاطمه مدرسی
رفیق فاطمه مدرسی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از کادرهای برجسته سازمان مخفی نوید بود و پس از انقلاب ۱۳۵۷ در تشکیلات غیرعلنی حزب یکی از اعضا رهبری کمیته تهران و عضو مشاور کمیتهٴ مرکزی حزب تودهٴ ایران، بود. او در ششم فروردین سال ۱۳۶۸ اعدام شد. فاطمه مدرسی تهرانی، تنها زن چپی بود که در ... به مناسبت سالگرد تیرباران شیر زن تودهای، رفیق فاطمه مدرسی
ادیببرومند شاعر معاصر و رییس هیئتاجرایی جبهه ملی درگذشت
عبدالعلی ادیببرومند شاعر دفترهای شعر نامههای وطن و رییس هیئت اجرایی جبهه ملی ایران در سن ۹۳ سالگی در تهران درگذشت. او از آغاز جنبش ملی کردن نفت در دهه ۳۰ به جبهه ملی ایران پیوست و از طرفداران محمد مصدق بود. عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر نامههای وطن، روزگار دژم، پیام آزادی، ... ادیببرومند شاعر معاصر و رییس هیئتاجرایی جبهه ملی درگذشت
وداع با رکنالدین خسروی در روز بارانی / نوای «آی آدمها» در تالار وحدت پیچید
مراسم تشییع پیکر رکن الدین خسروی از اساتید و کارگردانان باسابقه تئاتر صبح بارانی جمعه هشتم بهمن ماه برگزار شد. جمعی از هنرمندان و شاگردان زنده یاد خسروی در مراسم آخرین وداع او را همراهی کردند. این مراسم به دلیل بارش باران در فضای لابی تالار وحدت برگزار شد. مجری این مراسم الهام ... وداع با رکنالدین خسروی در روز بارانی / نوای «آی آدمها» در تالار وحدت پیچید