گفتههای سران “نظام” و بیانیهها و تبلیغات حکومتی و بهویژه سخنرانیهای اخیر خامنهای نشاندهندهٔ وضع بسیار نامتعادل حکومت ولایی و آشفتگی در سیاستگذاریهای داخلی و خارجی آن است. تحولات پنج ماه گذشته نیز باید به مسعود پزشکیان نشان داده باشد که در ساختار قدرت رژیم ولایی تحقق دستاوردهای اساسی و واقعی برای مردم از بالا، بهویژه بهبود وضع معیشت و زندگی اکثر مردم، آسان و حتی ممکن نیست.
در حالی که سقوط ارزش ریال، افزایش گرانیها، و قطعی برق و آلودگی هوا و دیگر معضلات روزمرّه ادامه دارد، بخش اعظم جامعه- یعنی طبقۀ کارگر و حقوقبگیران و دیگر زحمتکشان- بهدرستی دریافتهاند که در صورت تداوم شکل حاضر حکومت، تغییری اساسی در سیر قهقرایی وضع کار و زندگیشان صورت نخواهد گرفت. دولت و شخص پزشکیان به این خیالاند که با سفرهای استانی بینتیجه، انشانویسیهای تکراری و کسلکننده، و راهاندازی بحثهای فرعی رسانهیی مانند طرح فرضی و خام جابهجایی پایتخت از تهران به مکران میتوانند افکار عمومی و منتقدان و مخالفان را مشغول و سرگرم کنند. سران دولت و “نظام” یا نمیدانند یا اهمیتی نمیدهند که دغدغۀ اکثر مردم و خواستهای مبرم زحمتکشان، که برآمده از شکاف عمیق طبقاتی و مسائل حادّ کار و زندگی است، با این نمایشها برطرف و تأمین نمیشود. گرفتاریها و اعتراضهای مردمی همچنان انباشته میشود و سرانجام دودمان این رژیم بیتوجه به مردم را به باد خواهد داد.
از دید افکار عمومی کشور، جز تأخیر موقتی در ابلاغ قانون “عفاف و حجاب” و رفع فیلترینگ بسیار محدود برخی از پلاتفرمهای اجتماعی، آن هم زیر فشار مردم، گام دیگری در حوزهٔ آزادیهای اجتماعی و فردی برداشته نشده است. ابراز امیدواری فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، که “انشاءالله مسیر باز شده است” نیز اثری در جلب اعتماد عمومی به دولت نداشته است.
توهم امکان ایجاد “وفاق ملی” در زیر دیکتاتوری ولایی نیز هر روز بیشتر آشکار میشود، تا حدی که حتی گروهبندیهای “خودیترین خودیها” نیز سازماندهی “وفاق حکومتی” بهجای “حکومت یکدستِ” مورد نظر خامنهای را به چالش کشیدهاند. برای مثال، پنجشنبه گذشته، همزمان با آغاز گردهمایی نمایشی “همایش وفاق ملی” در یک جای شهر، در جای دیگر از حضور محمد خاتمی در مراسم گشایش بیمارستان هاشمی رفسنجانی ممانعت شد. اظهارنظر محمدعلی ابطحی در این مورد جالب است: “همزمانی ممانعت آقای خاتمی برای شرکت در مراسم [گشایش بیمارستان] مرحوم هاشمی رفسنجانی با همایش وفاق ملی بهترین دلیل است که حتی در سطح بزرگان کشور [هم] وفاق امکانپذیر نیست. وفاق با مردم پیشکش.” گفتنی است که نیروهای درون “نظام” که شاخصترین چهرۀ اصلاحطلبان حکومتی را به آن مراسم معمولی راه ندادند یکی از ستونهای اصلی سرکوب حکومتیاند که خامنهای به آنها فرمان “آتش به اختیار” داده است.
پروژۀ خامنهای برای برگماری پزشکیان، بهقصد جلوگیری از گسترش شکاف ملت-حکومت با شعار قلابی “وفاق ملی”، نتیجه نداده است. در نتیجه، خامنهای که باید پشتیبان اصلی دولت در برابر انتقادها و حملهها باشد سردرگم مانده و مجبور به سکوت شده است. تنها حمایت لفظی اخیر خامنهای در رسانهها از پزشکیان این بود که “مواضع صریح، قاطع، و شجاعانه رئیسجمهور کشورمان علیه رژیم صهیونیستی و پشتیبانیهای آمریکا از جنایات صهیونیستها دل مردم را شاد کرد.” این نوع پشتیبانی از دولت با اشاره به مسائل و تحولات خارجی صرفاً برای انحراف افکار عمومی از بحرانهای حلنشدهٔ داخلی است.
خامنهای برای فرار از پذیرش مسئولیت در ایجاد بحرانهای داخلی در حالی به تحولات خارجی اشاره میکند که سه دهه برنامهها و سیاستهای ماجراجویانه و دخالتگرایانه و بسیار پرهزینۀ بیت ولایی و سپاه زیر رهبری او، بر پایۀ “محور مقاومت”، با شکستی بسیار سخت و همهجانبه روبهرو شده است. اشارههای تکراری خامنهای و دیگر قدرتطلبان اسلامی به این سیاست خارجی ضدّملی و شکستخوردهٔ جمهوری اسلامی، و نیز شکست نظری و عملی صدور انقلاب اسلامی، در واقع تُف سربالا است. بیش از یک دهه اعزام نیرو و تجهیزات نظامی به سوریه و پشتیبانی مالی و سیاسی برای حفظ حکومت بشار اسد و سپس سقوط سریع و غافلگیرانۀ آن حکومت (و وضعی مشابه که برای حزبالله لبنان پیش آمد) پیامدهای منفی اساسی برای حیثیت شخص خامنهای و تصمیمهای آتی او داشته است.
سخنرانی و گفتههای مغشوش، متناقض، و بیپشتوانۀ خامنهای در روز ۱۹دی در شهر قم نشان میدهد که آنچه او در توصیف حاکمیت مطلق ولایت فقیه در سال ۱۳۹۹ اعلام کرد- “اسلام سیاسی همین است [حکمرانی الهی] که در نظام سیاسی ایران تحقق پیدا کرده است”- در میان محافل داخل کشور و نیروهای تحت فرمان رژیم در خارج از مرزهای ایران دیگر اعتباری ندارد و آن کاخ آرزوها در حال تلاشی است.
خامنهای در جایگاه دیکتاتور مطلق و “نمایندۀ خدا بر زمین” روزبهروز متوهمتر و از سرنوشت خود و حکومتش بیمناکتر میشود. شواهد نشان میدهد که او در برابر واقعیتها تا چه حد غافلگیر و دستش برای حل کردن انبوه مشکلات چقدر خالی است. گفتههای تکراری او دربارهٔ “دشمن خارجی” اغلب متکی به مفاهیم ذهنی و جملهسازیهای مبهم و ردیف کردن بیمورد واژههایی مانند مقاومت، ایمان، اقتدار، دشمن، خیانت، باطل، امید، وظیفه، اندیشۀ اسلام و جز اینها برای پرهیز از طرح مسائل واقعی زحمتکشان و عامهٔ مردم ایران است. البته خامنهای متوجه واکنش بسیار منفی افکار عمومی به حکومت ولایی و شخص او شده است و در ترس همیشگی از مردم است. با وجود این، مانند همهٔ دیکتاتورها به واقعیتها و چرایی شکاف موجود بین ملت-حکومت بیاعتنا است. او در روز ۱۹ دی در قم سیزده بار کلیدواژۀ “افکار عمومی” را تکرار کرد و سخنانی توخالی و بهاصطلاح روحیهدهنده از این دست به زبان آورد: “نگذارید تبلیغات دشمن روی افکار عمومی اثر کند. […] رسانهها توهم اقتدار دشمن را بشکنند. […] البته پیروزی هم قطعی است.”
خامنهای ادعا میکند که درک ملت از وضع حکومت اسلامی اشتباه است و مردم دچار توهم شدهاند. اما باید گفت که در واقع خامنهای، که خودش را “نمایندۀ خدا بر زمین” میداند، و نیز اعوان و انصارش در بیت و در حکومتاند که در مورد بهاصطلاح “حکمرانی الهی” و استیلای “اسلام سیاسی” سخت دچار توهماند و با پافشاری مستبدانه و نابخردانه بر صدور “انقلاب اسلامی” ایران را در چنین وضع مُهلکی قرار دادهاند.
بیش از سه دهه پس از اجرای سیاستهای خارجی ضدّملی ماجراجویانه که صرفاً برای برپایی “خلافت اسلامی” و تقویت دیکتاتوری مذهبی در داخل کشور بوده است، اکنون خامنهای در سخنرانی هفتۀ گذشتهاش در قم اعلام میکند: “تصمیمگیران به منافع ایران توجه کنند[!]” این سخنان فریبکارانه در حالی گفته میشود که “محور مقاومت” و سیاست “عمق استراتژیک” خامنهای و سران سپاه و غارتگران ثروت ملی نهفقط هیچ مصونیت نظامی برای کشور ایجاد نکرده است، بلکه از عاملهایی بوده است که ایران را در معرض خطر حملۀ نظامی دولتهای راست افراطی آمریکا-اسرائیل به سرکردگی ترامپ قرار داده است.
ادامۀ این گونه سیاستها و دستورهای ویرانگر خامنهای در برابر ترامپ قلدر و نتانیاهوی جنایتکار در شرایط کنونی بیتردید امنیت ملی ایران و صلح را بیش از پیش به خطر میاندازد. بهعلاوه، منابع و منافع ملی کشور برای “حفظ نظام” همچنان به غارت خواهد رفت و آسیب خواهد دید.
حکومت ولایی در وضع شکننده و ناپایداری قرار دارد. جمهوری اسلامی دیر یا زود، زیر فشار فزاینده نارضایتی توده ها و وضعیت بسیار وخیم اقتصادی خواسته یا نخواسته، مجبور است تغییرهایی در سیاستهایش در عرصههای داخلی و خارجی بدهد. با توجه به سرشت این رژیم و عملکرد تاکنونی آن، بهجرئت میتوان گفت که این تغییرهای از بالا نه در راه مصالح کشور و منافع مردم، بلکه پیش از هر چیز برای دفع خطرها علیه رژیم و تضمین بقای دیکتاتوری حاکم و گسترش حوزهٔ عمل سرمایههای مالی-تجاری کلانی خواهد بود که نظام سیاسی به آنها متکی است.
بهدلیل سرکوبهای خشن و خونین حکومت دیکتاتوری و اقتصاد سیاسی بهغایت ناعادلانهاش، اعتبار خامنهای و حکومتش در میان اکثر مردم از دست رفته است. امروزه کل “نظام” اسلامی مورد نفرت بخش اعظم جامعه است و با ریزش وسیع پایگاه اجتماعیاش روبهروست. در نتیجهٔ تحولات اخیر در منطقه، از جمله شکست مفتضحانۀ “محور مقاومت” زیر رهبری مستقیم خامنهای، توانمندی او در مقام پیشوا نیز اکنون با شک و تردید جدّی برخی از جریانهای درون “نظام” مواجه شده است. این جریانها شکستهای پیدرپی خامنهای را بهروشنی میبینند و از این رو احساس خطر میکنند. آنان غیر از سخنوریهای بیپشتوانۀ خامنهای و مواضع واکنشی و لافزنیهای سران حکومت ولایی در مقابل تصمیمهای قدرتهای بزرگ و بهویژه امپریالیسم آمریکا چیز دیگری نمیبینند. خود را در موقعیتی مییابند که مجبورند فقط نظارهگر منفعل رخدادها و تحولات منطقه باشند.
سفرهای بیسرانجام اخیر عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، از این پایتخت به آن پایتخت، همراه با کلیگوییهای گنگ او در مورد ضرورت مذاکره با آمریکا، بیانگر ضعف و آشفتگی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است. با همهٔ اینها، در شرایط خطرناکی که کشور ما در برابر جنگطلبی دولت اسرائیل قرار دارد، و برخلاف رجزخوانیهای ابلهانهٔ فرماندهان سپاه، باید امیدوار بود که تنش نظامی افزایش نیابد و جنگی درنگیرد و به هر صورتِ ممکن شرایط برای مذاکره و حفظ صلح فراهم شود. روشن است که در این سناریو نیز نمایندگان خامنهای از موضع ضعف و صرفاً برای “حفظ نظام” به هر قیمتی پشت درهای بسته با نمایندههای ترامپ و اتحادیهٔ اروپا روبهرو خواهند شد. زندگی مردم و منافع ملت ایران برای آنها و برای طرفهای دیگر مذاکره اهمیتی ندارد. اما نباید فراموش کرد که در صلح است که جنبش مبارزاتی و دادخواهی مردم ایران میتواند بهتر عمل کند. ارزش و اهمیت صلح از دیدگاه مردمی در اینجاست.
کشور ما بار دیگر در برههای خطیر و سرنوشتساز قرار دارد. سخنوریهای ذهنگرایانهٔ خامنهای برای سوءاستفاده از باورهای مذهبی مردم دردی از مردم درمان نمیکند و نمیتواند در خدمت دفاع مردمی از کشور و حل بحرانهای خطرناک داخلی و خارجی باشد. ناتوانی کنونی خامنهای، که ناشی از دیدگاههای ضدّملی و واپسگرایانه برای برپایی “خلافت اسلامی” و نیز پیامد فشار شکستهای منطقهیی اخیر و کهولت اوست، نشانهٔ غروب رهبری ولایی و پیدا شدن خلأ رهبری در رژیم اسلامی ایران است. این واقعیت عینی را مدتهاست که اکثر مردم و از جمله آنانی که باورهای مذهبی محکم دارند متوجه شدهاند. از این رو، زمینههای ذهنی و عینی برای طلوع و درخشیدن جایگزینی دیگر، بهجای دیکتاتوری حاکم، و پذیرش آن در میان طیف وسیع طبقات و لایههای اجتماعی، بهسرعت در حال شکلگیری است.
نجات ایران از وضع کنونی و باز شدن مسیر برای تحقق دگرگونیهای بنیادی فقط از راه مقابله و مبارزۀ مستقیم با ولی فقیه و مجموعهٔ زیر نظر او و ضرورت متوقف کردن تصمیمهای ویرانگر خامنهای است. در غیر این صورت ایران اوضاعی بسیار وخیمتر از اکنون خواهد داشت که جبران خسارتهای آن بسیار دشوار خواهد بود. این فرصت را نباید از دست داد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۲۲۵، ۲۴ دی ۱۴۰۳