تبدیل شدن آمریکا به کشوری بسیار نابرابر دیگر خبر تازهای نیست. هر سال، آمار بیانگراین واقعیت است که در کنار تمرکز ثروت و قدرتِ مفرط امروزی در دستان عدهای معدود در آن کشور، سطح مزد نیمی از کارگران آمریکایی دهها سال است که بدون تغییر مانده است. مجموع داراییهای سه تن از ثروتمندترین میلیاردرهای آمریکا، یعنی جِف بِیسوس [صاحب آمازون، ثروتمندترین فرد دنیا]، بیل گِیتس [بنیادگذار مایکروسافت، دوّمین ثروتمند بزرگ دنیا]، و وارن بافِت [سرمایهگذار بزرگ، سوّمین ثروتمند بزرگ دنیا]- در حال حاضر برابر با کل دارایی نیمهٔ پایینیِ جمعیت آمریکاست.
علّت اینکه چرا چنین وضعی ممکن شده است وقتی معلوم میشود که میبینیم یکپنجمِ پایینیِ خانوارهای آمریکایی که دارایی آنها صفر یا زیر صفر است در فقر غرق شدهاند، و دارایی یکپنجمِ بالاتر از آنها نیز به حدّی اندک است که دائم در ترس از فقر و فقیر شدن زندگی میکنند.
به گفتهٔ پال والکر، رئیس پیشین فدرال رزرو [سازمانی خصوصی، مشابه بانک مرکزی] آمریکا: “ما در حال تبدیل شدن به پلوتوکراسی هستیم.” یکی از شاخصهای نگرانکنندهٔ حاکی از این چرخش به سوی این پلوتوکراسی یا حکومت ثروتمندان، افزایش ثروت نسل اندر نسل این خاندانهای ثروتمند است. ثروتمندترین سه خانوادهٔ آمریکایی، خانوادهٔ والتون (صاحب فروشگاههای والمارت)، خانوادهٔ صاحب کارخانههای شکلات و شیرینی “مارس”، و برادران کُک هستند. این سوّمی، وارثان دوّمین شرکت خصوصی بزرگ آمریکا – مجتمع انرژی صنایع کُک- هستند. همهٔ این شرکتها توسط نسلهای پیشینِ وارثانِ ثروتمندِ امروزی ساخته و برپا شدهاند. از سال ۱۹۸۲ تا کنون، ثروت این سه خانواده با احتساب نرخ تورم، ششهزار درصد افزایش یافته است. این در حالی است که طی همین مدّت، دارایی یک خانوادهٔ متوسط آمریکایی سه درصد کاهش یافته است. ثروت خاندان والتون از ۶۹۰ میلیون دلار در سال ۱۹۸۲ (که به دلار ۲۰۱۸ ارزشی برابر با ۱٫۸۱ میلیارد دارد) به ۱۶۹٫۷ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۸ افزایش یافته است که نمایانگر افزایش حیرتآور بیش از ۹۰۰۰ درصد است. برای ما آمریکاییها که از ایدهٔ ثروت و قدرت موروثی بیزار بودهایم، این روندِ افزایش ثروت، عادی نیست. از اوایل قرن بیستم، بیشتر ثروتهای کلان معمولاً پس از سه یا چهار نسل از دست میرفت، مثل این ضربالمثل آمریکایی که میگوید: “یک لا قبا طی سه نسل”. معمولاً ثروت طی چند نسل از دست میرود، چه بر اثر خرج کردن پول، توزیع بین وارثان، پرداخت مالیات، و کمک به خیریه. فقط وقتی که خانوادهها به طور جدّی مداخله کنند تا این چرخه را متوقف کنند، ثروت طی چند نسل بعدی افزایش مییابد، حتّی اگر تعداد وارثان زیاد شود. چندین خاندان از نفوذ چشمگیر خود برای این نوع مداخله استفاده کردهاند و با خرج کردن چند میلیون دلار، میلیاردها دلار برای خود نگه داشتهاند. آنها در کنگرهٔ آمریکا لابیگری کردهاند تا قوانینی وضع شود که به سود ثروتهای خاندان خواهد بود، از جمله برای کاهش مالیاتها و در سیاستهای عمومیای که شرکتهای آنها را ثروتمندتر میکند. در اوایل دههٔ ۲۰۰۰، خانوادههای مارس، والتون، و گالو برای لغو مالیات دولت فدرال بر املاکِ بزرگ که منحصر به عدهٔ معدودی میلیونر و میلیاردر است، تلاش فراوانی کردند. برادرانِ کُک نیز از همان زمان شبکهٔ معروف کمکهای مالی خود [به سیاستمداران] را برای کاهش مالیات ثروتمندان و از میان برداشتن مقررات حاکم بر صنعت انرژی- که منبع ثروتشان است – سازماندهی کردند.
ثروتمندان دیگر نیز مجدّانه و پیگیرانه از شیوههای حفاظت از خاندان برای پنهان کردن و انتقال ثروت به وارثان استفاده میکنند. آنها با استخدام ارتشی از حسابداران مالیاتی، کارشناسان مدیریت دارایی، و وکیلهای متخصص در تشکیل شرکتها و حسابهای اَمانی (تراست)، شرکتهای مجازی “کاغذی” [که فقط روی کاغذ وجود دارند]، و حسابهای بانکی خارج از کشور، پولهای خود را جابهجا و از مسئولیتهای مالی و پرداخت مالیات فرار میکنند.
برای مثال، سلطان کازینوهای آمریکا، شلدون آدلسون، که پانزدهمین فرد ثروتمند در فهرست ۴۰۰نفرهٔ مجلهٔ “فوربس” است، با استفاده از سازوکارهای پیچیدهٔ شرکتهای اَمانی توانست ۷٫۹ میلیارد دلار به فرزندانش بدهد ضمن اینکه از پرداخت ۲٫۸ میلیارد دلار مالیاتِ املاک و هدایا فرار کرد. وی اخیراً با هزینه کردن بیشتر از صد میلیون دلار کمک به کارزارهای انتخاباتی، رکورد جدیدی در این طور هزینه کردنها به جا گذاشت.
البته همهٔ ثروتمندان در صدد گردآوری ثروت برای نسل بعدی نیستند. وارن بافت، سوّمین ثروتمند در فهرست فوربس، تصمیم گرفت که تمام ثروت عظیم خود را نه به فرزندانش، بلکه یا به خیریه بدهد یا از طریق پرداخت مالیات به مصرف عمومی برساند. وی بهجای فشار آوردن برای کاهش مالیاتها، با حضور در مقابل کنگرهٔ آمریکا از افزایش مالیات بر املاک دفاع کرد و گفت: “ثروتِ دودمانی، که در تضاد با مریتوکراسی یا نخبهسالاری است، رو به افزایش، و برابری فرصتها رو به کاهش است. برای مهار کردن چرخش از دموکراسی به سوی پلوتوکراسی، داشتن قوانین مترقی و مؤثر در عرصهٔ مالیات بر املاک ضروری است.”
در پی ضعیف شدن قوانین مالیاتی و تشدید پنهان کردن داراییها، ما اکنون با ظهور خاندانهای ثروتمند گستردهای مواجه هستیم. توماس پیکِتی، اقتصاددان فرانسوی، هشدار داده است که اگر ما جلوی این روند را نگیریم و آن را معکوس نکنیم، به سوی جامعهٔ “سرمایهداری موروثی” حرکت خواهیم کرد که در آن وارثان میلیاردرهای امروزی بر سیاست، فرهنگ، نیکوکاری، و اقتصاد ما تسلط خواهند یافت؛ دنیایی که هیچیک از ما نمیخواهیم در آن زندگی کنیم!
ترجمهٔ نوشتهای از چاک کالینز در روزنامهٔ انگلیسی گاردیَن،
نامۀ مردم