
شخصیت تاریخیِ لنین
ولادیمیرایلیچ لنین، صدوپنجاهوپنج سال پیش در شهر “سامارا” و یا “سیمبیرسک” (Simbirsk)-امروز اُلیانوسک(Uljanowsk)- در کنار رودخانهٔ ولگا بهدنیا آمد. زندگی و اندیشهٔ لنین بازتاب دهندهٔ آرمانهای زحمتکشانِ سراسر جهان بوده و هست. بنابراین، این اندیشهها امروز نیز درمیان تودههای کار باقی مانده و الهامبخش آنان درمبارزه برای ساختن جهانی نوین و عادلانه است. نبوغ لنین در برداشت عمیق او از علم مارکسیسم و شناخت گرایشها و تحولهای بهوجودآمده در آن دوران و کاربستِ علمی این تواناییها در عملِ انقلابی بود. لنین را نظریهپردازِ سوسیالیسم علمی و بزرگترین شخصیت انقلابی قرن بیستم میتوان نامید. لنین استراتژی و تاکتیکِ جنبشهای انقلابی، دیالکتیکِ جنگ و صلح و انقلابها، مسئلهٔ ملی، چگونگی فراروئی انقلاب بورژوادموکراتیک و گذارِ آن به انقلابی سوسیالیستی را بررسی و تجزیهوتحلیل کرد و بر پایهٔ عینیتهای مشخص، جنبههای گوناگون مارکسیسم یعنی فلسفه، اقتصاد سیاسی، و کمونیسم علمی را پس از مارکس و انگلس تعمیم و بسط داد.
لنین با کاربرد خلاقانهٔ مارکسیسم در زمینهٔ اتحادِ پرلتاریا و دهقانان زحمتکش و برقراری شوراها، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را بهپیروزی رساند و نخستین دولت سوسیالیستی در دنیا را بنیانگذاری کرد.
کارل مارکس در کار سترگش “کاپیتال”، با اشاره به قانون “پائین گرائی نرخِ سود”، انحصاری شدنِ سرمایه را توضیح داده و به این نتیجه میرسد که سیستم سرمایهداری در تکاملش از روندِ رقابتِ آزادِ اولیه در بازار به متمرکز و انحصاری شدنِ سرمایه تبدیل خواهد شد. لنین دراثر تاریخیاش، “امپریالیسم بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری”، با تکیه بر این شناخت مارکس، پدیدهٔ امپریالیسم را بیانگر رقابت بیرحمانهٔ اقتصادیِ انحصارهای چندملیتی در صحنهٔ بینالمللی میداند و به این نتیجه میرسد که در پی تشدید این روند، رقابت اقتصادی در شکل رقابت سیاسی- نظامی ظهور کرده و قالب (فُرم) سیستم جهانیای متشکل از قدرتهای امپریالیستیِ رقیب با یکدیگر را بهخود میگیرد. وقوع جنگ جهانی اول نشانِ بارز این تضاد بین قدرتهای امپریالیستی آن زمان بود. خارج شدن روسیهٔ انقلابی از این جنگ امپریالیستی و پیروزیِ انقلاب اکتبر بهرهبری لنین ازجمله با شعار:”نان، صلح و آزادی” جوابی بود به سیاست های جنگطلبانهٔ قدرتهای امپریالیستی.
لنین در روز ۲۶ اکتبر ۱۹۱۷/ ۴ آباماه ۱۲۹۶ خورشیدی در “کنگرهٔ شوراهای سراسری روسیه” طرحِ سند تاریخی “منشورِ صلح” که حاوی پیشنهاد صلحِ بیدرنگ به تمام دولتهای درگیر جنگ بود را اعلام نمود و کنگره این سند را بهتصویب رساند. لنین این اصلِ بنیادی را مطرح کرد که آگاهیِ سوسیالیستی بهخودیخود پدید نمیآید و هیچ جنبشی انقلابی بدونِ نظریهٔ (تئوریِ) انقلابی وجود نخواهد داشت، بلکه این آگاهی باید توسط حزب انقلابی به میان تودههای پرلتاریا برده شود و این حزب طبقهٔ کارگر است که باید سازمان دهندهٔ کارگران باشد و مسیر حرکت را بر پایهٔ تئوری انقلابی نشان دهد. او به همین دلیل با اقتصادگرائی(اکونومیسم)، گرایشی که به خودانگیختگیِ جنبش کارگران و اولویت دادن به مبارزه برای بهبودِ وضعیت جزییِ اقتصادی معتقد بود، مبارزه میکرد. لنین تأکید بر این داشت که مارکسیسم مجموعهای ازحکمهای جزمی و تغییرناپذیر و یا نوعی آئین دینی نیستند، بلکه روشی است برای تحلیل واقعیت و ابزاری است با کاربردِ دیالکتیک ماتریالیستی بهمنظورِ شناختن و تغییر دادنِ دنیا.
ارثیهٔ نظریِ لنین
میراث نظری(تئوریک) لنین آثار پرشمار و ارزشمندی هستند در اشاعه و بسط مارکسیسم و پیکارِ انقلابی. این آثار همچنین راهنمای آموزش و عملِ ایدئولوژیک- سیاسی برای کمونیستها و نسلهای انقلابی امروز و فردا در جهان هستند. ازجملهٔ آنها به نوشتههای زیر میتوان اشاره کرد: “توسعهٔ سرمایهداری در روسیه” (۱۸۹۹/ ۱۲۸۷خورشیدی)، “چه باید کرد” (۱۹۰۲/ ۱۲۸۱ خورشیدی)، “دو تاکتیک سوسیالدمکراسی در انقلاب دموکراتیک” (۱۹۰۵/ ۱۲۸۴ خورشیدی)، “ماتریالیسم و امپریوکرتیسیسم [ماتریالیسم و سنجش تجربهمحور]” (۱۹۰۹/ ۱۲۸۸ خورشیدی)، “امپریالیسم، بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری” (۱۹۱۶/ ۱۲۹۵ خورشیدی)، “دولت و انقلاب” (۱۹۱۷/ ۱۲۹۶خورشیدی)، “بیماریِ کودکیِ چپگرائی در کمونیسم” (۱۹۲۰/ ۱۲۹۹خورشیدی)، و جز اینها. آثار ارزشمند لنین سندهایی برای بایگانی کردن نیستند، بلکه رهنمودهایی بهمنظور انقلاب اجتماعی هستند.
لنین همچنین انترناسیونالیستی برجسته بود. او پیشگام تشکیل انترناسیونال کمونیستی سوم بود، تشکلی که سهمی عمده در جنبش کمونیستی و کارگری جهان داشت. نظرها و موضعگیریهای لنین دربارهٔ استعمار و “حق تعیین سرنوشت ملتها” شناختِ بهتر کمونیستها در جهان با معضل مستعمرهها و مبارزه ضداستعماری آنان در کشورهایشان را باعث گردید، شناختی که اهمیت آن امروز نیز تأئیدشدنی است.
لنین ضمن تدوین نظریهٔ (تئوریِ) نوین انقلاب سوسیالیستی به تحلیل کردن مسئلهٔ ملی در کشورهای مستعمره و وابسته پرداخت و محتوای آن را با توجه به مسئلههای مشخص انقلاب در دوران امپریالیسم غنی ساخت. درنتیجهٔ این تحلیل، پیوندِ مبارزهٔ طبقهٔ کارگر در کشورهای امپریالیستی با مبارزهٔ خلقهای کشورهای مستعمره و وابسته بههدفِ برانداختن ستمِ ملی، یعنی پیوند میان مبارزه در راه سوسیالیسم و مبارزهٔ آزادیبخش خلقهای ستمدیده برضد استعمار و امپریالیسم مشخص شد.
لنین و ایران
لنین بارها در آثار و نوشتههایش در ارتباط با مسئلههایی مختلف از ایران نام میبرد. او در مقالهای با عنوان “بیداریِ آسیا”، پس از یادآوری این مطلب که “انقلابهای دموکراتیک تمام آسیا- ترکیه، ایران، چین، و هندوستان را دربرگرفته”، نتیجه میگیرد: “آسیا بیدار شده است…” [مجموعهآثارِ لنین، بهزبان روسی، چاپ چهارم، جلد ۱۹، صفحهٔ ۶۵].
انقلاب مشروطیت در ایران از نیرومندترین تحولها در رابطه با “بیداریِ آسیا” بود. لنین شخصاً روند انقلاب مشروطیت را دنبال میکرد و وضعیت ایران پس از کودتای محمدعلیشاه را در نوشتهای چنین شرح میدهد: “در ایران کودتای ضدانقلابی روی داد… ارتش تزار که ژاپنیها آن را مفتضحانه درهم شکستند برای جبران این شکست کمر بهخدمت ضدانقلاب بسته است. بهدنبال رشادتهایی که قزاقان در تیرباران آنان، آدمکشیها، و… در روسیه نشان دادند، اکنون همان رشادتها را در سرکوب انقلاب ایران نشان میدهند. … وضع انقلابیون ایرانی در کشورشان که اربابان هندی (انگلیسیها) از یک سو و حکومت ضدانقلابی روسیه از سوی دیگر هماکنون آن را تقریباً بین خود تقسیم کردهاند، دشوار است. اما مبارزات مسلحانهٔ تبریز و پیروزیهای انقلابیون که بهنظر میآمد بهکلی درهمشکسته شده باشند، نشان میدهد که جلادان شاهی ایران حتی با کمک لیاخوفهای روسی و دیپلماتهای انگلیسی با یک مقاومت بسیار شدید از پائین روبرو هستند.” [همان، جلد ۱۵، صفحههای ۱۵۹ تا ۱۶۰].
لنین در برنامهٔ حزب طبقهٔ کارگر روسیه سیاست این حزب را (درصورت دست یافتن به حکومت) نسبت به کشورهایی مستعمره و وابسته ازجمله ایران شرح میدهد. نکتههایی از رأس مطالب این برنامه عبارتند از: “این حزب (حزب طبقهٔ کارگر روسیه) ازانتشار [ اِفشای] فوری قراردادهای غارتگرانه (راجع به اختناق ایران، تقسیم ترکیه، اتریش، و جز اینها) که نیکلای تزار سابق با سرمایهداران انگلستان، فرانسه، و کشورهای دیگر منقعد کرده است، پشتیبانی میکند”؛ “این حزب خواهان ٬الغای فوری تمام این قراردادها٬ است” [همان، جلد ۱۹، صفحه ۳۷۸].
بعد از پیروزی انقلاب اکتبر، لنین در اولین سخنرانیاش در مقام صدر شورای کمیسرهای خلق خطاب به تمام زحمتکشان مسلمان روسیه و شرق چنین میگوید: “اعلام میداریم که قرارداد تقسیم ایران ازهمدریده و نابود شده است. از جانب روسیه و دولت انقلابی آن اسارت در انتظار شما نیست، بلکه از جانب آنهائی است که میهن شما را به مستعمرهٔ توهین شده و تاراجرفتهٔ خویش مبدل ساختهاند.”
شورای کمیسرهای ملی، بهرهبری لنین، در ۲۹ ژانویه ۱۹۱۸/ ۱۰ بهمنماه ۱۲۹۷خورشیدی، اعلام داشت: “کلیهٔ قراردادهایی که علیه استقلال ایران، ازجمله قرارداد ۱۹۰۷/۱۲۸۶ خورشیدی با روسیهٔ تزاری بسته شده، ملغیٰ و بیاعتبارند.”
همچنین در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۹/۷ تیرماه ۱۲۹۸ خورشیدی دولت شوروی در اعلامیهای خطاب به خلق ایران و دولت آن، از کلیهٔ حقوق، مطالبات، و امتیازات خودش و اتباع روسیهٔ تزاری در ایران صرفنظر و حقوق کاپیتولاسیون را ملغیٰ اعلام کرد [“انقلاب اکتبر و ایران”، نوشتهٔ رفیق فقید محمدرضا قدوه، چاپ دوم].
بدین ترتیب لنین تمام آنچه را در دوران قبل از انقلاب اکتبر گفته بود عملی کرد و تا آنجا که در قدرت دولت شوروی بود به مردم ایران یاری رساند.
لنین و مبارزهٔ اجتماعی امروز ما
بشریت امروز در بحرانیترین وضعیت سیاسی، اقتصادی، و اجتماعیاش زندگی میکند. در دوران جنگهای خونین (جنگ غزه، اوکرائین، و جز اینها) و تشدید نزاع بر سر منابع، وضعیت حقوق انسانی و محیط زیست فوقالعاده نگرانکننده است. بحرانهای سرمایهداری ساختاری و عمومی بوده و هست. دقیقاً به همین دلیل برای پایان دادن به این بحران دائمی، وقت آن است که با نگاه به گذشته برای روی آوردن به آینده آماده باشیم. فقط بر پایه نظریهٔ امپریالیسم لنین است که امروز میتوان با واقعیت سرمایهٔ مالی جهانی مقابله کرد. اگرچه از زمانی که لنین امپریالیسم را تحلیل کرد تا امروز تغییرهایی بزرگ در ماهیت سرمایهٔ مالی بهوجود آمدهاند. در این دوران انباشت و تمرکزِ سرمایه در مقیاسی عظیم صورت گرفته است و سرمایهٔ مالی در طلب سود، خواهان دسترسی نامحدود (به بازار) در سراسر جهان است. این جهانی شدنِ سرمایهٔ مالی همراه با سیاستهای نولیبرالی ازجمله واگذاری عرصهٔ خدمات اساسی مانند بهداشت، درمان، آموزش، و تسهیلات عمومی به بخش خصوصی، پیامدهایی جدی برای حاکمیت و استقلال اقتصادی و سیاسی خلقها داشته است. با وجود این تغییرها، ماهیت تجاوزکارانه و غارتگرانهٔ امپریالیسم تغییر نکرده است. در شرایطی که قدرتهای امپریالیستی قادر به حل مسائل امروز بشری نیستند و اعتماد شهروندان به توانائی عملکرد طبقات حاکم و نهادهای سرمایهداریشان به آخر رسیده است، آنگاه زمان تسلط قاطعانه فرا میرسد، همانطور که لنین با کمک همرزمانش به آن دست یافت. امروزه نیز همانند سالهای دههٔ ۲۰ و۳۰ قرن بیستم میلادی نیروهای راستگرا و فاشیست در سایهٔ بحرانهای متعدد سرمایهداری قدرتنمائی میکنند. جامعهٔ بشری تجربهٔ فاشیسمِ برون آمده از بطن سرمایهداری، این پدیده جنگ طلب و ضد بشری را یک بار پشت سر دارد. امروز تنها جایگزین (آلترناتیو) در برابر ما سوسیالیسم است. سوسیالیسم راهبردی انسانی است. راهبردی است که شالودههای آن بر تمدن بشری قرار دارد. هیچ راهی دیگری وجود ندارد. اینکه چگونه این راه محقق شود، به رابطهٔ نیروهای چپ با رهنمونهای لنین و میراث اندیشههای داهیانهٔ او بستگی دارد. بدون مارکسیسم و بدون درکِ لنینیستی از مارکسیسم، پیشبُرد انقلاب میسر نخواهد بود.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۲۳۲، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴