
در حالی که ایران در فضای مبهم و برزخی “نه جنگ، نه صلح” و مورد تحریمهای کمرشکن قرار گرفته است، ترامپ تعیینکنندۀ مسیر اصلی تحولات منطقه شده است که بهتبع آن اثر مستقیم بر کشور ما میگذارد. رژیم اسلامی ایران در مجموع در عرصۀ بینالمللی کشور را به انزوا کشانده و جز اقدامات سلبی کماثر توان اجرای هیچ ابتکار یا راهبرد مؤثری ندارد. همهٔ مسائل اساسی کشور به دیدگاهها و تصمیمهای نابخردانهٔ خامنهای گره خورده و در همان نقطه قفل شده است.
پس از گذشت بیش از چهار دهه از عمر حکومت ولایت فقیه، کشور از هر لحاظ به وضعی بسیار آسیبپذیر رسیده و هیچ چشمانداز روشنی برای مدیریت و مقابله با پیامدهای مخربِ اَبَربحرانهای درهمتنیده دیده نمیشود. حکومت ولایی توان رفع بحرانهای اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی کنونی را ندارد، زیرا که خودش منشأ اصلی این بحرانهاست و اراده و توان و حتی عقلانیت و صلاحیت لازم برای چارهجویی را ندارد.
خامنهای، که حامیانش او را “فرزانه” و افکارش را “داهیانه” میخوانند، مدتهاست که در برابر اوضاع بحرانی کشور و زندگی مردم سکوت اختیار کرده است و از حضور در عرصۀ عمومی خودداری میکند. تنها فرمان علنی اخیر او در پیامی به سی و دومین اجلاس سراسری نماز “ضرورت استفاده از ابزارهای نوین در ترویج نماز” بود!
دیکتاتوری ولایی نهتنها کشور را به لبۀ پرتگاه کشانده و در برابر تهاجم و تحریمهای آمریکا در موقعیتی بسیار شکننده قرار داده است، بلکه خود “حاکمیت”- حکومت خامنهای و اعوان و انصارش- نیز در همهٔ عرصهها دچار بحران، سردرگمی، و ناتوانی در تصمیمگیری شده است. این سخن پزشکیان در جلسۀ چهارشنبه گذشتۀ هیئت دولت دربارۀ آشفتگی درون “نظام” و تشدید تقابل جناحها قابل تأمل است: “بنده نگرانی جدی از بابت توطئهافکنی آمریکا و دیگران ندارم […] اما بهشدت نگران ایجاد و تشدید اختلافات، دامن زدن به قطببندیهای کاذب، و تخریب یکدیگر در داخل هستم.”
قرار گرفتن ترامپ و باند راست افراطی در رأس قدرت، همراه با تغییر- و بهتر است بگوییم فروپاشی- آنچه پیشتر “نظم جهانی” شناخته میشد، شرایط موجود اوضاع آیندهٔ کشور ما را بهمراتب پیچیدهتر و خطرناکتر کرده است.
ورود دوبارهٔ ترامپ به کاخ سفید از نُه ماه قبل و شیوۀ برخورد گستاخانه و فاشیستی او در عرصۀ بینالمللی شکل و عملکرد امپریالیسم آمریکا را در برابر همۀ کشورها- حتی متحدان سنتیاش- دگرگون و در کل تنشآفرین و تحقیرکننده کرده است. این روزها دولتهای جهان نمیدانند دولت آمریکا به سرکردگی ترامپ تا چه حد حاضر است برای حفظ سلطه و سرکردگیاش دست به اقدامات نامتعارف بزند و حتی هزینههای سنگین از جیب مردم آمریکا بپردازد یا بر دیگران تحمیل کند. نمونهای از این وضع در مورد کشور ما چراغ سبز دادن آمریکا به اسرائیل برای تهاجم نظامی به خاک ایران در جریان مذاکرات عراقچی و ویتکاف بود، اقدامی برخلاف قوانین بینالمللی که با بمباران تأسیسات اتمی ایران به دستور ترامپ تکمیل شد.
امروزه بیشتر کشورهای جهان، هر یک تا حدی، با پیامدهای نامطلوب اوضاع مبهم جهان و تهدیدهای اقتصادی و نظامی فزایندۀ آمریکا مواجهاند. هر دولتی به شیوهای در تلاش است تا پیامدهای منفی سیاستهای ترامپ برای کشورش را کاهش دهد یا با آن سازگار شود. در این میان، آنچه ارتباط مستقیم با منافع و زندگی مردم و آیندۀ کشور ما دارد آن است که افزون بر تهدیدهای ناشی از حضور ترامپ در رأس امپریالیسم آمریکا و تهدیدهای ماشین جنگِ نتانیاهو، حکمرانی نابخردانه و ضدّملی حکومت ولایی ایران برای “حفظ نظام” ایران را در وضعی استثنایی و بسیار خطرناک قرار داده است.
حکومت ضدّمردمی ولایی، و در رأس آن خامنهای، بیش از سه دهه است که با تصمیمهای نابخردانه و ضدّملی در سیاست داخلی و خارجی و منطقهیی، ایران را در ضعیفترین موقعیت نظامی و اقتصادی قرار داده است و خودش مانعی اساسی در راه نجات و خروج کشور از این وضع فاجعهبار است.
دیکتاتوری ولایی، بهعلت اقتصاد سیاسی بهغایت ناعادلانه و ماهیت و عملکرد سیاسی اصلاحنشدنیاش، با نادیده گرفتن خواستهای آزادیخواهانه و عدالتجویانهٔ انقلاب ۵۷ همواره مانعی اساسی در برابر تحقق دگرگونیهای بنیادین بوده است. در چنین وضعی، کارگزاران رژیم اصرار دارند که بقایای اعتبار “رهبری” در حکم “نمایندۀ خدا بر زمین” را به هر بهایی در میان پایگاه اجتماعی محدودش- که فقط حدود ۱۰درصد جمعیت کشور برآورد شده است- حفظ کنند. در حالی که میلیونها زحمتکش برای تأمین معاش و گذران زندگی هر روز با مشکل مواجهاند، زیر “حاکمیت” خامنهای و جناحهای مطیع ولی فقیه، ایران بهسوی ناکجاآباد سوق داده میشود.
واقعیت آن است که کل “نظام” وارد مرحلۀ گسست برگشتناپذیر از جامعه شده و دیگر توان احیای انسجام پیشین حول محور “رهبری” و ایدئولوژی “اسلام سیاسی” را ندارد. این رژیم پایگاه مردمی ندارد و در حال پوسیدگی سریع است. از درون این پوسیدگی، جنگ قدرت در درون حاکمیت و افشاگری علیه یکدیگر شدت مییابد. حسن روحانی را برخی محافل حکومتی “خائن” مینامند، روزنامهٔ جمهوری اسلامی عملیات طوفان الاقصی حماس در ۷ اکتبر را خسارتبار توصیف میکند، و ناطق نوری- نامزد مورد حمایت خامنهای در انتخابات سال ۱۳۷۶- حالا میگوید: “تصرف سفارت آمریکا بهعنوان لانهٔ جاسوسی اشتباه بزرگی بود؛ بسیاری از گرفتاریها از همان نقطه آغاز شد.”
در این اوج بحران اقتصادی که وضع معیشت کارگران و دیگر زحمتکشان روزبهروز وخیمتر میشود و حتی مواد غذایی اساسی چون گوشت و میوه و لبنیات از سفرۀ آنان حذف میشود، و روزی نیست که زحمتکشان معترض برای احقاق حقوقشان به خیابانها نیایند، جریانی سیاسی به نام “حزب تمدن نوین اسلامی” با حضور چهرههایی مشکوک مانند علیرضا پناهیان، از سخنرانان نزدیک به بیت رهبری، خبرساز میشود و برای “آیندهسازی” بر مبنای “اسلام سیاسی” مجوز فعالیت رسمی میگیرد! از سوی دیگر، کارگزاران ارشد حکومتی و لایههای بالایی سرمایهداران پُرنفوذِ متصل به قدرت حاکم- که تکیهگاه اقتصادی نظام سیاسی حاکماند- بههیچوجه از بُنبست مذاکرات با آمریکا و فرمانهای خامنهای در بیثمر خواندن توافق با ترامپ راضی نیستند. در یک نمونه، چهرههایی مانند قوچانی و کرباسچی هفتۀ گذشته از اینکه پزشکیان یا عراقچی در نمایش ترامپ در شرمالشیخ برای امضای “توافق آتشبس” میان حماس و اسرائیل حضور نداشتند سخت انتقاد کردند.
با این حال، همهٔ آنان خوب میدانند که در صورت فروپاشی موقعیت خاص ولیفقیه و خدشهدار شدن آبروی شخص خامنهای، پایه و اساس قدرت سیاسی سرکوبگر “حاکمیت” با خطر جدی در برابر اعتراضهای مردمی مواجه خواهد شد. این بخش از ساختار “نظام”، که خواهان پیوند با آمریکا و سرمایههای مالی جهانی و ادامه دادن به سیاستهای نولیبرالی است، خوب میداند که در صورت تضعیف جدی جایگاه ولی فقیه، مجموعهٔ دیکتاتوری حاکم در برابر گسترش اعتراض های مردمی در عرصه های گوناگون و خواستهای مبرم آنان با تهدیدی بسیار جدی مواجه خواهد شد. به همین دلیل است که همهٔ بخشهای “نظام” حاکم- جناحهای اصلاحطلب حکومتی و اصولگرای معتدل و تندرو و نظامیان و نظریهپردازان وابسته به آنها- با وجود رقابتها و تقابلهای گاه شدید، در اصل “حفظ نظام” همنظرند.
یکی از ابزارهای اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی امتیازگیری از طریق بحرانسازی و بهرهبرداری از شعار مبارزه با “استکبار جهانی” بوده است. این رویکرد، در کنار ماجراجوییهای پُرخطر و پُرهزینه در فعالیتهای هستهیی، زیر نظر و هدایت مستقیم خامنهای، خسارتهای سیاسی و اقتصادی سنگینی بر کشور تحمیل کرده است. اشک تمساح ریختن جمهوری اسلامی برای مردم فلسطین و چشم دوختن به فتح “قدس عزیز” نیز بخشی از همین رویکرد است که بهگمان برخی، در پوشش گفتمان چپ، گویا رویکردی “ضدّامپریالیستی” است که در این مورد خاص زیر پرچم “محور مقاومت اسلامی” پیش برده میشود.
اما اکنون دیگر هیچیک از ابزارها و شیوههای امتیازگیری جمهوری اسلامی برای “صدور انقلاب اسلامی” و تقویت قدرت دیکتاتوری ولایی- چه در داخل و چه در عرصهٔ بینالمللی- کارایی ندارد. سیاست خارجی رژیم اسلامی بهویژه از دورۀ ابراهیم رئیسی با ورشکستگی کامل مواجه شده است. پافشاری بر ادامۀ تکیه بر این روشها و ژستهای نمادین نهتنها بیثمر است، بلکه در عمل به زیان خود حکومت تمام میشود و بر شدت بحران مشروعیت و ناکارآمدیاش میافزاید.
مشکل اساسی دیکتاتوری حاکم و در رأس آن خامنهای آن است که ساختار کنونی و توازن قدرت درونیاش بهگونهای شکل گرفته که حفظ اعتبار “رهبری” به اولویت اصلی بدل شده است. به این ترتیب، توان تصمیمگیریهای اساسی بهکلی از دیگران سلب شده و همهٔ چشمها به دهان خامنهای دوخته شده است.
جمهوری اسلامی خودش را در چاهی عمیق گرفتار کرده است و بدون عریان کردن چهره واقعی “رهبری” نمیتواند این ابزارهای معیوب و شعارهای پوچ دربارۀ قدرتش را کنار بگذارد، زیرا مُهر و امضای خامنهای بر آنها خورده است و دست کشیدن از آنها به معنای تضعیف مستقیم جایگاه خامنهای است. این نقطهضعف بنیادین- چشم اسفندیار حکومت ولایی و شخص خامنهای- اکنون به مرحلهای رسیده که حتی با تکرار “نرمش قهرمانانه” یا “نوشیدن جام زهر” نیز ممکن است نتواند راه خروج مطمئنی از این چاه عمیق و بنبست مذاکره و معامله با ترامپ فراهم کند.
دستگاه بوروکراتیک-نظامی و امنیتی رژیم از سر ناچاری و برای بقای “نظام”، بهویژه برای حفظ و گسترش منافع سرمایههای کلانی که ستون اصلی اتکای رژیماند- بیشک گزینههایی برای معامله با ترامپ تدوین میکند. با این حال، با توجه به ساختار پیچیدۀ قدرت حکومتی و وجود نهادهای موازی و رقیب، چنین رویکردی با چالشها و موانع ساختاری جدی روبهرو خواهد بود، مگر آنکه ذینفعان سیاسی و اقتصادی مشخصی در درون “نظام”،با به حراج گذاشتن منابع ملی کشور برای معامله با ترامپ، با یکدیگر هماهنگ شوند. به هر صورت، تداوم وضع موجود به معنای تشدید روند فرسایش اقتصاد کشور و سیر قهقرایی زندگی زحمتکشان در سایۀ برنامههای اقتصادی ویرانگر حکومتی و تحریمهاست. این وضع در نهایت میتواند زمینهساز شکلهای گوناگون دستاندازی ترامپ به حاکمیت ملی ایران و تهاجم نظامی به خاک ایران شود.
ایران بیتردید در لحظهای تاریخی و بهغایت خطرناک قرار دارد. برای گشودن مسیر تدوین سیاستهای ضروری برای حفظ صلح و امنیت و حاکمیت ملی لازم است که خامنهای و حلقهٔ نزدیکانش از دایرۀ تصمیمگیری کنار گذاشته شوند و ضرورت مذاکرهٔ شفاف با آمریکا با حفظ منافع ملی بهعنوان یک «خواست ملی» عقلانی مطرح شود. در صلح است که میتوان مبارزه با دیکتاتوری حاکم برای گذار به جمهوری ملی و دموکراتیک را پیش برد.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۲۴۵، ۲۸ مهر ۱۴۰۴