با نزدیک شدن موعد انتخابات فدرال در ماه فوریه ۲۰۲۵ / بهمن- اسفندماه ۱۴۰۳ در آلمان، تحلیلگر ترقیخواه نیک رایت به بررسی نیروهای طبقاتیای که سیاستهای حزبهای اصلی در آلمان را شکل میدهند میپردازد و برای پیشرفتی قابل توجه برای نیروهای چپ امیدی چندان در آن نمیبیند.
ائتلاف سهگانه حزب های با گرایشهای طبقاتی بهرهبری صدراعظم اولاف شولتز از هم فروپاشیده است. این اتحاد نامقدس شامل حزب سوسیال دموکرات (SPD) شولتز، حزب خردهبورژوای سبز، و حزب نولیبرال دموکرات آزاد، تحت فشار بحران فزاینده اقتصادی آلمان و مشکلات مدیریتی خاص این کشور از هم پاشید. نمونهای از تغییرات اخیر ظهور فریدریش مرتس رهبر جدید حزب اتحادیه دموکرات مسیحی (CDU) است. رقابت طولانی او با رهبر سابق این حزب و صدراعظم آنگلا مرکل با بازنشستگی مرکل پایان یافت. از آن زمان، چشمانداز سیاسی در آلمان تغییر کرده است و اگرچه وضعیت کامل نیروهای سیاسی تا پایان انتخابات آشکار نخواهد شد، ولی خطوط کلی آن در حال شکلگیری است.
آخرین نظرسنجیها نشان میدهند حزب سوسیال دموکرات ۵/ ۱۶ درصد آرا، ائتلاف دو حزب محافظهکار اتحادیه سوسیال مسیحی بایرن و اتحادیه دموکرات مسیحی آلمان ۲/ ۲۴ درصد، سبزها ۱۲ درصد، حزب نولیبرال دموکرات آزاد آلمان ۵/ ۳ درصد، حزب راستگرای افراطی آلترناتیو برای آلمان۵/ ۲۰ درصد، حزب چپ ۴ درصد، و ائتلاف زارا واگنکنشت ۷ درصد آرا را به خود اختصاص دادهاند. ورود به بوندستاگ [پارلمان] مستلزم کسب ۵ درصد آرای ملی یا در صورت عدم موفقیت، کسب اکثریت آرا در حداقل دو حوزه انتخابیه است. بنابراین، این احتمال وجود دارد، که هر دو حزب دموکرات آزاد آلمان و حزب چپ از پارلمان خارج شوند. در مورد حزب دموکرات آزاد آلمان، علت این وضعیت کمبود حمایت از نوع خاص اقتصاد سرمایهداری بیقیدوبند این حزب، مخالفت با هزینههای اجتماعی، و حالوهوای اشرافیگریای است که رهبران آن معمولاً از خود نشان میدهند.
برای حزب چپ (Die Linke)، رهبری ضعیف و تضاد فزاینده بین پایگاه کارگری و عمدتاً آلمان شرقی آن، با نوع خاصی از سیاست هویتی که بخش زیادی از سبک پیشین حزب را کنار زده است، به بحرانی درونحزبی منجر شده است. بهویژه، خصومت شدید رهبری این حزب نسبت به جنبش در حال رشد ضد جنگ، عاملی اساسی در تشکیل حزب جدید توسط رهبر آن سارا واگنکنشت، با نام اختصاری BSW بود. آخرین نظرسنجی در مورد درجه حمایت از حزب چپ اگر که این حزب تحت رهبری سارا واگنکنشت قرار میگرفت، نشان داد این حزب میتوانست ۱۲ درصد آرا (یعنی یک نفر از هر هشت رأیدهنده) را بهدست آورد.
حزب دموکرات مسیحی (CDU) در موقعیت برتر برای تشکیل اکثریت در بوندستاگ قرار دارد، ولی فریدریش مرتس، رهبر جدلبرانگیز آن، به متحدان پارلمانی نیاز دارد. بهطور سنتی، اتحاد محکم بین CDU و حزب متحد و نهچندان همفکر آن در ایالت باواریا، یعنی اتحادیه سوسیال مسیحی (CSU)، معمولاً با حمایت حزب دموکراتهای آزاد (FDP) تکمیل میشود. ولی اگر FDP نتواند از حد نصاب ۵ درصد عبور کند و از بوندستاگ حذف شود، مرتس مجبور خواهد شد به یک “ائتلاف بزرگ” با سوسیال دموکراتها (SPD) روی بیاورد و با این واقعیت ناخوشایند روبهرو شود که حزب متحد آن، CSU، نمیتواند حضور حزب سبزها را تحمل کند و با آنها دولت تشکیل نخواهد داد.
حزب راستگرای افراطی و پوپولیست “آلترناتیو برای آلمان” (AfD) در جایگاه دوم قرار دارد و حملهٔ اخیر به بازار کریسمس ماگدبورگ، فرصتی جدید برای تقویت شعارهای ضد اسلامی این حزب فراهم کرده است. این در حالی است که مظنون این حمله مرگبار، فردی عجیب و غریب با گرایشهای ضداسلامی و حامی اسرائیل است که سیر ابتدایی رشد او در محیط سیاسی مسموم دیکتاتوری سعودی شکل گرفته است.
نخستین واکنش به بحران دولت ائتلافی توسط نانسی فیزر، وزیر کشور حزب سوسیال دموکرات (SPD)، صورت گرفت که از شرکای ائتلاف خواست از اختیارات بیشتر پلیس و سازمانهای اطلاعاتی حمایت کنند. بر اساس قانون جدید پلیس فدرال، پلیس اختیاراتی جدید در زمینه نظارت الکترونیکی، ذخیرهسازی دادههای DNA، استفاده از پهپادها، و بازگرداندن اختیارات بحثبرانگیز مانند “ممنوعیتهای استخدامی” و محدودیتهای اقامتی بهدست خواهد آورد. با این حال، حتی اگر در موضوعات مورد علاقه “آلترناتیو برای آلمان”، مانند نژادپرستی و اسلامهراسی، اشتراکات زیادی وجود داشته باشد، پذیرش این حزب در یک ائتلاف راستگرا مستلزم شرایط بسیاری خواهد بود.
مانع اصلی، ممنوعیت دیرینه در مورد تعامل با جناح راست تحت تأثیر فاشیسم، بهعلاوه موضع خاص و غیرمعمول حزب “آلترناتیو برای آلمان” در مورد مشارکت آلمان در رویارویی ناتو با روسیه است. “آلترناتیو برای آلمان” نسبت به دیدگاه حامیان اصلیاش که مخالف اجماع [همداستانی] بوندستاگ برای مقابله با روسیه هستند، بسیار حساس است. پاتریک کوبله، رهبر حزب کمونیست آلمان (DKP)، به نکتهای توجهبرانگیز اشاره میکند و آن اینکه اصلیترین تجلی ضدامپریالیستی در آلمان امروز، جنبش صلح است. احساسات عمومی علیه مشارکت آلمان در جنگ اوکراین بسیار گسترده است و بر پایگاه انتخاباتی تمامی جناحهای سیاسی، بهویژه حزب SPD، تأثیر میگذارد و با خشم عمومی از پیامدهای بحران اقتصادیای که به زندگی مردم آسیب زده گره خورده است.
اقتصاد تولیدی آلمان بهشدت تحت تأثیر مشارکت این کشور در کارزار تحریمهای ناتو/اتحادیه اروپا قرار گرفته است، تحریمهایی که دسترسی به انرژی ارزان روسیه که اساس بهرهوری صنعتی این کشور بود را قطع کرده است. یکی از پیامدهای این بحران تولیدی، تصمیم مالکان شرکت فولکسواگن به تعطیلی حداقل سه کارخانه در آلمان، حذف دهها هزار شغل و کاهش ۱۰ درصدی دستمزد بقیه کارکنان است. در خلال مذاکرههایی، اتحادیه کارگری “ایگمتال” (“IG Metall “) با مطالبه افزایش دستمزد ۷ درصدی وارد گفتگو شد که بهسختی برای جبران زیان دستمزدی ناشی از تورم سه سال گذشته کافی بود. ولی نخستین نشانهها حاکی از عقبنشینی این اتحادیه هستند.
خرابکاری در خط لوله زیردریایی گاز که بخش زیادی از صادرات گاز روسیه به آلمان را تأمین میکرد، بهگونههایی مختلف به خرابکاران بریتانیایی، اوکراینی، و آمریکایی نسبت داده میشود. در حالی که هدف سیاسی خرابکاری کاملاً روشن بود و اهداف افرادی که این خرابکاری را انجام دادند نیز بهطور واضح مشخص است، تأثیر اقتصادی فوریاش وادار کردن آلمان به واردات گاز تهیه شده از راه “شکست هیدرولیکی” (“Fracking “) بسیار گرانبها از ایالات متحده بود.
این احتمال هست که شولتز، بهرغم داشتن مشکلاتی جدی در مقام صدراعظمی دوام بیاورد. زیرا او در انتخابات پیشین تاکتیک “استارمر”- نخستوزیر بریتانیا- را بهکار گرفت که وعدههای کمی میداد در حالی که رقیب اصلیاش آرمن لاشت، رهبر وقت CDU، با رفتارهایی سبک و بیمورد در مراسمی جدی برای گرامیداشت قربانیان سیل، اعتبار خود را از دست داد. در انتخابات پیش و هنگام تشکیل ائتلاف، او موقعیتی بهتر نسبت به آنالنا بربوک، وزیر خارجه جنگطلب سبزها، داشت. بربوک همچون دیگر سیاستمداران آلمانی در پی آراستن رزومهاش بود. (اورزولا فون در لاین، وزیر دفاع سابق آلمان و رئیس کنونی اتحادیه اروپا نیز به کپیبرداری از مطلبی در پایاننامهٔ فارغالتحصیلیاش متهم شد و پیشتر از آن نیز فاش شده بود که دو سیاستمدار آلمانی دیگر نیز مدارک تحصیلیای جعلی داشتهاند).”
با این حال، بربوک، در مقام وزیر امور خارجه ائتلاف ثابت کرده است مانند هر سیاستمدار بورژوای سنتی، مانعی مؤثر در برابر صلح است و جنگافروزی مؤثرتر و ماندگارتر از بوریس جانسون است، کسی که دو سال پیش در کسوت هوادار ناتو مأمور خراب کردن آخرین ابتکار صلح [بین روسیه و اکراین] شده بود.
پیامد انتخاباتی جنگطلبی بربوک، محدود کردن پایگاه سبزها و تشدید خصومتی است که کارگران پیش از این نسبت به سبزها داشتند. عاملی جدید در انتخابات مداخلهٔ ایلان ماسک است. در مقالهای در نشریهٔ آلمانی “دی ولت” که به انحصار رسانهای راستگرای اشپرینگر متعلق است، ماسک “فروپاشی اقتصادی و فرهنگی آلمان” را پیشبینی کرد و از حزب “آلترناتیو برای آلمان” (AfD) حمایت کرد. تحسین او از این حزب نه بهدلیل مخالفتش با جنگ در شرق، بلکه بهاین دلیل است که برنامه حزب آلترناتیو شامل پیشنهاد برای “حذف مقررات سختگیر دولتی، کاهش مالیاتها، و آزادسازی بازار” است. در اینجا مشکلی برای این حزب وجود دارد که نمیتواند بهراحتی منافع متناقض حامیان بورژوای خودش و پیروان عمدتاً عامی خودش را با هم آشتی دهد. البته، نژادپرستی افسارگسیختهٔ آن، بخش زیادی از کار ایدئولوژیک برای پنهان کردن جهتگیری طبقاتی بنیادی سیاستهایش را انجام میدهد، ولی تشدید بحران اقتصادی آلمان دقیقاً نیروهای اجتماعیای را به میدان میآورد که هر ائتلاف آتیای را با همان شدت که ائتلاف کنونی را از بین برده است، متلاشی خواهد کرد.
وضعیت نیروهای چپ در این انتخابات چگونه است؟ حزب کمونیست آلمان (DKP) بهدلیل یک حکم انتخاباتی مورد مناقشه، از شرکت در انتخابات محروم است و استدلال میکند که میتواند با کارزار “فرجام برلین” (که استقرار موشکهای جدید ایالات متحده در سال ۲۰۲۶ / ۱۴۰۵ را در مرکز مبارزه ضدجنگ قرار میدهد) در انتخابات شرکت کند. حزب چپ (Die Linke) رهبری جدیدی انتخاب کرده است، ولی حتی اگر برخی از اعضای راستگراتر و طرفدار اسرائیل آن جدا شده باشند، هنوز به سؤالهای سیاستی (بهویژه خصومتش با جنبش صلح) که سردرگمی ایدئولوژیک حزب را نشان میدهد نتوانسته است پاسخ دهد. یکی از گرایشهای این حزب همچنان از تسلیح اسرائیل همچون وظیفهای دولتی از جانب آلمان فدرال حمایت میکند. سبک کلانشهر گونهٔ رهبری تمایل دارد بحثهای بنیادین اقتصادیای را که مواضع طبقه کارگر را هدایت میکنند بیاهمیت جلوه دهد، در حالی که جهتگیری لیبرال شعارهایش تأثیری محدود فراتر از برخی قشرهای شهری و تحصیلکرده دارد. در دوران آنگلا مرکل، زمانی که سیاست دولتی ورود تعداد زیادی از مهاجران/پناهندگان ماهر و تحصیلکرده از خاورمیانه را تشویق میکرد، حزب چپ (Die Linke) دیدگاههایی متناقض در مورد چنین مهاجرتی داشت. با ظهور حزب “آلترناتیو برای آلمان” (AfD) این دیدگاه به مسئلهای محوری در سیاست ملی تبدیل شد و شکافهای درونی در حزب چپ بیشتر نمایان شد.
حزب چپ (Die Linke) ارتباطش با بسیاری از پایگاههای کارگریاش در غرب آلمان و حتی بخشی بزرگتر از آن در شرق آلمان از دست داده است، بهویژه در تورینگن، جایی که دولت ایالتی را تشکیل داده بود و در انتخابات ایالتی اخیر هم از حزب آلترناتیو و هم از اتحاد جدید “ائتلاف زارا واگنکنشت” شکست خورد. استراتژی انتخاباتی حزب چپ به این واقعیت اذعان دارد که فرصت دست یافتن به حد نصاب ۵ درصد را از دست داده است و امیدوار است با پیروزی مستقیم در چند حوزه انتخاباتی کلیدی، احتمالاً در برلین و لایپزیگ، مقام نمایندگی پارلمانیاش را حفظ کند.
هیچچیز در انتخابات آلمان تضمینشده نیست و “ائتلاف زارا واگنکنشت” معتقد است نظرسنجیهای ملی قویتر و پایگاه محلی قویتر آن در برخی مناطق، نمایندگی قویتری در بوندستاگ و نقش تعیین کنندهتری در سطحهای ایالتی و محلی به آن خواهد داد. دیدگاه مخالف این حزب نسبت به بازارهای آزاد و مهاجرت بدون محدودیت (هرچند که این مواضع بهطورصریح از نژادپرستی آشکار و ضمنی “آلترناتیو برای آلمان” و حزبهای تشکیل دهندهٔ دولت کنونی انتقاد میکنند) با مخالفت با جنگهای امپریالیستی و همبستگی با جنوب جهانی ترکیب شده است. این انتخابات احتمالاً مسئلههایی مهم را حل نخواهد کرد و احتمال کمتری وجود دارد که چالشی از سوی جناح چپ را شاهد باشیم، هرچند بحران سرمایهداری آلمان تقریباً در هر زمینهای از زندگی اجتماعی و کاری نمایان است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۲۲۵، ۲۴ دی ۱۴۰