… اما طبقۀ کارگر وجود دارد

پس از پایان به‌اصطلاح جنگ سرد، علوم اجتماعی سرمست از سرخوشی سرمایه‌داری پیروز، اعلام کردند که پرولتاریا ناپدید شده است. بر اساس این استدلال، اهمیت اطلاعات در فرایندهای تولیدی، توسعۀ بخش مالی، صنعتی‌زدایی در مناطق مشخصی از جهان و وزنی که به هویت‌ها در گسترش جنبش‌های اجتماعی اختصاص داده می‌شد، مرگ طبقات، به‌ویژه طبقۀ کارگر را نشان می‌دادند.

همان‌گونه که انتظار می‌رفت، نتیجۀ منطقی این ایده این است که هر برنامۀ جایگزین و محبوب در برابر سرمایه‌داری بدون حمایت می‌مانَد. اگر این در واقع یک جامعۀ پساسرمایه‌داری است، برای چه سرمایه‌داری را نقد کنیم؟ اگر کارگران جای خود را به همکاران و کارآفرینان داده‌اند، برای چه سندیکا تشکیل شود؟

مقررات‌زدایی و انعطاف‌پذیری کار که شکل‌های قدیمی استثمار را تغییر داد و به دستاوردهای اجتماعی‌ای که به قیمت مبارزه و جان‌فشانی طبقۀ کارگر به‌دست آمده‌ بودند دستبرد زده است. ازاین‌روی، سرمایه‌داری دقیقاً این دیدگاه را نفی می‌کند که استثمار انسان همچنان اساس جامعه‌های امروز بشری است. کاهش جمعیت کارگران صنعتی در برخی مناطق کرۀ زمین و ظهور انواع گوناگون قراردادها باعث شده‌اند که با ناپدید شدن طبقۀ کارگر اشتباه گرفته شود. اما تنها بر پایهٔ چنین چیزی در صورتی ناپدید شدن طبقۀ کارگر را می‌توان مستدل کرد که به تعریفی رسمی و سطحی از طبقهٔ کارگر پایبند باشیم.

پرولتاریا، برآیند تاریخی

یکی از کمک‌های اصلی کارل مارکس در پژوهش‌هایش در زمینهٔ اقتصاد و پویایی سرمایه‌داری اشارهٔ او به این نکته بود که در جامعۀ سرمایه‌داری مانند سایر جوامع پیشین که به طبقات تقسیم شده بودند استثمار نیروی کار انسانی وجود دارد. جامعۀ سرمایه‌داری و وجود بورژوازی به تصاحب نیروی کار اضافی تولیدشده از سوی طبقۀ کارگر بستگی دارد، ایده‌ای که از طریق مفهوم ارزش اضافی بیان شد. این ایده‌ها از سوی مارکس در کتاب “سرمایه”  اثر برجستهٔ او به‌تفصیل شرح، تدوین، و ارائه می‌شوند. در جلد اول”سرمایه”- تنها جلدی که در زمان حیات نویسنده‌اش منتشر شد- شیوه‌های تولید و بازتولید سرمایه به‌تفصیل بیان شده‌اند، اما به‌طورکلی نویسنده وجود کنشگران عمدۀ اجتماعی این جامعه را بدیهی می‌داند: بورژوازی و پرولتاریا را. اما مارکس در بخش پایانی کتاب به این نکته اشاره کرد که این طبقه‌ها [بورژوازی و پرولتاریا] خارج از زمان و مکان وجود نداشته‌اند و در فرایند تاریخی‌ای با ویژگی‌هایی مشخص به‌وجود آمده‌اند.

برای درک این استدلال ما به سال ۱۸۴۶/ ۱۲۲۵ خورشیدی باید برگردیم، زمانی که مارکس در کتابش به‌نام “ایدئولوژی آلمانی” بخشی ‌توجه‌بر‌انگیز از عنصرهای اصلی فلسفۀ تاریخ خود را مطرح کرد. او در آنجا اشاره کرد که شکل‌های پیچیدۀ زندگی اجتماعی، آنچه ما آن را  “ٰتمدن” می‌نامیم، با ظهور جامعه‌هایی که به طبقه‌ها تقسیم شده‌اند درهم تنیده می‌شوند. این به‌نوبۀ خود با افزایش نیروی کار مازاد ارتباط دارد.

زمانی که انسان‌ها برای زنده ماندن تولیدِ بیش از آنچه بدان نیاز داشتند را آغاز کردند این مازاد تولید امکان ظهور طبقه‌های ممتاز را فراهم کرد. گروه‌هایی از مردم به‌وجود آمدند که برای زندگی کردن مجبور به کار کردن نبودند، و این امتیاز از آنجا ناشی می‌شد که آنان مازاد تولیدی که حاصل کار طبقات زحمتکش بود را تصاحب می‌کردند.

تولید یک عمل اجتماعی است، هیچ‌کس به‌طور فردی تولید نمی‌کند. روش‌هایی که انسان‌ها از طریق آن مایحتاج خود را تولید می‌کنند و مازاد محصول اجتماعی را تصاحب می‌کنند، در طول زمان و مکان تغییر کرده است. این بدان معناست که روش‌هایی که ما خود را از نظر اجتماعی سازمان‌دهی کرده‌ایم تا عناصری را که وجود ما را ممکن می‌سازند از طبیعت بگیریم، در طول تاریخ تغییر کرده است.

سرمایه‌داری شکلی خاص از سازمان اجتماعی‌ای است که شکل‌گیری تاریخی آن را  مارکس به‌طوردقیق در فصل بیست‌وچهارم جلد اول “ٰسرمایه”ٰ بیان می‌کند. نویسندۀ آلمانی [کارل مارکس] در آنجا توضیح می‌دهد که برای شکل‌گیری سرمایه‌داری، شیوه‌ای از تولید مبتنی بر تصاحب نیروی کار اضافی از طریق دستمزد، دو طبقۀ اجتماعی باید ایجاد گردد: از یک‌ سو پرولتاریا، یعنی کارگرانی که برای تأمین معیشت‌شان چیزی جز نیروی کار برای‌شان باقی نمانده است؛ و از سوی دیگر گروهی از افراد که ابزار تولید را درکنترل دارند که به آنان امکان می‌دهد بدون تلاش زیاد نیازهای‌شان را برآورده کنند، زیرا با استثمار کار دیگران وجود خود را تضمین می‌کنند.

مارکس به ما می‌گوید که پرولتاریا به‌لطف سلب مالکیت و خلع ید از دهقانان و صنعتگران و با سرکوب مالکیت اشتراکی شکل گرفت که به‌نوبۀ خود تمرکز بیشتری از وسایل تولید را در دستان بورژوازی را ممکن ساخت.

فراتر از حرفه

پنج سال پس از مرگ مارکس، در سال ۱۸۸۸/ ۱۲۶۷، یک نسخه به‌زبان انگلیسی از “مانیفست حزب کمونیست”- متن اساسی‌ای دیگر برای درک فلسفۀ تاریخ نویسندۀ آلمانی [مارکس]- منتشر شد که از سوی انگلس تأیید شد. در پانویس جالب بخش اول او می‌نویسد: “پرولترها به‌عنوان طبقه‌ای از کارگران حقوق‌بگیر مدرن شناخته می‌شوند که با محرومیت از ابزار تولید خود، مجبور به فروش نیروی کار خود هستند تا بتوانند وجود داشته باشند. ”

به‌عبارت دیگر، انگلس اشاره می‌کرد که طبقۀ کارگر با یک حرفه، کارگر صنعتی تعریف نمی‌شود، بلکه با روابط تولیدی تعریف می‌شود.

این ایده بخش زیادی از کتاب “سرمایه” را دربر می‌گرفت و در آن طبقۀ کارگر همچون طبقه‌ای متشکل از جمعیتی زیاد از کارگران حقوق‌بگیر که فعالیت آنان هم به کار مادی و هم به کار غیرمادی مرتبط است درک می‌شود. تولید ارضای نیازها را ممکن می‌سازد و با ارضای این نیازها، نیازهایی جدید پدیدار می‌شوند که لزوماً به‌طورانحصاری به صنایع سنگین مرتبط نیستند.

مسئلۀ طبقه آن‌گونه که تئوری پسامدرن می‌خواهد باور کنیم به رسمی بودن خلاصه نمی‌شود. این مسئله‌ای درارتباط با روابط اجتماعی تولید است، همان‌گونه که لنین در سخن‌رانی خود در سال ۱۹۱۹/۱۲۹۸ با عنوان “یک ابتکار بزرگ” به آن اشاره کرد و گفت: “طبقات گروه‌های بزرگی از انسان‌ها هستند که به‌دلیل جایگاهی که در یک سیستم تولید اجتماعی تعیین‌شدۀ تاریخی اشغال می‌کنند، به‌دلیل روابطی که با توجه به ابزار تولید در آن قرار می‌گیرند[…]، به‌دلیل نقشی که در سازمان اجتماعی کار ایفا می‌کنند و درنتیجه به‌دلیل شیوه و بخشی از ثروت اجتماعی که دریافت می‌کنند، مشخص می‌شوند. طبقات گروه‌های انسانی‌ای هستند که یکی از آن‌ها می‌تواند با تصاحب موقعیت‌های مختلف در یک رژیم اقتصاد اجتماعی، کار طبقۀ دیگری را تصاحب کند.”

این بدان معنا نیست که طبقات اجتماعیِ یک شیوۀ تولید معین، در این مورد سرمایه‌داری، چارچوب‌های انعطاف‌ناپذیری هستند که فراتر از تاریخ هستند. دیالکتیک ما را با این واقعیت روبه‌رو می‌کند که عمل، تابع رخ دادن است و تاریخ، یعنی واقعیت، تغییر می‌کند و در حرکت دائمی است.

طبقۀ کارگر در طول سالیان متمادی دستخوش دگرگونی‌ها بوده است و بسته به بافت جغرافیایی‌ای که مشاهده می‌کنیم، ویژگی‌های‌شان یکسان نخواهند بود؛ اما این از “ناپدید شدن” فاصلۀ زیادی دارد، زیرا این طبقه وجود یک گروه اجتماعی ممتاز کاهش‌یافته را که مجبور نیست برای تضمین معاش خود کار کند، امکان‌پذیر می‌سازد.

نویسنده: آلخاندرو سیفوئنتس (Alejandro Cifuentes)

منبع: هفته‌نامۀ آوا (Voz)، وابسته به حزب کمونیست کلمبیا – ۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۱.