اندیشمند آمریکایی میگوید ایالات متحده پشت آرمانهای انسانی دروغین پنهان شده و رنجی که به دیگر ملتهای جهان تحمیل کرده را توجیه میکند. به گزارش ایسنا، رسانه آمریکایی در مقالهای به بررسی کتاب جدید «نوآم چامسکی» اندیشمند برجسته آمریکایی و منتقد سفت و سخت سیاست خارجه ایالات متحده پرداخته است. به گزارش فارن پالسی، بیش ... فارن پالسی: چامسکی حق دارد؛ آمریکا متظاهر است
تلاش بیثمر رژیم ولایی برای رفع اَبَربحرانها با دامن زدن به توهّم «وفاق ملی»
حملۀ تجاوزکارانهٔ اسرائیل به ایران در بامداد ۵ آبان، تهدید خامنهای در مورد “پاسخ دندانشکن” دادن به اسرائیل و آمریکا، گسترش بمباران لبنان، و تداوم جنایتهای جنگی اسرائیل در نوار غزه با حمایت آمریکا و متحدان اروپاییاش در چند روز اخیر در صدر اخبار رسانههای داخلی و خارجی بوده است. در ارتباط با مسائل داخلی ... تلاش بیثمر رژیم ولایی برای رفع اَبَربحرانها با دامن زدن به توهّم «وفاق ملی»
تلاش امپریالیسم برای گسترش
لنین در کتاب امپریالیسم [امپریالیسم- بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری] نوشته بود: “تلاش ناگزیر سرمایهٔ مالی [این است که] حوزههای نفوذ خود و حتی قلمرو واقعی خود را گسترش دهد”. او در زمانی این کتاب را نوشت که رقابت بین امپریالیستها ویژگی اصلی جهان بود، جهانی که در آن این تلاش بهشکل مبارزهای رقابتی بین سرمایههای مالی ... تلاش امپریالیسم برای گسترش
آنجلا دیویس دربارهٔ: انتخابات ریاستجمهوریِ آمریکا
آنجلا دیویس میگوید انتخاب “کامالا هریس” بهمقام ریاستجمهوری ایالات متحده بستری مناسبتر برای فراگیری پیکارهایی دگرگونساز است. پاریس- “آیا واقعاً باید به این پرسش پاسخ دهم؟ من به فردی که حزب جمهوریخواه را رهبری میکند بیگمان قصد ندارم رأی دهم.” این پاسخ آنجلا دیویس، نماد کنشگران کمونیست در جهان، به پرسشی بود که روزنامهنگاری در ... آنجلا دیویس دربارهٔ: انتخابات ریاستجمهوریِ آمریکا
تلاش ترقیخواهان بریتانیا برای اثرگذاری بر چشمانداز سیاسی کشور در شرایط جدید مبارزه
بریتانیا در دهههای اخیر و پس از پایان جنگ سرد تغییرهای سیاسی مهمی را از سر گذرانده است. هفده سال حکومت حزب محافظهکار از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۷ و سپس از ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴ در آن کشور، در شرایط تغییر موازنهٔ تعیینکنندهٔ نیروها در جهان پس از فروریزی دولتهای سوسیالیستی، پیامدهای سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی مهمی ... تلاش ترقیخواهان بریتانیا برای اثرگذاری بر چشمانداز سیاسی کشور در شرایط جدید مبارزه
آیا مارکسیسم نگرشی پیرامون دگرگونیهای آبوهوایی دارد؟
بهاعتقاد پژوهشگران فعال در کتابخانۀ یادبود مارکس، همراه با روشن شدن دامنۀ بحران محیط زیست، آگاهی به مبرم بودن جایگزینی پایدار و سوسیالیستی برای این بحران نیز گسترش مییابد.
جنبش “شورش علیه انقراض”* و اعتصابهای ستایشانگیز دانشآموزان و جوانان برای تغییرهای اقلیمی هر دو توانستهاند خطیر بودن تهدیدهای ناشی از تغییر آبوهوا را که تنها نقطهٔ آغازین فروپاشی محیط زیست سرمایهداریاند را برای نسل امروز آشکار سازند.
در ظاهر، تظاهرکنندگان خواستار چیزی بسیار سادهاند: تصدیق رسمی اینکه وضعیت اقلیمیای اضطراری وجود دارد و باید راهیافتهایی عملی برای مهار آن پیدا کرد. ولی نکتهٔ مهمتری در بطن این اعتراضها وجود دارد- پذیرش و تصدیق اینکه تغییر آبوهوا چیزی تصادفی نیست، بلکه نمودار سرشت یک نظام ورشکسته است که نمیتوان آن را با ترمیمی ساده چاره کرد.
کوتاه سخن، در این جنبش رشد یابنده علیه تغییرهای آبوهوایی دستکم عنصری ضد سرمایهداری وجود دارد. و همانطور که رئیس بانک مرکزی انگلستان شگفتا متوجه گردید که با ژرفش بیشتر بحران اقتصادی، آثار “مارکس و انگلس ممکن است دوباره موردتوجه قرار گیرند”، در مورد بحران محیط زیست و بهویژه شرایط اضطراری اقلیمی هم شمار بیشتری از مردم درمییابند که مارکسیسم چیزی برای گفتن دارد. البته نه در مورد “دادههای” علمی که این وظیفه دانش و دانشمندان است. هنگامیکه مارکس در حدود ۱۶۰ سال پیش در لندن روی اثر جاودان خود کتاب “سرمایه” کار میکرد، “جان تیندال”- فیزیکدانی که همزمان ویژگیهای جذب گرما از سوی دیاکسیدِ کربن (و دیگر گازها) را میآزمود- نخستین کسی بود که دربارهٔ پدیدهٔ جذب تابش فروسرخ (اشعهٔ مادونقرمز) از سوی جَو زمین نظر داد که بعدها “اثر گلخانهای” خوانده شد. در آن زمان چگالی یا مقدار مادهٔ موجود در واحد حجم دیاکسیدِ کربن در جو (که با هوای حبس شده در لایههای یخ اندازهگیری میشود) حدود ۲۸۶ بخش در میلیون بود. هنگامیکه نخستین اندازهگیری گازهای گلخانهای در سال ۱۹۶۰ انجام گرفت، میزان آن ۳۱۵ بخش در میلیون شده بود. امروز این میزان به ۴۱۲ بخش در میلیون رسیده است که بیشترین افزایش از زمانی است که انسانها بر روی زمین پدیدار گشتهاند تا کنون است. اثرهای منفی فرایند این افزایش چگالیِ دیاکسیدِ کربن مانند آب شدن تودههای یخی در قطب شمال، بالا رفتن سطح آب دریاها، بیابانزایی، و تنشهای شدید آبوهوایی و پیامدهای ناخواسته آنها بر تولید فرآوردههای غذایی، گونههای زیستی، و زیستبومهای کرهٔ زمین، اکنون دیگر یک پنداشت نیست.
کاری که رویکرد مارکسیستی میتواند انجام دهد آشکار کردن بُنمایههای بحران است. درنهایت تنها دو منبع برای ارزش نیازهای مصرفی (غذا، سرپناه، پوشاک و امروزه گونههای شگفتآور فرآوردهها از آلونک گرفته تا گوشیهای هوشمند) وجود دارند: نیروی کار انسانی و طبیعت. سرمایهداری در پی کسب سود، موجب فرسایش هردو این منبع میشود. مارکس اعلام کرد: “تولید سرمایهداری… فناوری (تکنولوژی) را رشد میدهد، … و این کار را تنها با دوشیدن شیرهٔ منبعهای اصلی ثروت یعنی زمین و نیروی کار انجام میدهد.”
سرمایهداری در جایگاه یک نظام اقتصادی به بهرهکشی از کارگران و نیز اندوختههای طبیعی- زیستمند و نازیستمند- کرهٔ زمین وابسته است. سرمایهداری بدون بهرهکشی، کلامی است متناقض. امروز فرسایش خاک هنوز هم یک معضل است، اما با تهدید بسیار بزرگتر پیامدهای منفی تغییر آبوهوایی در جهان، در سایه قرار گرفته است. و امروز سلامتی انسانها و محیط زیست مانند گذشته نه بخشی از محاسبههای سودآوری، بلکه بهمنزلهٔ “اثرهای جانبی” دیده میشوند مگر آنکه پولیشده و خرید و فروش بشوند، یعنی به کالا تبدیل شده و تا آنجایی که بتوان از آنها سود بیشتری حاصل کرد. این موبهمو همان چیزی است که برای تغییر آبوهوا پیش آمده است. دادوستد “اعتبارهای کربن” (یا در حقیقت، اجازۀ آلودهسازی با نشر گازهای گلخانهای در قبال قبول پرداخت مبلغی ناچیز به سازمانهایی مشخص) اکنون یکی از بزرگترین و پرسودترین بازارهای مالی جهانی است که خود نوآوری در ساخت ابزارهای فناوریهای دیگر از تجدیدپذیرها گرفته تا پیشنهادهای عجیبوغریب چون ترسیب کربن (رسوب دادن کربن در خاک بهقصد جداسازی) بهپیش رانده شده است. این نوآوری خود را با شیوههایی عجیب نشان میدهد که آخرین آن دفاع “سِر” آلتون جان، خوانندهٔ نامی انگلستان- چهرهای که در آخرین تمبر چاپ و توزیع شدهٔ بریتانیا از او در مقام یکی از رکنهای جامعه قدردانی گردیده است- از همراهی دوک و دوشس ساسکس (هری ویندزور، نوهٔ ملکه انگلستان، و همسرش، مگن مارکل، برای من و شما) در هواپیمای جت شخصیاش بود که گفت او بهای “جبران کربن” آن را برای سفر پرداخت کرده است.
چنین فرایندی جنبهای دیگر از مالیسازی است (جستاری برای یک پاسخ دیگر در این زنجیره) که طبیعت را کالا ارزیابی میکند و ارزش تبادل را به فرایندهای “دستنخورده” و زیستبومها باوجوداینکه نیروی کار نهفتهای در آن وجود ندارد، بهکار میگیرد.
همانگونه که گرتا تونبرگ، کنشگر جوان تغییر آبوهوا، به نمایندگان پارلمان در وستمینستر و سیاستمداران در سراسر جهان سرمایهداری اعلام کرد، جوانان بدون تغییر وضع کنونی “چهبسا دیگر دورنمایی برای آینده ندارند. آن آینده فروخته شده است تا شمار اندکی از انسانها بتوانند به پولهای هنگفتی چنگ بیندازند. هر بار که گفتید برای ٬انباشت پول هیچ مرزی وجود ندارد٬ آن آینده از ما ربوده شد.”
با افزایش شناخت از آسیبهایی که سرمایهداری بر محیط زیست رسانده است، برخی پیشنهاد کردهاند که رابطۀ بین سرمایهداری و محیط زیست باید “تضاد دوم” سرمایهداری ارزیابی شود، تضادی که اهمیت آن باید همتراز با تضاد میان کار و سرمایه باشد. سرمایهداری همواره بنای اقتصادی خودش را نابود میکند. این نابود کردن یکی از انگیزههای افزایش رشد فناوری بوده است که پیوسته ابزار (و مناسبات) تولید را از جایگزینی چوب با زغالسنگ برای سوخت در روزهای نخست انقلاب صنعتی گرفته تا جایگزینی زغالسنگ و امروز با سوخت هستهای (و بهتازگی با سوخت “تجدید پذیر”) از بنیاد دگرگون میسازد. بودن چنین تضادی برای سرمایهداری اساسی است. سرمایهداری همچون شکلی از مناسبات تولیدی و نیز نظامی اجتماعی، شرایط بازتولید خود را فرومیساید.
این برای مارکسیستهای نخستین روشن بود. اما آنچه نه آنان و هیچکس دیگر در آن زمان نمیتوانست ارزیابی کند، گستردگی نابودی محیط زیست بود.
اما ناخجستهترین چشمانداز، “نقطۀ برگشتناپذیر” است، مرحلهای که دگرگونیهای توفنده لگامگسیخته و برگشتناپذیر اثر میانگیری اقیانوسها را کاهش میدهند، مواد آلی در خاکهای خشک شده را تجزیه میکنند، لایههای یخ آب شونده دیگر تابش خورشید را واتاب نمیدهند، و یخبندانهای دائمی نشر گاز متان به جو زمین را آزاد میکنند. دیگر از گمانهپردازی به این موضوع گذشته است و تنها چیزی که نامعلوم است، زمان فرارسیدن این مرحلهٔ برگشتناپذیر و جزئیات برآمد این مرحله برای کره زمین و ساکنانش است.
آنچه روشن است، که پیش رفتن در این مسیر و رسیدن به این مرحلهٔ حساس در دوران زندگی کودکان امروز اتفاق خواهد افتاد و پیامدهای آن جهانی، برگشتناپذیر، و فاجعهبار خواهند بود. همانند تضاد طبقاتی در سرمایهداری، بحران زیستمحیطی یا با سوسیالیسم “حل” خواهد شد یا (چنانکه تضادها در اوایل سده بیستم به فاشیسم انجامید) با سلطهٔ نظامهای کمپانیمدار سرکوبگر که تنها داستانهای علمی- تخیلی میتوانند پایان آن را پیشبینی کنند.
همانسان، بُعد مثبت دیگری هم در “تضاد دوم” سرمایهداری وجود دارد.
هرچه دامنهٔ شناخت از بحران محیط زیست شفافتر گردد به همان اندازه بر هشیاری نسبت به ضرورت جایگزینی پایدار و سوسیالیستی هم افزوده میشود.
در کنار مبارزۀ طبقاتی، مبارزه برای حفظ محیط زیست نیز با توانی که در خود دارد میتواند به بخشی از یک پیکار گسترده جمعی فراروید.
همانطور که جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر انگلستان هنگام خوشآمدگویی به گرتا تونبرگ در مجلس نمایندگان اظهار داشت: “بیشترین تأثیر تغییرهای اقلیمی بر جوانان خواهد بود. دیدن آنان که سرنوشت آیندۀ خود را بهدست گرفتهاند الهامبخش است.” صادق خان، شهردار لندن، پس از یک تضمین سرسری مبنی بر اینکه او نیز در شوروشوق گروه شورش علیه انقراض برای مهار تغییرهای اقلیمی همداستان است، در اشاره به اعتصابها و تظاهراتهای گسترده و تأثیرگذار جوانان در تابستان امسال که عملکرد بنیادهای سرمایهداری در شهرهای بزرگ را مختل کرد، در ادامه سخنانش افزود: ” شما اکنون باید به لندن اجازه دهید به زندگی و کار طبق معمول بازگردد.” البته او فراموش کرد تأیید کند که “زندگی و کار طبق معمول” او سببساز این بحران گردیده است. اهمیت فرهنگی جنبش شورش علیه انقراض و اعتصابهای دانشآموزی (بهمعنا و عبارتی رساتر، توان نهفته “انقلابی” در آنها) بحثانگیز است، اما تأثیرش در حکم پادزهری در برابر موضع سست و بیرمق سیاستمداران محافظهکار بریتانیا و جهان سرمایهداری در کل، و دلسوزی و درماندگی برنامههای تلویزیونی لیبرالی (یعنی مثلاً آنچه دیوید اتنبرو، مستندساز و پردازندهٔ بریتانیایی در مستندهای مربوط به طبیعت نقل میکند از نظر نگارنده این سطرها) کمترین اثر آن میتواند باشد. آنان بدون ارائۀ برنامهای سیاسی یا هرگونه تفسیر نظری، هماکنون نمودارهای عینی نظام سرمایهداری را (از بستن مسیر فرودگاه لندن تا محاصره بازار بورس) بهشیوهای مشابه کنش مستقیم علیه نمایشگاه فروش تسلیحات لندن و پیش از آن جنبشهای ضد تهدید جنگ هستهای (که شاید امروز تهدیدی بزرگتر از تغییرهای آبوهوایی باشد) هدف خود قرار دادهاند.
در این زمینه، “شورش علیه انقراض” و اعتصابهای دانشآموزان در اعتراض به تغییرهای اقلیمی، پا بهپای نوسازی خطمشی جنبش چپ در بریتانیا، نشانههایی امیدبخشاند که تغییر را امکانپذیر میکنند.
* “شورش علیه انقراض”، کارزار کنش مستقیم تودهای زیستمحیطی نوپایی است که از دو سال پیش بریتانیا را بهتسخیر خود درآورده است. نوجوانان، جوانان، و شاگردان مدارس و دانشجویان بسیاری در این کارزار حضور دارند.
نامۀ مردم
مرحلهٔ تازهای در سرمایهداری
آنچه این مقاله در اساس قصد طرح آن را دارد این موضوع است که تغییر در توازن نیروهای طبقاتی جهانی در فاصلهٔ سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱، و سلطهٔ سرمایهٔ مالی، تأثیری چشمگیر بر پدید آمدن نوع تازهای از بحرانهای عمیقتر و مالیشدهتر داشته که سرمایهداری در چند دههٔ گذشته با آن روبرو بوده است.
بحث دربارهٔ نابرابری و بیعدالتی در جامعه سرمایهداری
[بهنقل از نشریه “دموکراسی خلقی”، ارگان حزب کمونیست هند (مارکسیست)، ۳۰ ژوئن ۲۰۱۹ / ۹ تیرماه ۱۳۹۸].
جنبش اجتماعی، اصلاح و انقلاب؛ کدام راهبرد (کامل)
انقلابها، هرکدام به نحوی حاصل تعارضهای لاینحلی بوده است که اصلاح و رفرم درون سیستمی از حل آنها ناتوان بوده است.
جنبش اجتماعی، اصلاح و انقلاب؛ کدام راهبرد
انقلابها، هرکدام به نحوی حاصل تعارضهای لاینحلی بوده است که اصلاح و رفرم درون سیستمی از حل آنها ناتوان بوده است.