
نوشتۀ جرمی کرونین، از اعضای قدیمی کمیتهٔ مرکزی و دفتر سیاسی و دبیر دوم حزب کمونیست آفریقای جنوبی، معاون وزیر سابق دولت و زندانی سیاسی سابق و یک شاعر است. رفیق جرمی کرونین این مقاله را در بهمنماه جاری به دعوت شعبه روابط بینالمللی حزب تودهٔ ایران نگاشته است.
در پیشبینی آنچه با بازگشت ترامپ در انتظار آفریقاست، مهم است بر این نکته تأکید شود که او آنچنان که رسانههای اصلی و اغلب سردرگم لیبرال توصیف میکنند نیست. او یک نشانه است. ترامپ محصول خود آنان و نتیجه دههها شکست پروژهٔ نولیبرالی است. او چهرهٔ نمادین جنگ طبقاتیای جدید است که هم در داخل و هم در سطح جهانی در جریان است.
در این شعار ترامپ که “عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم”، واژهٔ “دوباره” اعترافی به افول امپراتوری است [که بهسخن کاسترو همان امپراتوری روم در زمان ما است]. با این حال، در جهانی بیش از پیش تک قطبی و با وجود چینِ در حال پیشرفت، جنگ نیابتی شکستخورده در اوکراین، و چندین قدرت متوسط نوظهور دیگر، هرگونه تلاش برای بازگرداندن سلطهٔ یکجانبهٔ ایالات متحده موفق نخواهد شد. ایالات متحده همچنان قدرتی مسلط است، ولی مسیر حرکت آن رو به نزول است. تلاشهای بیپروای ترامپ برای تغییر این مسیر، حتی با تشدید خطرهایی جدی برای بشریت و سیاره ما، روند این افول را تسریع خواهد کرد. کاهش گستردهٔ بوروکراسی دولتهای فدرال، آنگونه که همکار ترامپ، ایلان ماسک، پیشنهاد میدهد، با تضعیف بیشتر بهداشت و آموزش عمومی در ایالات متحده، ناگزیر بهمعنای عقب ماندن بیشتر در رقابت با چین بههدف ارتقای بهرهوری و رقابت است. جنگهای تعرفهای فراگیر علیه دیگران، هزینهٔ زندگی را برای اکثریت شهروندان آمریکایی (از جمله ۷۷ میلیون نفری که به ترامپ رأی دادند) افزایش داده و تضادهای میان پایگاه مردمی ترامپ و حلقه داخلی میلیاردرهای فوقثروتمند او را عمیقتر خواهد کرد.
این همان زمینهٔ گستردهای است که در آن میتوان پرسید: سرنوشت آفریقا با ترامپ-۲ چه خواهد بود؟ ابهامها بسیار زیاد و ابعاد مسئله آنقدر گسترده است که در اینجا بهطورکامل نمیتوان به آن پرداخت. شاید مفیدتر باشد که حداقل به یکی از مهمترین و بحرانیترین مسائل زمان ما (سودان) بهطورمختصر اشاره کنیم. ولی پیش از آن به چند نکتهٔ کلی و بدیهی میپردازیم.
خوب یا بد، هر آنگونه که تصور شود (بیگمان خوب)، بعید است آفریقا در اولویت دولت ترامپ-۲ باشد. ترامپ، پیشتر، این قاره را “یک منطقه کثیف و آلوده” و به بیان او “سوراخ مستراح” توصیف کرده بود و در دوران نخست ریاستجمهوریاش کمک برای توسعهٔ آفریقا و بهطورکلی جنوب جهانی را کاهش داد. او متعهد شده است این روند را ادامه دهد. بودجهٔ ناچیز محیطزیستیای که به این قاره، قارهای که بیشترین آسیب از تغییرهای اقلیمی را میبیند اما کمترین مسئولیت در قبال این تغییرها را دارد، بیشتر کاهش خواهد یافت. خروج دوباره ترامپ از سازمان بهداشت جهانی نیز تأثیر منفی بر آفریقا خواهد داشت، ولی پیامدهایش جهانی نیز خواهد بود، بهویژه زمانی که همهگیری قابل پیشبینی بعدیای رخ دهد.
اکنون اگر به جنگ تا حد زیادی فراموششده در سودان بپردازیم بر ترامپ-۲ که خودش را یک صلحطلب جهانی معرفی میکند چه تأثیری خواهد داشت؟ ترامپ در آستانهٔ مراسم تحلیفش موفق شد کاری را انجام دهد که بایدن کاملاً از آن سر باز زده بود. او به نتانیاهو با لحنی قاطع گفت نسلکشی در غزه باید متوقف شود. از توافق آتشبس، هرچند شکننده، بهدرستی استقبال شد، با این امید که به راهحلی پایدارتر منجر شود. با این حال، در اشاره به نقش ترامپ نباید انگیزههای او را نادیده گرفت. اقدامهای او با نگرانیای واقعی نسبت به آرمان فلسطین هیچ ارتباطی ندارند. برای ترامپ این مسئله در وهلهٔ اول بهامضای او بر “پیمان ابراهیم” (که در دورهٔ نخست ریاستجمهوریاش آغاز شد ولی ناتمام ماند) برمیگردد و اینجاست که پای سودان به میان میآید.
هجوم حماس در ۱۵ مهرماه ۱۴۰۲ (۷ اکتبر ۲۰۲۳) و واکنش نتانیاهو، دستور کار “پیمان ابراهیم” ترامپ – ۱ را که در آستانه تحکیم بود، درهم شکست. تنها چند روز پیش از این رویداد، نتانیاهو با نقشهای در دست و با افتخار، نوید طرحی جدید را به سازمان ملل داد: ایجاد یک کریدور تجاری و لجستیکی برای انرژی که هند، خاورمیانه و اروپا را به هم متصل کرده و اسرائیل را بهعنوان محور اصلی آن قرار میداد. فلسطین عملاً از این نقشه حذف شده بود. چنین طرحهایی در واقع تلاشی از سوی ایالات متحده برای تقلید و مقابله با طرحهای رو به رشد “کمربند و جاده” (“BRI”) چین است. ولی ایالات متحده صبر و توانایی کار در پشت صحنه بهطورآرام و سازنده را ندارد. در مقابل، چین بدون سر و صدا با میانجیگری میان ایران و عربستان، میانجیگریای که تا حدی بر پایهٔ ابتکارات “کمربند و جاده” (“BRI”) و منافع متقابل بنا شده بود، موفق شد جنگ یمن را پایان دهد.
ترامپ در پی احیای دستورکار پیمان ابراهیم خواهد بود و این موضوع مستقیماً به جنگ ویرانگر سودان مرتبط است، جنگی که سودان را به بزرگترین فاجعهٔ انسانی جهان از نظر مقیاس تبدیل کرده است. تعداد ۳۰ درصد از جمعیت آواره شدهاند، دهها هزار نفر کشته شدهاند و قحطی در سراسر کشور حکمفرماست. گزارشهای رسانههای غربی، در صورتی که حتی نامی از سودان ببرند، بیشتر به صورت خلاصه و به عنوان یک نمونه عادی از کشتارهای قومی آفریقا در یک “کشور شکستخورده” دیگر به تصویر کشیده میشود. دلیل دیگری نیز برای درک این بحران انسانی در بستر منطقهای و جهانی آن وجود دارد که به مروری کوتاه بر پیشینهٔ آن نیازمند است:
در سال ۲۰۱۹/ ۱۳۹۸ پس از سه دهه حکومت استبدادی و در پی ماهها بسیج دموکراتیک مردم، عمرالبشیر توسط دو تن از فرماندهان نظامی کلیدیاش ژنرال عبدالفتاح البرهان، فرمانده ارتش سودان، و ژنرال محمد حمدان دقلو، معروف به حمیدتی، رهبر نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) از قدرت برکنار شد. از شبهنظامیان نیروهای پشتیبانی سریع که عملاً نیرویی مزدور بودند توسط البشیر بهمنظور سرکوب اقلیتهای قومی و جامعههای عشایری در استانهای مختلف مورد استفاده قرار گرفت. آنان همچنین مزدورانی برای جنگ عربستان سعودی علیه حوثیها در یمن تأمین میکردند. کودتای نظامی ۲۰۱۹/ ۱۳۹۸ طبیعتاً نتوانست خواستهای نیروهای دموکراتیک را برآورده کند. این نیروها حتی با وجود سرکوب وحشیانه به بسیج و مبارزهشان ادامه دادهاند.
سپس ایالات متحده وارد عمل شد و بههمراه عربستان سعودی میانجی تشکیل دولت انتقالیای متشکل از نظامیان و غیرنظامیانی شدند که قرار بود زمینه را برای گذار دموکراتیک به حاکمیت غیرنظامی فراهم کند. در اکتبر ۲۰۲۰/ ۱۳۹۹ ترامپ با افتخار اعلام کرد سودان به امارات متحده عربی و بحرین پیوسته و روابطش را با اسرائیل در چارچوب “پیمان ابراهیم” عادی خواهد کرد. ولی در پس این تصمیم، یک معامله کاملاً سوداگرانه بهسبک ترامپ نهفته بود: دولت موقت سودان موافقت کرد اسرائیل را بهرسمیت بشناسد در ازای آنکه نام این کشور از فهرست “حامیان تروریسم” ایالات متحده حذف گردد.
ولی همانگونه که در دخالتهای منطقهای ایالات متحده معمول است، هیاهوی رسانهای بیشتر از توجه صبورانه به جزئیات بود. یک سال بعد، هنگامی که بایدن در قدرت بود، این دولت انتقالی در یک کودتا که بار دیگر توسط البرهان و حمیدتی رهبری شد، سرنگون گردید. دو رهبر کودتا بهزودی با هم اختلاف پیدا کردند و فاجعه کنونی سودان را در بر گرفت و ارتش سودان و نیروهای واکنش سریع هر دو به ارتکاب جنایتهای جنگی شدید متهم شدند.
این وضعیت هرگز امری تنها مربوط به سودان نبوده است. قدرتهای منطقهای رقیب که همگی متحدان ایالات متحده هستند و از بازگشت به گذار دموکراتیک مردمی، چه در داخل کشور خودشان و چه در سودان، هراس دارند، در حال مسلح کردن، آموزش دادن، و تأمین مالی طرفهای درگیر در جنگ هستند. ترکیه زیر رهبری اردوغان با جاهطلبیهای فزایندهاش برای احیای امپراتوری عثمانی و بهعنوان متحد دیرینهٔ البشیر در حال حاضر از نیروهای ارتش سودان پشتیبانی میکند، همانگونه که مصر حمایت میکند. امارات متحده عربی حامی اصلی نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) است. این نیروها کنترل معدنهای طلا در سودان را در اختیار دارند و امارات بزرگترین بهرهبردار از این معدنها است.
بعید است دولت ناشکیبا و دمدمی مزاج ترامپ درگیر جزئیات شود. همانطور که ترامپ به متحدان اروپاییاش در ناتو میگوید اوکراین مشکل آنهاست، احتمالاً به ترکیه، مصر، عربستان سعودی، و امارات نیز خواهد گفت باید خودشان مشکل سودان را حل و فصل کنند. ولی با توجه به تهدید ترامپ علیه حتی متحدان نزدیک ناتوئیاش مانند کانادا و دانمارک، هیچیک از قدرتهای رقیب منطقهای در درگیری سودان نخواهند توانست به حمایت ایالات متحده اعتماد کنند. بعید است آنها از منافعشان بهدلیل به ثبات رساندن سودان چشمپوشی کنند. بهطورخلاصه، چشمانداز میانمدت برای صلح- چه رسد به برقرای دموکراسی- ضعیف است. این خبری بد برای سودانیهای رنجدیده است، ولی همین مسئله دلیلی محکمتر برای تعمیق همبستگی نیروهای مترقی در سطح جهان است که بخشی از آن با شفاف سازی آنچه در پشت این تراژدی در حال انجام است، قرار دارد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارهٔ ۱۲۲۸، ۶ اسفند ۱۴۰۳