«اکسیوس» پیش بینی کرد که «دونالد ترامپ» برای موفقیت در جنگ تجاری خود با چین مشکلات فراوانی خواهد داشت و او هر چه قدر هم تلاش کند، قادر به ایجاد اختلال چشمگیر در مبادلات دوجانبه نیست. به گزارش روز شنبه ایرنا، این پایگاه خبری-تحلیلی اضافه کرد که اگر «دونالد ترامپ» موفق شود کسری تجاری ایالات ... تحلیل «اکسیوس» از مسیر دشوار ترامپ در جنگ تجاری با چین
روزنامه آلمانی: سفر عجولانه وزیر خارجه آلمان به دمشق برای دور کردن این کشور از روسیه و چین است
یک روزنامه آلمانی سفر عجولانه وزیر خارجه این کشور به سوریه را، تلاش برای دور کردن این کشور از روسیه و چین دانست. به گزارش ایلنا به نقل از راشاتودی، روزنامه آلمانی «نتاگسشاو» عجله «آنالنا بائربوک» وزیر خارجه این کشور برای سفر به سوریه را، دور کردن این کشور از روسیه و چین دانست. این ... روزنامه آلمانی: سفر عجولانه وزیر خارجه آلمان به دمشق برای دور کردن این کشور از روسیه و چین است
دیپلمات چینی، رویاروی آمریکا با کشورش را بازی با آتش توصیف کرد
«ژانگ هانهویی» سفیر چین در روسیه گفت که آمریکا در رویارویی با «نیروی چین» شکست خواهد خورد. به گزارش ایرنا، ژانگ در یادداشتی برای خبرگزاری روسی اسپوتنیک که جمعه منتشر شد، نوشت: بازی با آتش منجر به خودسوزی میشود. زمان آن رسیده است که آمریکا بازی با کارت تایوان را که محکوم به شکست است، ... دیپلمات چینی، رویاروی آمریکا با کشورش را بازی با آتش توصیف کرد
کارشناس نظامی فرانسوی: احتمال منحل شدن ناتو وجود دارد
رجیس شامگن کارشناس نظامی فرانسوی در اظهاراتی با بیان اینکه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی باید بعد از فروپاشی اتحاد شوروی منحل میشد، تاکید کرد: اگرچه ناتو در آن زمان منحل نشد اما همچنان این احتمال وجود دارد که این اتحاد نظامی به سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی مبتلا شده و منحل شود. به گزارش بامداد جمعه ... کارشناس نظامی فرانسوی: احتمال منحل شدن ناتو وجود دارد
چین ۲۸ شرکت آمریکایی را به فهرست کنترل صادرات اضافه کرد
چین در راستای تنشهای تجاری با ایالات متحده، ۲۸ شرکت آمریکایی را در فهرست کنترل صادرات خود قرار داد. به گزارش ایرنا به نقل از رویترز، وزارت بازرگانی چین روز پنجشنبه اعلام کرد که این کشور ۲۸ شرکت آمریکایی را به فهرست کنترل صادرات خود برای “حفاظت از امنیت و منافع ملی” اضافه کرده است. ... چین ۲۸ شرکت آمریکایی را به فهرست کنترل صادرات اضافه کرد
آرمانهای سوسیالیسم همچنان زنده و پایدارند!
۹ نوامبر (۱۸ آبان) امسال سیاُمین سالگرد گشوده شدن دیوار برلین است که به مدّت ۲۸ سال برلین شرقی (پایتخت جمهوری دموکراتیک آلمان) و برلین غربی را از یکدیگر جدا میکرد، و البته ربطی به تقسیم آلمان به دو بخش شرقی (جموری دموکراتیک آلمان) و غربی (جمهوری فدرال آلمان که پایتختش بن بود) نداشت.
گفتنی است که پس از پایان جنگ جهانی دوّم و شکست آلمان، در کنفرانس یالتا در سال ۱۹۴۵ آلمان به چهار منطقهٔ زیر نظارت فرانسه، بریتانیا، آمریکا، و اتحاد شوروی تقسیم شد و قرار بود کل آن توسط این چهار قدرت اداره شود.
در کنفرانس یالتا همچنین قدرتهای غربی بر سر پرداخت ۱۰ میلیارد دلار خسارت آلمان به اتحاد شوروی توافق کردند که در مقابل خسارتی که در حدود ۱۲۸ میلیارد دلار برآورد شده بود، رقمی ناچیز بود. امّا سال بعد، قدرتهای غربی سه قسمت زیر نظر خود را یکی کردند و اعلام کردند که حاضر به پرداخت غرامت و خسارت جنگی به اتحاد شوروی نیستند و اتحاد شوروی باید خسارتهای خود را از بخش شرقی آلمان که زیر نظر خودش اداره میشود تأمین کند. و البته این بخش شرقی کوچکتر از بخش غربی و از لحاظ صنعتی نیز توسعهنیافتهتر بود و در موقعیتی قرار نداشت که بتواند خسارت جنگی به اتحاد شوروی بدهد. سه سال بعد، جمهوری فدرال آلمان در سال ۱۹۴۹ در دوسوّم خاک آلمان و با جمعیت ۶۳ میلیون نفر بر پایهٔ قانون اساسیای که آمریکا برایش نوشته بود و به مردم آن تحمیل کرد، به وجود آمد و آلمان فدرال از پرداخت خسارت جنگی به اتحاد شوروی گریخت. در همان سال بود که ناگزیر و بهرغم تمایل اتحاد شوروی به حفظ جمهوری واحد آلمان غیرنظامی و بیطرف، جمهوری دموکراتیک آلمان در یکسوّم خاک آلمان و با جمعیت ۱۷ میلیون نفر به وجود آمد و قانون اساسی آن توسط مردم خود کشور به تصویب رسید. با وجود این، آلمان فدرال همیشه از به رسمیت شناختن آلمان دموکراتیک به عنوان کشوری مستقل سر باز میزد و آن را جزو سرزمین خود و تحت اشغال اتحاد شوروی قلمداد میکرد و سیاست رسمیاش، الحاق همسایهٔ شرقی به خاک خود بود. در سالهای بعد از جنگ، در حالی که آمریکا از طریق طرح مارشال کمکهای بیدریغی به آلمان غربی برای بازسازی آن کشور (و البته انباشت سود و ثروت توسط شرکتهای آمریکایی) کرد، اتحاد شوروی ویران شده از جنگ، حتّی قادر به دریافت خسارتهای جنگیاش هم نبود، چه رسد به سرمایهگذاری گسترده در جمهوری دموکراتیک آلمان که متحدش بود. از همان آغاز پیدایش دو آلمان، شرایط توسعه و رشد برای این دو کشور بهکل نابرابر بود ولی با همهٔ اینها، جمهوری دموکراتیک آلمان توانست سطح زندگی مردم آن کشور را به حدّی بالاتر از زندگی بسیاری از کشورهای جهان برساند. فقط چند ماه پیش از گشایش دیوار برلین در روز ۹ نوامبر ۱۹۸۹ (۱۸ آبان ۱۳۶۸)، روزنامهٔ آمریکایی وال استریت ژورنال در روز ۲۲ فوریه ۱۹۸۹ اذعان کرد که جمهوری دموکراتیک آلمان “هیچ مشکل بدهی ندارد. درآمد ۱۷ میلیون مردم آلمان شرقی ۳۰درصد بیشتر از مردم چکسلواکی، و چیزی کمتر از انگلیسیها نیست. آلمان شرقیها مینیکامپیوترهای ۳۲-بیتی میسازند و طولانیترین صف در برلین شرقی، صف اُپرا است.”
پس از شکلگیری جمهوری دموکراتیک آلمان، و در حالی که جنگ سرد قدرتهای غربی با کشورهایی که کمونیستها در آنها قدرت دولتی را در دست داشتند با حدّت و شدّت ادامه داشت، انواع و اقسام حصار و دیوار و ایست بازرسی و مانع در مرزهای شرق و غرب آلمان ایجاد شد، ولی هیچ مانع مادّی دو بخش شرقی و غربی بزرگشهر برلین را جدا نمیکرد. یادآوری میشود که برلین غربی بخشی از بزرگشهر برلین بود که به طور کامل در خاک آلمان دموکراتیک قرار داشت. در تمام مدّتی که “جنگ سرد” در جریان بود، قدرتهای غربی بر برلین غربی نظارت داشتند و نهادهای سیاسی آلمان فدرال به طور مستقیم و غیرمستقیم آن را اداره میکرد. این بخش غربی با جمعیتی در حدود دو میلیون نفر، در آن زمان بزرگترین شهر آلمان فدرال محسوب میشد. برلین غربی در تمام دورهٔ جنگ سرد به ویترین “غرب” سرمایهداری در مقابل “شرق” سوسیالیستی تبدیل شده بود و آلمان فدرال سرمایهگذاریهای زیادی برای به رخ کشیدن امکانات و تواناییهای “غرب” در این بخش کرده بود. دیوار برلین در تابستان سال ۱۹۶۱ ساخته شد و ۲۸ سال برپا بود و در نهایت در اواخر سال ۱۹۹۲ (۱۳۷۰) به طور کامل برچیده شد. در این مدّت، طبق برخی آمار، ۷۵۶ نفر سعی کردند از آن بگریزند و به برلین غربی (و به آلمان فدرال) بروند. سی سال پیش در چنین روزهایی، و پس از گسترش ناآرامیها و تظاهرات اعتراضی مردم آن کشور که همزمان بود با اجرای برنامههای «شفافسازی» (گلاسنوست) و «بازسازی» ساختارهای سیاسی و اقتصادی (پرسترویکا) در اتحادشوروی در زمان ریاستجمهوری میخائیل گورباچف، دولت جمهوری دموکراتیک آلمان در روزهای پاییزی ۱۹۸۹ (۱۳۶۸) رفتوآمد بین برلین شرقی و برلین غربی را آزاد کرد بدون اینکه حتّی یک تیر شلیک شود یا خونی ریخته شود.
همینجا بد نیست به یورش همهجانبهٔ ضدکمونیستی و ضدسوسیالیستی قدرتهای امپریالیستی در آن دوره نیز اشارهای کنیم. در سراسر دههٔ ۱۹۸۰، در شرایطی که رهبران وقت اتحاد شوروی و دیگر دولتهای سوسیالیستی خواهان تنشزدایی ناشی از جنگ سرد و بهبود روابط با غرب و بهویژه با آمریکا بودند، دولت آمریکا در زمان ریاستجمهوری رونالد ریگان کارزار تبلیغاتی-اقتصادی-سیاسی همهجانبهای را علیه کشورهای سوسیالیستی به راه انداخته بود. ریگان کشورهای سوسیالیستی را «امپراتوری شیطانی» میخواند و در جمهوری دموکراتیک افغانستان با حمایت از اسلامگرایان طالبانی «باتلاقی» را تدارک میدید تا «ویتنام» شوروی شود. حمایت گسترده از کارزار تبلیغاتی-انتخاباتی لخ والسا در لهستان، یورش همهجانبه به دولت ساندینیستها در نیکاراگوئه، تجاوز نظامی به گرانادا، در دریای کاراییب و در نزدیکی ونزوئلا، که منجر به براندازی دولت انقلابی خلق موریس بیشاپ شد، نمونههایی از یورش جهانی به گرایشهای ترقیخواهانه و علیه سوسیالیسم و دموکراسی بود که بهویژه آمریکا تدارک میدید و دیگر قدرتهای امپریالیستی مثل بریتانیا نیز از آنها حمایت میکردند.
امسال، ۳۰مین سالگرد بازگشایی مرز میان برلین شرقی و غربی، که در مدّت چند ماه فروپاشی دولت سوسیالیستی در جمهوری دموکراتیک آلمان و در دیگر کشورهای اروپای شرقی و اتحاد شوروی را به دنبال داشت، در حالی فرامیرسد که آلمان (و به طور کلی اروپا و جهان سرمایهداری) شاهد وضعیت اقتصادی-اجتماعی-سیاسی نامطمئنی است و ظهور ملیگرایی افراطی و نیروهای راست فاشیستی در کنار عدم توجه کافی به تغییرهای زیانبار آبوهوایی و نابرابریهای اجتماعی، زندگی مردم را در آن کشور و در جهان تهدید میکند. آنگلا مرکل پنج سال پیش «آن رویداد تاریخی» را «پیروزی آزادی برای همهٔ ملّتها در اروپا و جهان» خواند و صحبت از «یک خلق، یک ملّت، یک دولت در آزادی، صلح، و شکوفایی» در آلمان کرد، و همهٔ رسانهها و سردمداران غربی هم آن را تکرار کردند. امسال نیز تلاش تبلیغاتی گستردهٔ دولتهای اروپایی و برنامههای متنوعی که برای «جشن گرفتن» سیاُمین سالگرد این رویداد و «سقوط کمونیسم» در آلمان و دیگر کشورهای سوسیالیستی سابق تدارک دیده شده است، شاید برای چند روزی بتواند حفظ ظاهر کند، ولی نگرانیهای بنیادین مردم اروپا، از جمله ملّتهای اروپای شرقی را برای داشتن زندگی شایسته، برای کار و صلح و محیطزیست مناسب، و علیه سیاستهای ریاضتی و تبعیض گسترده، از میان برنمیدارد. جالب است که اکثریت شخصیتها و رسانههایی که از برداشتن دیوار برلین ابراز شادمانی میکنند و آن را «جشن» میگیرند، دربارهٔ برداشتن دیوار عظیمی که میلیونها فلسطینیها را در کشور اسرائیل محبوس کرده است، یا موانع فیزیکی در مرزهای مجارستان برای جلوگیری از ورود پناهجویان و مهاجران به آن کشور، یا دیواری که دونالد ترامپ در مرز آمریکا-مکزیک در حال ساختن است، سخنی به میان نمیآورند. کسی از برداشتن حصارهای زمینی و “دیوارهای” دریایی و دوربینهای مراقبتی “قانونی” اتحادیهٔ اروپا علیه پناهندگان عراقی، سوری، فلسطینی، لیبیایی، افغان، یمنی و… که از جنگهای نیابتی و تجاوزهای امپریالیستی فرار میکنند، صحبت نمیکند. در ۲۸ سالی که دیوار برلین برپا بود، متأسفانه ۱۳۸ نفر به خاطر تلاش برای عبور از این دیوار کشته شدند که رسانههای غربی همیشه آن را در بوق و کرنا کردهاند و از آن برضد سوسیالیسم استفادهٔ تبلیغاتی کردهاند، ولی غرق و کشته شدن هزاران پناهنده و مهاجری که برای فرار از جنگ و داشتن زندگی بهتر به اروپا (یا از آمریکای جنوبی به ایالات متحد آمریکا) روی میآورند، یا در پشت دیوارهای اسرائیل به مرگ تدریجی محکوم شدهاند، ظاهراً آنقدر مهم نیست که به ریشههایش پرداخته شود و جلوی آن گرفته شود. ظاهراً یوارهای غربی جزو دیوارهای خوباند!
«وحدت دموکراتیک» دو آلمان نیز از آن وعدههایی بود که امروزه درستی تاریخی آن بیتردید مورد سؤال جدّی است. این وحدت، یا بهتر است گفته شود الحاق آلمان دموکراتیک به آلمان فدرال، کاملاً بر پایهٔ شرایط آلمان غربی صورت گرفت. پس از این ضمیمه شدن آلمان دموکراتیک به آلمان فدرال، نهفقط بسیاری از مزایا و خدمات اجتماعی رایگان و گستردهای که در آلمان دموکراتیک در اختیار مردم بود کاهش یافت یا از دست رفت، بلکه بخش شرقی هرگز از توسعهای هماهنگ با بخش غربی برخوردار نشد و هنوز هم تفاوت میان این دو بخش، برای مثال از لحاظ اشتغال، کاملاً محسوس است. پس از “وحدت”، سرمایهداریِ بخش غربی بسیاری از کارخانههای دولتی بخش شرقی را در روند خصوصیسازی یکپارچه در اختیار گرفت و به تعطیلی کشاند و دهها هزار کارگر را بیکار کرد. تعاونیهای کشاورزی از هم پاشیده شدند و حقوق بازنشستگان دچار اختلال شد. در روند الحاق آلمان دموکراتیک به آلمان فدرال در زمان هلموت کهل صدراعظم آلمان فدرال در روز ۳ اکتبر ۱۹۹۰ (۱۱ مهر ۱۳۶۹)، بیشتر از یک و نیم میلیون تن از زحمتکشان بخش شرقی آواره شدند و به سوی شرکتها و کارخانهها و دانشگاهها و نهادهای خدماتی «آلمان غربی» سرازیر شدند. این نیروی کار چند میلیونی ماهر و آموزش دیده و باتجربه، مفت و مجانی در اختیار آلمان فدرال قرار گرفت، همانطور که میلیونها تحصیلکردهٔ دیگر از اتحاد شوروی سابق و دیگر کشورهای سوسیالیستی پس از فروپاشی آن دولتها بهرایگان در اختیار نظام سرمایهداری “جهان غرب” قرار گرفت که در کشور میزبان به طور عمده مزدهایی کمتر از همتاهای “غربی” به آنها داده شد. ورود این لشکر عظیم نیروی کار متخصص به کشورهای غربی، همچنین فرصتی شد برای نظامهای سرمایهداری که مزدها و مزایای نیروی کار را در کشورهای میزبان نیز به سمت پایین “تعدیل” کنند. به همین دلیل، فروریزی کشورهای سوسیالیستی در اتحاد شوروی و اروپای شرقی، پیامدهای ناخواسته و نامساعدی نیز برای زحمتکشان در کشورهای غربی داشت. از جمله اینکه دولتهای اروپای غربی، مثل آلمان، که در سالهای جنگ سرد بر اثر رقابت با کشورهای سوسیالیستی مجبور به دادن امتیازهایی به زحمتکشان شده بودند (مثل بیمهٔ بیکاری، حقوق بازنشستگی، مرخصی زایمان با حقوق، بیمهٔ درمانی همگانی و…) از سال ۱۹۹۰ به بعد بهتدریج شروع به باز پس گرفتن آن امتیازها کردند.
همچنین، مهاجران تازه به کشورهای غربی بسیاری از مزایای اجتماعی و حقوق کار را که در کشور خود داشتند، از دست دادند: امنیت شغلی و اشتغال کامل، حقوق و مزایای بازنشستگی عالی، برابری حقوق زن و مرد، آموزش و خدمات پزشکی و بهداشتی رایگان، مسکن ارزان، مرخصی زایمان با حقوق، مهد کودک رایگان، حملونقل شهری عمومی تقریباً رایگان، امکانات گستردهٔ هنری و ورزشی همگانی، امکانات تفریحی و مسافرت ارزان داخل کشور، و دیگر حقوق بنیادی.
البته فروریزی نظامهای سوسیالیستی امکانات تازهای را برای ساکنان و مهاجران به همراه داشت، مثل نبود محدودیتهای مسافرت به خارج از کشور (بهویژه به غرب)، یا برخورداری از کالاهای مصرفی بهتر و بیشتر و مرغوبتر. در کنار عواملی مثل نبود آزادی مسافرت به خارج و خطاهای دولتی و حزبی در حفظ ارتباط با مردم که باعث اعتراض گستردهٔ ملّتهای اروپای شرقی علیه نظامهای سوسیالیستی موجود شد، فقر نسبی و عدم برخورداری از کالاهای مصرفی بهتر و مرغوبتر و وسایل زندگی مدرنتر نیز عامل دیگری در نارضایتی عمومی بود. این عامل تا حدّی به خاطر سرمایهگذاریهای عمدهٔ کشورهای سوسیالیستی در صنایع سنگین و مادر و نظامی، و سرمایهگذاری کمتر در صنایع سبک و کالاهای مصرفی بود.
البته گفتنی است که در مورد آلمان، حتّی پیش از تقسیم آن به دو بخش غربی و شرقی پس از جنگ جهانی دوّم، بخش شرقی فقیرتر و توسعهنیافتهتر از بخش غربی بود، و حالا سی سال پس از “وحدت” نیز همین وضع تا حدّ زیادی در “آلمان شرقی” سرمایهداری برقرار است. امروزه میزان بیکاری در شرق آلمان بیشتر از غرب آلمان است و امنیت شغلی در شرق کشور نهفقط قابلمقایسه با دوران آلمان دموکراتیک نیست، بلکه حتّی از غرب کشور نیز کمتر است. و فقط در آلمان نیست که اشتغال چنین وضعی دارد. در همهٔ کشورهای سوسیالیستی سابق امنیت شغلی و امکانات رفاهی و خدمات اجتماعی عمومی و رایگان بهشدّت کاهش یافته است و خبری از بهشتی که سرمایهداری وعدهٔ آن را داده بود نیست؛ دستکم نه برای اکثریت زحمتکشان. بیدلیل نیست که بخش بزرگی از ساکنان این کشورها امروزه افسوس میخورند که شرایط کار و زندگی سابق را از دست دادهاند.
با وجود همکاریهای اقتصادی اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی با یکدیگر، عواملی مثل تحریمهای قدرتهای غربی بر این کشورها و هزینههای سنگین نظامی تحمیل شده بر آنها بر اثر رقابت تسلیحاتی با قدرتهای امپریالیستی سبب اختلال در برنامهریزیهای اقتصادی این کشورها به ضرر توسعه و رشد اقتصاد داخلی آنها شد که پیامدهای ناگواری نیز در توسعه و رشد اجتماعی و ساختمان سوسیالیسم داشت. پیدایش و رشد بوروکراسی حزبی-دولتی و سر بلند کردن افرادی مثل یلتسین و یاکولف و دیگرانی که دستاوردهای علمی-فنی و منابع عظیم اتحاد شوروی به دست چپاول سپردند، از پیامدهای همین اختلال در ارتقای جامعهٔ سوسیالیستی بود. ولی با همهٔ اینها، این کشورها و دولتهای سوسالیستی آنها بنا به احساس مسئولیت انترناسیونالیستی که میکردند، در حدّ امکان به ملّتهای دیگر در کشورهای در حال توسعه نیز در زمینههای گوناگون یاری میرساندند. کارخانههای ذوب آهن اصفهان، تراکتورسازی تبریز، ماشینسازی تبریز، ماشینسازی اراک، و پروژههایی از قبیل خط لولهٔ گاز سراسری ایران و احداث سد ارس در ایران نمونههایی از کمکهای فنی و سرمایهگذاریهای کشورهای سوسیالیستی سابق در ایراناند.
گشایش دیوار برلین و به دنبال آن فروریزی دولتهای سوسیالیستی و هجوم و استقرار سرمایهداری در آن کشورها، تجربهٔ تلخ و دردناکی برای هواداران پیشرفت و ترقی انسانی و سوسیالیسم بود. حکومتهایی که دهها سال در چند کشور اروپایی و اتحاد شوروی برپا بودند و وظیفهٔ اصلی و اولویت خود را برآوردن نیازهای عامهٔ مردم و بهتر کردن زندگی برای همهٔ زحمتکشان میدانستند، و نه پُر کردن جیب اندکی معدود، تن به شکست دادند، که علّتهای آن- به قصد درس گرفتن- هنوز هم در حال بررسی است. فروریزی دولتهای سوسیالیستی میدان بازتر و عملاً بیرقیبی را در اختیار جنگطلبان و غارتگران سرمایهداری جهانی گذاشت. بهرغم نبود پیمان ورشو، پیمان ناتو با قوّت به حیات خودش ادامه داد و قویتر هم شد، و قدرتهای امپریالیستی تا توانستند در تضعیف و تخریب آنچه از سوسیالیسم مانده بود کوشیدند، از جمله در تجاوز به یوگسلاوی و نابودی آن کشور و تقسیم آن به چند کشور جداگانه، و برانگیختن تنش و کشمکشهای نظامی در آذربایجان، چچن، داغستان، و اوستیای جنوبی.
با همهٔ اینها، تجربهٔ سوسیالیسم واقعاً موجود ارزشهای انسانی نابی را در مقابل چشم ملّتها قرار داد که برای همیشه دیدگاه انسانها را نسبت به حیات اجتماعی تغییر داد. در کشورهای سوسیالیستی سابق در اتحاد شوروی و اروپای شرقی، اقتصاد در خدمت منافع مردم بود، برخلاف کشورهای سرمایهداری که در آنها مردم در خدمت منافع اقلیتیاند که صاحب و کنترلکنندهٔ “اقتصاد”ند. همانطور که سرمایهداری در مقابله با نظامهای اقتصادی-اجتماعی پیش از خود بارها زمین خورد و دوباره سر پا شد، تا سرانجام جای پای خود را محکم و سلطهٔ خود را تأمین کرد، شکست این بارِ نظام سوسیالیستی نیز- برخلاف برخی مدعیان- به معنای مرگ سوسیالیسم نیست.
با پیروزی بلشویکها در روسیه دوران نوینی در تاریخ تحوّل اجتماعی بشر آغاز شد که مشخصهٔ آن برپایی سوسیالیسم و پایان یافتن سیطرهٔ سرمایهداری است. امروزه جهان سرمایهداری با بحرانی عمیق و عظیم در عرصهٔ برابری حقوق، صلح، حقوق بشر، حفظ محیطزیست، و عدالت اجتماعی روبروست که بقای این نظام اقتصادی-اجتماعی را بهطور جدّی تهدید میکند. در قلب بزرگترین قدرت امپریالیستی، یعنی در ایالات متحد آمریکا، ندای سوسیالیسم توجه میلیونها انسان را به خود جلب کرده است و بر اساس نظرسنجیای که اخیراً مؤسسهٔ “یوگاو” صورت داده است، ۳۶درصد از جوانان تا ۲۰ سال در آن کشور (متولد هزارهٔ سوّم میلادی) موافق اندیشههای سوسیالیسم و کمونیسماند و ۷۰درصد از آنان اعلام کردند که حاضرند به نامزدی رأی دهند که صحبت از سوسیالیسم میکند و مثل برنی سندرز خود را سوسیالیست اعلام میکند. بیدلیل نیست که تبلیغات ضدکمونیستی و ضدسوسیالیستی در آمریکا و دیگر کشورهای سرمایهداری بار دیگر شدّت یافته است.
بذر آرمانها و اندیشههای انسانی سوسیالیسم در میان ملّتها پاشیده شده است و بهتدریج ثمر خواهد داد. با درسگیری از خطاهای گذشته در روند برپایی سوسیالیسم و یافتن راههای نوین، بیتردید میتوان زندگی بهتر و شایستهتری را برای اکثریت مردم جهان، برای زحمتکشان جهان، فراهم آورد. انسانی که امروزه تواناییهای علمی و فنی شگفتانگیزی پیدا کرده است، ژرفای کیهان و اقیانوسها را درمینوردد، و دستاوردهای شگرفی در زمینههای فناوری و پزشکی و علوم پایه و… داشته است، سزاوار زندگی صلحآمیز، عادلانه و شکوفایی است که در آن از جنگ و ریاضت و فقر و سلطهٔ پول و سودوَرزی خبری نیست و نیازهای مادّی و معنوی همهٔ انسانها نخستین اولویت است.
نخستین تجربهٔ سوسیالیسم واقعی فراموش شدنی نیست. راهِ رسیدن به سعادت و بهروزی بههمپیوستهٔ فردی و اجتماعی، از مسیر مبارزهٔ طبقاتی دشوار و پُرپیچوخمی میگذرد، ولی آینده روشن است. دنیای انسانی دیگری امکانپذیر است، و بهرغم آنهایی که خواهان حفظ وضع ناعادلانهٔ موجودند، آن دنیای دیگر دیر یا زود فراخواهد رسید. این حکم تاریخ است.
نامۀ مردم
اخطار جدی چین به آمریکا برای تصویب لایحه هنگکنگ
دستگاه دیپلماسی چین تصویب لایحهای مداخلهجویانه درباره هنگکنگ در مجلس نمایندگان آمریکا را محکوم کرده و در خصوص اقدام متقابلی سخت هشدار داد.
روسیه نگران از فعالیتهای آمریکا برای ساخت تسلیحات بیولوژیک
دبیر شورای امنیت روسیه با بیان اینکه پنتاگون در حال ساخت و ایجاد آزمایشگاههای بیولوژیکی در سراسر جهان است، افزود: این آزمایشگاهها به منظور ساخت سلاحهای بیولوژیکی بویژه در کشورهای جامعه همسود راهاندازی شده اتفاقی که به شدت نگران کننده است.
چین: اظهارات پامپئو نشانگر «مقاصد شیطانی» اوست
سخنگوی وزارت امور خارجه چین، ادعاهای اخیر وزیر امور خارجه آمریکا علیه حزب کمونیست چین را محکوم کرده و نشانهای از مقاصد شیطانی او خواند.
چین: با آمریکا بر سر لغو شماری از تعرفهها توافق کردهایم
وزارت بازرگانی چین اعلام کرد که پکن و واشنگتن بر سر برداشتن تعرفههای اعمالشده در فازهای گوناگون به توافق رسیدهاند.