من یکی از کسانیام که در گهوارهٔ آذین شده با آثار مارکسم به دنیا نیامدهاند. امّا من، به مثابه پژوهشگر، زندگی خود را وقف درکِ چیستیِ سرمایهداری با کمک نظریههای مارکس کردهام. برخی از ابزارهای او، برای مثال حسابهای ملّی را، مطالعه کردهام. سعی کردهام نرخ بهرهکشیِ کارگران در فرانسه را طی نزدیک به یکقرن اندازهگیری کنم. در طول زندگی حرفهییام تلاش کردهام “خدمات”ی را که در کشوری مانند فرانسه در گسترش بوده است، درک کنم. این اواخر، به روندهای جهانیسازی سرمایهداری علاقهمند شدم. در این زمینه بود که به اقتصاد چین، و سوسیالیسم در چین، بسیار علاقهمند گشتم. ولی همینجا باید بگویم که نظرهای من فقط مربوط به موضوع خدمات و رابطهٔ آن با صنعت است.
پدیدهٔ خدمات
وقتی دربارهٔ خدمات سخن میگوییم، وارد عرصهٔ حسّاسی در ارتباط با مارکسیسم میشویم. برخی بر آنند که خدمات، در صادق بودن نظریهٔ مارکس تغییری نمیدهد. چنین فعالیتهایی صرفاً امتداد و ادامهٔ همان تقسیم کار معمول است، و به لطف وجود ماشینها، میتوانند جایگزین شوند یا تغییر کنند، همانطور که در مورد کالاها صادق است. بهعلاوه ، گاهی بهجای این خدمات،کالا[ی مادّی]تولید میشود، و این کالاها (برای مثال، نوارها و سیدیهای صوتی)جایگزین آن خدمات میشوند. در بستری متفاوت، میتوان گفت که توسعهٔ خدمات پیش از هر چیز تجلّیِ امپریالیسم و شکلهای مالی و بوروکراتیک معاصر آن است. امّا بیشتر نظریهپردازان بر آنند که ظهور همهجانبه و عظیم بخش خدمات میتواند اعتبار نظریهٔ مارکس را زیر علامت سؤال ببرد، چون خدمات به تولیدِ (کالای) غیرجسمانی و ناملموس تعلق دارد،ولی موضوعی که مارکس میخواست به آن بپردازد، مالکیت خصوصیِ کالاهای مادّی بود. به همین دلیل، در عصر ما، که عصر “غیرمادیّات” است، موضع انقلابی مارکس ممکن است بیاعتبار شود. بر اساس برخی نظرهای دیگر، مارکسیسم بر پایهٔ تحلیل رابطهٔ میان انسان و ماشین استواراست. ظهور همهجانبه و عظیم بخش خدمات بدان معناست که اکنون تحلیل ما باید بر رابطهٔ انسان با انسان متمرکز شود. مارکسیسم تحلیلِ اقتصاد بوده است،امّا دنیای معاصر، دنیای سیاست است. سرانجام اینکه ظهور گستردهٔ خدمات، دانش جامعهشناسی کاملاً متفاوتی را با آنچه مارکس تصوّر میکرد به وجود میآورد. این دانش جدید، ظهور طبقات متوسط جدیدی را نشان میدهد، و بازنگری در نقش پیشاهنگ طبقهٔ کارگر در فرایند انقلابی را ضرور میکند. به نظر من، اینها نظرهای عمدهای است که دربارهٔ خدمات، در ارتباط با نظریههای مارکس، بیان شده است.
در چنین فضا و شرایطی بود که من در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، مطالعه دربارهٔ خدمات را آغاز کردم. فکر میکنم بتوانم کل نظرم را این طور خلاصه کنم که صنعت و خدمات دو قطب متضادِ اقتصادند و بنابر این همبسته و متضادند. امّا، غلبه بر این تضادبه معنای ناپدیدشدن صنعت در کشورهای سرمایهداری، آن گونه که در جهانیشدن سرمایهداری رخ میدهد، نیست، بلکه صرفاً به معنای تحوّل ریشهیی و بنیادی آن است. به همان صورت که زمانی کشاورزی[سنّتی] به کشاورزی صنعتی متحوّل شد، امروزه نیز جامعه به جامعهای خدماتی و صنعت به صنعتی خدماتی تبدیل میشود. امّا این تحوّل در حال حاضر دوران کودکی خود را میگذارند و انجام و تکمیل آن در روند مبارزات بزرگ اجتماعی صورت خواهد گرفت.
این مقالهٔ من دو بخش دارد. در بخش اوّل، نشان خواهم داد که امروزه صنعت هنوز هم مهمترین فعالیت در اقتصاد جهانی در سراسر دنیاست. میتوان پیشبینی کردکه قرن بیست ویکم همچنان شاهد دنیایی سراسر پوشیده از شرکتهای صنعتی خواهد بود.
در بخش دوّم نشان خواهم داد که فعالیت صنعتی یا فعالیت تولیدِ مادّیِ کلاسیک، بدون ناپدیدشدن فیزیکی یا حتّی کاهش عمدهٔ آن، سرانجام جای خودرا به تولیدغیرمادّی (نامی که من به فراوردههای فعالیتهای خدماتی میدهم) میدهد، وزیر فشار مبارزات اجتماعی، توسط این تولید مادّی متحوّل خواهد شد.
بخش اوّل: صنعت همچنان بزرگترین فعالیت اقتصادی در جهان باقی خواهد ماند
این بخش شامل دو بخش فرعی است. در زیر بخشِ اوّل، من دلایل اهمیت تولید صنعتی در دوران خودمان را توضیح میدهم. در زیر بخشِ دوّم ، میگویم که چرا [و چگونه] خدمات با توسعهٔ تولید همراه بوده است بر آن نفوذ دارد.
الف- اهمیت تولیدصنعتی
در این بخش به دو مشخصهٔ فعالیتهای اقتصادی اشاره میکنم. برخی فعالیتها به خاطر اهمیت نسبیشان و با توجه به تواناییشان در تأمین نیازهای مردم، غالب خواهند بود. برخی دیگر، به خاطر تأثیری که بر توسعهٔ بقیهٔ فعالیتها دارند، تعیینکننده خواهند بود.
حرف من این است که در حال حاضر صنعت هنوز غالب است، امّا برای کارکرد اقتصادها، اهمیتش رو به کاهش دارد.
چرا صنعت هنوز غالباست و چرا تا زمانی طولانی غالب باقی خواهد ماند؟
صنعت غالب است چون کالاهای مادّیای را تولید میکند که مردم، مطابق با شرایط زمان ما، برای زندگی خود به آنها نیاز دارند.توسعهٔ اقتصادی مترادف باتوسعهٔ صنعتی است. بهعلاوه، صنعت تأمینکنندهٔ ابزار و وسایل لازم برای ساخت و نوسازی زیرساختهای زندگی مدرن است، خواه راهآهن برای قطارهای سریعالسیر باشد یا “خدمات، شبکهها، فیبرهای نوری، و قطعات الکترونیکی که اینترنت و بقیهٔ چیزهای دیگر لازم دارند.” و بالاخره اینکه صنعت عرصهٔ تجربی بزرگمقیاسی است که فعالیتهای پژوهشی در آن ریشه دارد. از دست دادن دانشِ صنعتی، تواناییِ توسعهٔ دانش علمی را کاهش میدهد.
نمودار ۱ [تولید صنعتی بر حسب درصد تولید ناخالص ملّی، ۲۰۱۶، از چپ به راست: چین، هند، آمریکا، فرانسه، آلمان] نشان میدهد که کشورهای درحال توسعهای مانند چین و هند، پتانسیل صنعتی زیاد و قدرتمندی دارند و میتوانند پاسخگوی نیازهای توسعهٔ داخلی خودشان باشند.

چین از سال ۲۰۱۱، با پیشی گرفتن از آمریکا، بزرگترین قدرت صنعتی جهان شده است. آلمان که صنعت خود را به نسبتی [در مقایسه با کل اقتصاد] بیشتر از فرانسه با آمریکاحفظ کرده است، قادر به عرضهٔ کالاهای صنعتی پیشرفته به کشورهای در حال توسعه است. بحران اقتصادی جاری در فرانسه،تا حدّی نتیجهٔ صنعتزدایی از آن سرزمین است.
با وجود این، از این واقعیت که صنعت همچنان مهم است، به این نتیجه نمیرسیم که صنعت عامل تعیینکنندهٔ کل توسعهٔ اقتصادی است. نمونهٔ چین این نکته را نشان میدهد. برای مثال، در چین در سال ۱۹۹۹تصمیمهای تعیینکنندهای در موردِ دادنِ مشوّقهای تازه و بیشتر به آموزش و پژوهش دانشگاهی گرفته شد.
نمودارد ۲. رشد مشاغل آموزشی در چین (۱۹۸۵-۲۰۱۵)

امروزه اقدام دولتی و سیاسی، که مترادف باکاربست فعالیتهای خدماتی است، نقش تعیینکنندهای در توسعهٔ صنعتی چین دارد. از این رو، صنعت برای تأمین نیازهای توسعه مهم است، امّا اهمیت آن برای این توسعه،رو به کاهش دارد.
ب) مشخصات صنعت و توسعهٔ خدمات
چرا صنعت با توسعهٔ پرقدرت خدمات همراه شد؟
صنعتی که ما امروزه میشناسیم، دیگر آن صنعت قرن نوزدهم نیست. درجهٔ پیچیدگیِ نیروهای تولیدی (مولّد) افزایش یافته است. دوّم اینکه، تقسیم کار نیاز به [تأمین] خدمات جمعی را، جدا از خدمات فردیِ عادی، آشکار کرده است. و بالاخره اینکه شرایط عمومی کار شرکتها به طور بنیادی و کاملاً محسوسی تغییر کرده است. صرفنظر از نیازهای صنعتی، نیازهای جدیدی پیدا میشود.
پیچیدگی
امروزه روابط و مناسبات اقتصادی همان روابط و مناسبات اقتصادیِ زمان مارکس نیست. زیربنای اقتصادهای امروزی شامل رابطههای بسیار زیادی است. فضای تعریفِ آنها گستردهتر شده است. روابط اقتصادی امروزی به اعتبار و بر فراز زمان کار میکنند، و مستلزم سازمان قانونگذاری و مدیریتی مداوم و فشردهایاند.
ژرفش تقسیم کار
درجریانِ بالادستیِ تولیدِ صنعتی یا به موازاتِ آن، نیاز به فعالیتهایی متناظر با شرایط عمومی تولید دیده میشود که از آن جملهاند: آموزش، بهداشت و درمان، فرهنگ، پژوهش، مدیریت، برنامهریزی، تأمین مالی، مدیریت آب، و فعالیتهای دفاعی (نظامی).
مارکس با مثالی که از فعالیت زنبورها میزند [در مقایسه با کار برنامهریزی شدهٔ انسان]، بهروشنی نشان میدهد که هیچ تولیدی بدون طرح اوّلیه وجود ندارد. با وجود این، این فعالیتها که من آنها را “خدمات جمعی” مینامم، امروزه باید به صورت برنامهریزی شده و منظم و جدا از تولید توسعه یابد. این خدمات جمعی تجلّیِ پیچیدگیِ اقتصاد معاصر و بزرگی آن است، ضمن آنکه با تولیدِ کنونی فاصلهٔ معیّنی را حفظ میکند.
تغییرهای صورت گرفته در زندگی روزانه
در اینجابه دو گروه از پدیدهها اشاره میکنم که بدون اینکه ارتباط مستقیم با توسعهٔ صنعت داشته باشند، تولیدکنندهٔ خدمات هستند: گسترش زندگی بشر و شهریشدن.
در انتهای این زیربخش، میخواهم بگویم که امروزه پیوند میان صنعت و خدمات بسیار قوی است. دولتمردان چینی این را خوب میدانند و همانطور که در نمودار ۳ دیده میشود، مشتاقاند که به گسترش بخش قویِ خدماتِ کسبوکار، شتاب دهند.
نمودار ۳. اشتغال شهری در خدماتِ اجاری و خدماتِ کسبوکار در چین (۲۰۰۴- ۲۰۱۶)

با توجه به این مطلب، به نظر نمیآید که بشود خدمات را با تولید صنعتی مخلوط کرد، یا اینکه بهسادگی گفت که تولید صنعتی تعیینکنندهٔ حجم خدمات مورد نیاز است. شاید بشود گفت که خدمات مستقل شده است. اینها تنها نتیجههای توسعهٔ صنعتی نیست. و صرفاً نتیجهٔ امپریالیسم هم نیست، حتّی اگر “سرمایه” باعث بزرگ شدن برخی از خدمات و کوچک شدن برخی دیگر از خدمات شده باشد. برای بحث کردن در مورد این مسائل، بهتر است درگیر استدلالهای ناروشن و انحرافی نشویم. برای مثال، اگر فعالیتهای صنعتیآی که پژوهشگران استفاده میکنند، در امر پژوهش لازمند تعیینکنندهاند، به دلیل نیاز تعیین کننده بودن فراوردههای صنعتی در پژوهش نیست، چون در اینصورت، پس معلوم نیست چرا کشاورزی را نباید عامل تعیینکنندهٔ مجموعهٔ اقتصادی بشناسیم.
بهجای راضی شدن به استدلالهای شکننده و ضعیف، بهتر است که همانطور که مارکس انجام داد، واقعیت را ببینیم و در میان تمام مشاهدههای جمعآوری شده،توجه ویژهای بکنیم به نحوهٔ عمل “کار” در آنها. در نظر مارکس هم کار مسئلهٔ بنیادی بود.
بخش دو: تولیدغیرمادّی و کار
روشن است که بین تولید صنعتی و تولید خدمات،ارتباطی قطعی وجود دارد. این امر در خدماتِ کسبوکار کاملاًآشکار است. امّا برخی خدمات بدون اینکه صنعت به طور مستقیم در تولیدآنها دخالت داشته باشد، توسعه یافتهاند. از این رو، به نظر میرسد منطقی باشد که بپرسیم تولید صنعتی چه تفاوتی باتولید خدمات دارد؟ تردیدی نیست که این دو مقولهٔ تولید نیازهای همانندی را برآورده نمیکنند.
در قسمت اوّل از این بخش دوّم، سعی میکنم تولید مادّی (تولید کشاورزی و صنعتی) و تفاوت آن با تولید خدمات یا تولید غیرمادّی را تعریف کنم.
در قسمت دوّم، مشخصههای کار در تولید غیرمادّی را بررسی خواهم کرد.
الف) تولیدمادّی و تولید غیرمادّی
تولید مادّی صنعتی
مادیّ بودن اجتماعیِ هر تولیدی، از یک سو با ویژگیهای مشخص آن، و از سوی دیگر با زمان کارِ صرف شده برای تولید آن، در حال و گذشته تعریف میشود. از این زاویه، کالاها و خدمات همه مادّی هستند. امّا مفید است که این تمایز را قائل شویم: یک محصول (صنعتی) مادّی است، از این لحاظ که حاصلِ تبدیل موادی است که در آغاز فرایند تولید به کار برده شده است.در زبان فرانسوی ما در این مورد از مواد اوّلیه صحبت میکنیم که در فرایند تولید، نخستین عامل است. محتوای مولکولی فراورده، در آغاز و پایان فرایندِ تولید در اساس یکسان است، اما متحوّل شده است.
برای به دست آوردن یک محصول فیزیکی (مادّی)، نیاز به استفاده از نیروی کار و ابزار و وسایل است. امّا این عاملها، به طور مشخص، بیانکنندهٔ شکل آن محصول، و نه محتوای آن است.
تولید غیرمادّی خدمات
از طرف دیگر، یک”خدمت” محصولی است که محتوای مواد اوّلیهٔ آن اهمیتی در تعریفِ آن ندارد. مواد اوّلیه استفاده میشود (برق، کامپیوتر، کاغذ، و غیره)، امّا محصول به دست آمده (خدمت) ربطی به این محتوا ندارد.
برعکسِ محصولاتِ مادّی، در مورد تولید خدمات، استفاده از نیروی کار و ابزار و وسائل تولید است که به دست آوردن این محصولات غیرمادّی را – که در نهایت مشخصهٔ خدمات است – امکانپذیر میکند. بدون شک چنین به نظر میآید، یا مثالهایی برخلاف آن نیز ممکن است به ذهن خطور کند (برای مثال، بازسازی). امّا واقعیت بهندرت “خالص” است.
فعلاً من پیشنهاد میکنم که تمام تولید خدمات را “تولید غیرمادّی” بخوانیم، حتّی اگر مثل آمارگران لازم به متمایز کردن گروههای مهم باشیم (مثل خدمات خانگی، خدمات کسب و کارها، و غیره).
کار تولید غیرمادّی
دانستن آنکه محصول چیست و چگونه تکوین مییابد، مهم است. امّا شناخت آنکه مشخصههای کار در این زمینه چیست، بسیار مهمتر است.من نخست توضیح میدهم که از نظر من، مشخصههای اصلیِ کار در تولید خدمات کدام است. سپس در مورد برخی از جنبههای جدیدِ کار در تولیدِ خدمات بحث خواهم کرد.
الف- مشخصههای اصلی تولید خدمات
کارِ خدمات را میتوان با ۵ مشخصهٔ مهم توصیف کرد:
بُعدِ مناسبات
همهٔ کارها، در چارچوب هر الگوی فنّاورانهٔ معیّن و تقسیم کارِ منتاظر متناظر با آن، ترکیبی است از دو مؤلفه: تبدیل (تحوّل) مادّی (TR) و مناسبات با دیگر عاملها و مصرفکنندگان محصول (R)، یعنی T=TR xR
به این ترتیب، هر محصول مادّی (کالا) را میتوان محصولی تعریف کرد که مؤلفهٔ مناسبات کاریِ آن برابر صفر یا نزدیک به صفر است. در جامعههای سرمایهداری صنعتی، “بازار” نمونهای از مناسبات در ارتباط با محصولات مادّی است. تولیدکنندگان (کسانی که کار میکنند) نمیدانند آن محصولات چهاند. مصرفکنندهها هم نمیدانند چه کسانی آنها را تولیدکرده است.
برعکس، محصول غیرمادّی (خدمت) به طور کلی محصولی است که مؤلفهٔ تبدیل(تحوّل) آن صفر است. به عبارت دیگر، مؤلفهٔ مناسباتِ آن برابر با یک یا نزدیک به یک است. هدفِ کاری که در منشأ آن وجود دارد، تولید یک رابطه یا رشتهای از روابط (مناسبات) است. تولیدکنندهٔ خدمات، بنا به ضرورت، مصرفکننده را میشناسد. دانستنِ اینکه مصرفکننده کیست، حتّی بخشی از شغلِ تولیدکننده است. همچنین، مصرفکنندهٔ “خدمت” بنا به ضرورت، تولیدکنندهٔ خدمتی را که مصرف میکند میشناسد. او مستقیماً با آن کار درگیر است.
مصرف
با توجه به آنچه در بند پیش گفته شد، کارِ خدماتی شغلی است که استفاده از محصولِ خدمت را در نظر دارد، که از این لحاظ با کارِ تولید کالا تفاوت زیادی دارد. در جامعهٔ پیشرفتهٔ سرمایهداری، هدفِ کارِ کالایی، صرفنظر از مورد مصرف محصولِ فیزیکیِ فروختهشده، فقط فروش است، در حالی که هدفِ کار خدماتی، صرفاً مصرفِ محصولات خدماتیِ غیرمادّی است.
عمق متغیّر تولید خدماتی
ماهیت و درجهٔ مصرف و بهکارگیری مطلوب در استفاده از محصول کار را “عمق کار” مینامم. کارخدماتی کاری است که عمق آن، مانند عمق کالا، متغیّر است، اگرچه از جنبهای متفاوت. با وصف این، نکتهٔ مهم در اینجا، دربارهٔ خدمات اجتماعی است. انتخاب عمق آنها (خدمات) به انتخابهای سیاسی و راهبردی وابسته است. برای مثال، ممکن است که هدفِ خدمات پزشکی، فقط درمان بیماریها یافقط پیشگیری از آنها، یاهم درمان و هم پیشگیری از آنها باشد. عمق خدمات آموزشی میتواند آموزشدادن افراد برای کسب صلاحیتهایی معیّن باشد. عمق این خدمات میتواند آموزش افراد و کاستن از بیکاری آشکار نیز باشد. این مثال را میتوان به همهٔ خدمات جمعی (اجتماعی) عمومیت داد.
مشارکتِ بیشتر کارگران در فرایند تولید خدمات
ماهیت کارِ خدماتی برای خودِ کارگران نیز در حال تغییر است. به طور عام، ممکن است عالمانهتر یا” جذابتر” از کاری باشد که در تولید کالایی صرف میشود. در عین حال، با توجه به درگیری ذهنیِ بیشتر کارگر در روند این نوع کار، بارِفکری این کار بیشتر است، اگرچه سرمایه این روند را نیز با هدف حداکثرسازی سودآوری کنترل میکند.
بهرهوری باقوانینی متفاوت با قوانین مالکیت تولید کالائی مادی
تولید خدمات از همان روند تکامل قوانین بهرهوری حاکم بر تولید کالایی پیروی نمیکند. در عرصهٔ تبدیل مواد اوّلیه، این تکامل بدون هرگونه پیچیدگی رازآلود است. سرمایهداران به طور عمده از ابزار و وسایلی که مالک آن هستند، به طور انفرادی برای افزایش تولید اضافهارزش (بهرهوری) و سود استفاده میکنند. آنها از روشها و پروتکلهای گوناگون هم استفاده میکنند. سرمایهدارانِ خدماتی، از طریق ابزار و وسایل و در بستر مناسبات بازار سرمایهداری که فعالیت ارتباطی کارکنان خدمات را تعیین و تنظیم میکند، موضع خود را حفظ و برای دستیابی به هدفهای مشخص شده برای بهرهوری، تلاش میکنند. امّا دسترسی به این هدفها در خدمات دشوارتر از دسترسی به آنها در تولیدکالایی مادّی است.
از مشاهده و بررسی این مشخصهها چه نتیجهای میتوان گرفت؟ آیاکار خدماتی دارد انقلابی در فرایند کار در جوامع پیشرفته به وجود میآورد تا جایی که نظریههای مارکس را زیر علامت سؤال میبرد؟
به این پرسشها به این صورت منطقی میتوان پاسخ داد: از یک سو، کارِ خدماتی مشخصات روشنی دارد. کار خدماتی صرفاً ادامه و امتداد کمّیِ فرایند تولید صنعتی نیست، بلکه تنشهای اضافه و جدیدی بین سرمایهداران و کارگران ایجاد میکند. در فرایند تولید، عناصر ارتباطی( مناسبات) جدیدی را به میان میآورد. امّا دارای هیچ قدرت انقلابی ویژهای نیست که آن (خدمات) را در مقولهای خارج از سرمایهداری صنعتی، در چیزی که کلاسیکتر است، قرار دهد. مناسبات اجتماعی خدمات، مناسبات اجتماعی سرمایهداری را که همیشه مبتنی بر مالکیت سرمایه است، بر هم نمیزند. امّا کار خدماتی بیطرف نیست. سرمایه را به چالش میکشد. عناصرِ برداشت نوینی از کار را به میان میکشد، و چشماندازی انقلابی را میگشاید که در واقع، و از هر لحاظ، تولید مادّی و تولید غیرمادّی را در خدمت مصرفکنندگان قرار میدهد.
ب – انقلاب فنّی جدیدی درراه است: چه تأثیرهایی بر کارِ خدماتی دارد؟
مایلم این متن را با توصیف انقلابهای فنّی کنونی و تأثیر آنها بر کار، بهویژه بر کار خدماتی، به پایان ببرم. نظرم را خیلی خلاصه و با اشاره به نوشتههای مهندسان و دانشوَران در این مورد بیان میکنم. آنچه مشاهده نشان میدهد، از یک سو آن است که کار خدماتی- که تصوّر میشد غیرقابل ماشینی شدن باشد- از سالهای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ اوّلین هدفِ سرمایهگذاری در بخش فنّاوری اطلاعاتی (آیتی،IT)، بهویژه در بخش بانکداری، بوده است. امروزه جامعهٔ چین به لطف سرمایهگذاری های انجام شدهٔ اینچنینی، که تغییربزرگی در نحوه و راحتیِ دسترسی به خدمات اجتماعی است، دارد بهتر زندگی میکند، از جمله و بهویژه در مواردی مثل رزرو کردن بلیت قطار، وقت گرفتن در بیمارستانها، تجارت الکترونیکی، پرداخت الکترونیکیِ صورتحسابها به هر مبلغی که باشد، و دریافت اطلاعات اداری از هر نوع. ماشینها با کاهش دادنِ قابلتوجه زمان انتظار برای تحویل خدمات، کار مونتاژ را نیز بهبود میبخشند.
کامپیوتری کردن فعالیتهای خدماتی روی ویژگیهای کار خدماتی که در زیر بخشِ قبلی تعریف شد، تأثیری نمیگذارد. برعکس، با متمرکز کردن نیروی انسانی مورد نیاز روی فعالیتهای اساسی، انجامِ بهتر آنها را امکانپذیر میسازد.
پیشرفت فنّی به انگیزهٔ برآوردن نیازهای سرمایه، راه خودش را دنبال میکند. با استفاده از مفاهیم عامّ ماشینهای تورینگ (الگوی ریاضی) و نظریههای وینر در بارهٔ سیبرنتیک، ماشینهای جدیدی پدید میآید و الگوهای نوینی تدوین میشود. در حالی که تا همین اواخر، محصول مورد نظر، قدرت کامپیوتر را تعیین میکرد و برای آن تعیین تکلیف میکرد، اکنون عکس این رابطه غالب است. قدرت کامپیوتر است که قدرت مکانیکی را کنترل میکند. مهندس فرانسیس وِلَن تأثیر این انقلاب دیجیتالی روی کار را این طور بیان میکند: “[این انقلاب] کار مشترک بزرگتر و واکنشی بهتر را امکانپذیر میکند، و با دقت هرچه بیشتری فرایندهای بالادستی را پیشبینی میکند… کار نه با آهنگ قدرت مکانیکی، بلکه با آهنگ کامپیوتر پیش میرود. مرکز ثقل کار و تولید ارزش از کارگاه تولیدی به مرکز تحقیق و توسعه، به دفترهای طراحی و نظارت و تعمیر و نگهداری منتقل میشود.”
این عصر جدید فنّاورانه که امروزه هوش مصنوعی آشکارترین و بارزترین تجلّی آن است، تحوّلات قابل مشاهدهٔ قبلی را تشدید میکند و تحوّلات جدیدی به وجود میآورد.
از یک سو، نقش پیشتاز و تعیینکنندهٔ پژوهش، و در نتیجه نقش پیشتاز و اکنون تعیینکنندهٔ خدمات جمعی را در کل فعالیتهای اقتصادی تأیید میکند، و از سوی دیگر، این چشمانداز واقعی را و کاملاً مشخص را میگشاید که وقتی خدمتی ارائه میشود، تولید دارد انجام میشود.
فرانسیس وِلَن در برخی از نوشتههایش بر این واقعیت تأکید کرده است که این عصر فنّاورانهٔ جدید اگر مورد حمایت جنبش انقلابی قرار گیرد، چشمانداز از بین رفتن جدایی بین کار طراحی و کار اجرایی را باز میکند. من اعتقاد دارم که این الگوی فنّاورانه در مورد از بین رفتن دیگر “جداییها” نیز قابل تأمل است، بهویژه جدایی بین تولیدمادّی و غیرمادّی (یا بین صنعت و خدمات)، بین واقعی و پولی، بین فردی و جمعی، بین خصوصی و عمومی، و بین زمان کار آزاد و زمان کار اجباری. خلاصه اینکه اعلام مرگ صنعت به دلیل ورود خدمات درست نیست. با اینحال، درک آنچه خدمات در خود دارد و با خود میآورد جالب است. درک تحولات و انقلابهایی که پرولتاریا میتواند انجام دهد، اگر در صنعت و خدمات به اندازهٔ کافی رشد کند، مفید خواهد بود.
به نقل از: http://lepcf.fr/Le-marxisme-est-la-science-sociale-de-notre-temps
نامۀ مردم