عبدالکریم سروش در متنی که اخیرا منتشر کرده، به جلسه ای اشاره کرده که احسان طبری را با فک و دهان شکسته آورده بوده اند و محمدتقی جعفری می خواست با او «مناظره» کند! …
مناظره های احسان طبری بعد از دستگیری همواره جزو نقاط پرسش برانگیز در تاریخچه ی فعالیت های وی بوده است. چطور شد کسی که یکی از بزرگترین فیلسوفان مارکسیست ایران خوانده می شد، در برابر دوربین اعترافات جمهوری اسلامی اسلام آورد؟ هر چند پاسخ این پرسش در کلیت خویش روشن است اما با این حال جزئیات آن چه بر احسان طبری گذشت، را تنها معدود کسانی می دانند که تا به امروز در برابر آن سکوت کرده اند.
عبدالکریم سروش فیلسوف اسلامی در متنی که به دفاع از پیشنهاد مناظره مجتهد شبستری با علما منتشر کرده، به گوشه ای از این ناگفته ها اشاره کرده است. در این متن که تاریخ «دی ماه ۹۵، کریسمس ۱۷» را در پای خود دارد، در این مورد چنین آمده است:
«در آغاز انقلاب که هیمنهی هائل «چپروان کافر کیش»، مومنان را ناآرام کرده بود، بنگاه صدا و سیما مرا و آیتالله مصباح یزدی را نامزد و دعوت به مناظره کرد. از آن سوی دیگر هم، آقایان احسان طبری و فرخ نگهدار آمده بودند تا از اصول و فروع باورهای خویش دفاع کنند (مشروح آن مناظرات اینک طبع و نشر شده و در دسترس همگان است. گرچه مرا در تحریر و طبع و نشر آن مطلقا نظارتی و دخالتی نبوده است و از میزان دقت متن مکتوب بیخبرم).
هفت جلسه به سر آمد و بحث ما به سر نیامد، تا وقایع خونین خرداد ۱۳۶۰ بر آن مهر خاتمت دائم نهاد. با این همه، نکات بسیار روشن شد.
از جمله اینکه در یکی از جلسات که سخن از موضوع بحث جلسه آینده میرفت و مصباح یزدی موضوع خدا را پیشنهاد کرد، احسان طبری برآشفت که در آن بحث شرکت نخواهد کرد حتی اگر حزب، وی را ملزم به آن کند و یادداشتی به آقای مصباح داد که: مرا ملحد نخوانید، من ملحد نیستم. پس از خاتمهی آن مناظرات، یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شبهای ماه رمضان -سال۶۳؟- بود که وی را از زندان به خانه مرحوم محّمدتقی جعفری آوردند و مرا هم بدان مجلس فراخواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فکاش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری میخواستبا وی محاجه کند، اما من مطلقا خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم. یکبار که آقای جعفری سخنی در نقد شوروی (سابق) گفت، احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد.
اخبار روز