گلسرخ، نو میکند یادِ دوست/
که رنگ گلسرخ از خون اوست /
بهارا، گلِ تازه را یاد دِه/
ز سَروِ کهن، خسرو روزبه /
برگرفته از شعر بلند “خون بلبل”، اثر شاعر بزرگ ملی ه. ا. سایه
۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۷، شصتمین سالگرد تیرباران رفیق خسرو روزبه، قهرمان ملی ایران و عضو کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، است.
در سحرگاه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۳۷، رژیم محمدرضا پهلوی که در پی کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ تمامی ارکان های قدرت را در کشورمان ایران بهچنگ گرفته بود، با تیرباران خسرو روزبه بر آن بود تا با بهخاک و خون کشیدن مبارزان تودهای “آخرین” شعلههای رزم و پیکار در ایران را خاموش و سکوتی گورستانی را بر میهن ما حاکم کند.
با سرکوب خشن و خونین جنبش مردمی، دستگیری صدها تودهای و دیگر مبارزان، با اعدام گروهی از شریفترین افسران و مبارزان راه آزادی، اعضا و کادرهای حزب تودهٔ ایران، گرچه کودتاچیان توانستند مدتزمانی بیشتر به حیات ننگینشان ادامه دهند، اما سرانجام همراه با شاه و رژیم ضد ملیاش و بهارادهٔ توانا و دستان نیرومند جنبش مردمی میهن ما بهزیر کشیده شدند. شاه، بازجویان، شکنجهگران و جلادانش فراری و در نکبت ننگشان بهفراموشی سپرده شدند، اما آنکه تا بهامروز در اندیشه و ارادهٔ جویندگان راه حقیقت زنده و مژده بخش است، خسرو روزبه و یاران رزمندهٔ اویند.
رفیق خسرو روزبه، در دفاعیاتش در دادگاه نظامی، سیر زندگیاش که به پیوستن بهصفوف حزب تودهٔ ایران و قرار گرفتن در مسیر مبارزه برای سعادت و خوشبختی تودههای محروم منجر شد، با کلماتی آتشین و پرشور بیان کرد، کلماتی که هنوز نیز پس از سپری شدن سالیانی دراز، طنینی انگیزهبخش و شورآفرین دارند. روزبه در بیدادگاه نظامی خطاب به دادرسان اعلام کرد:
”اگر عاشق و شیفتهٔ سوسیالیسم هستم، با تمام عقل و شعور و منطق و درایت خود برتری اصول آن را بر سایر رژیمها احساس کردهام و محرک من در هر عملی که انجام دادهام، آرزوی تحقق این اصول و بالنتیجه ایجاد بنای نوین برای جامعهٔ ایران و سرانجام تأمین سعادت و رفاه و سربلندی و آزادی و شرف ملت عزیزم بوده است. … من بهاقتضای آتشی که بهخاطر خدمت به خلقهای ایران در درون سینهام شعله میکشد راهِ حزب تودهٔ ایران را برگزیدهام و باید اذعان کنم که جانم، استخوانم، خونم، گوشتم، پوستم و همهٔ تاروپود وجودم این راه را، راه مقدسی شناخته است و تمام سلولهای بدن من و تمام ذرات وجودم تودهای است. …”
استاد فقید، زندهیاد رفیق امیرحسین آریانپور، درتجلیل و ستایش از آرمانگرایان، و در توصیف آن دسته از انسانها و شخصیتهای تأثیرگذار تاریخی، در مقدمهٔ کتاب “بزرگمردان تاریخ”، نوشته است: “مردگان البته رفتهاند و با زندگان پیوندی مستقیم ندارند، کسی که مرده است، دیگر نه زندگان را درمییابد، و نه هیچ زندهای با او تماس میگیرد. با اینهمه، چهبسا رفتگان که بیش از انبوهی از ماندگان در جامعه و جهان خود تأثیر میگذارند و چهبسا مردگان که در تاریخ بشریت نفوذی جاویدان دارند. ایناناند مردگانِ زنده که در عمل هر نسل، از نو در دادگاه تاریخ مورد داوری قرار میگیرند. … مردگانِ زنده که اثری مثبت و سودمند از خود بهجا نهادهاند، پیوسته در دلهای انسانهای عصرها و اقلیمهای گوناگون خانه میکنند، از ستایش و بزرگداشت نسلها برخوردار میشوند و راهنما یا سرمشق آنها میگردند. ایناناند بزرگمردان، شگرف مردان، پویا مردان، روزگار مردان، تاریخ آفرینان، آیندهسازان. … بهسبب تلقینهای گروههایی که خفتگی و سستی جامعه را بهسود خود مییابند، هنوز بسیارند کسانی که مردان و زنان سترگ را بهدرستی نمیشناسند و از زندگی و مرگهای درخشان آنان درست درس نمیگیرند… در وضعی اینگونه، درست شناختنِ بزرگمردان از لحاظِ اجتماعی کاری ضرور است. باید تاریخ آفرینان را چنانکه بودهاند، بهعنوان کوشندگانِ خستگیناپذیری که در پرتو همت و کار و پشت کار خود (و نه موهبت موروثی یا مساعدت روزگار) فرهنگِ مادی و فرهنگ معنویِ بشریت را بهسود انسانها، بهپیش بردهاند… شناسانید” [بهنقل از: مقدمهٔ کتاب “بزرگمردان تاریخ”، نوشته: ا.ح. آریانپور، صفحههای ۷، ۸، ۹].
دستگاه امنیتی- تبلیغاتی رژیم ولایت فقیه، بازماندگان رژیم پهلوی و منتظران بازگشت سلطنت، و شماری از دشمنان طبقاتی حزب تودهٔ ایران، در طول سالهای اخیر، تلاش بسیار کردند تا سیما و جایگاه تاریخی رفیق قهرمان خسرو روزبه را خدشهدار کنند، اما همهٔ اینگونه تبلیغات و همچنین دیگر تلاشهای تبلیغاتی شصت سال گذشته در پرتو واقعیت اسناد تاریخی در تاریکی فرو رفته و آنچه باقی است و در صفحههای تاریخ جنبش آزادیخواهی شش دههٔ اخیر مردم ما همچنان میدرخشد، یادمان رزم و پیکار خسرو روزبه و شیوهٔ آن است که سزای هر رزمنده است.
ساعت چهار صبح روز ۲١ اردیبهشت سال ١۳۳۷ در زندان به سراغ او رفتند. آماده بود. وصیتنامۀ کوتاهی خطاب به رفقا، برادران و دوستان خود نوشت. قبلاً گفتنیها را گفته بود. او را حرکت دادند. به کمک عصا راه میرفت. صدای گامهای مطمئن او در سکوت سپیده، سرود بیکلام رزم میلیونها مردمی بود که او را وجدان انقلابی خویش میدانستند. روزبه در این لحظه مظهر پایداری و تسلیمناپذیری یک جنبش در برابر رژیم سرسپرده و جانورخوی شاه بود. نخواست چشمانش را ببندند: من از مرگ نمیترسم. چشم درچشم دژخیمان خود: آزموده، بختیار، مبصر، زیبایی، امجدی، رجایی دوخت. خائنین خائف نگاه به زیر افکندند. سرهنگ بارنشسته، محمد خبیری، که شاهد مراسم اعدام رفیق بوده، لحظه تیرباران را چنین توصیف کرده است: ”به سربازان جوحۀ اعدام سلام کرد و اظهار داشت: من میدانم شما مقصر نیستید. شما سربازان به منظور انجام وظیفه و- همان اطاعت کورکورانه- اینجا گرد آمده اید، تا وطنپرستی مثل مرا تیربارن کنید. بر شما خرده نباید گرفت…“ میخواستند چشمانش را ببندند. خسرو روزبه مانع این حرکت شد و با صدای رسا گفت: جوخه گوش به فرمان من! سرهنگ جاوید خواست این صدا را محو کند، ولی نتوانست. روزبه با صدای رسا و غیرقابل انتظار فریاد کشید: ”مرگ بر شاه خائن!، زنده باد حزب تودۀ ایران!“ در همین موقع رگبار گلوله به سوی پیکر دلاورش سرازیر شد.“
برای نسل جوان که پای در میدان دشوار مبارزه گذاشته است، همچون نسلهای پیشین، نام و خاطرهٔ خسرو روزبه الهامبخش و راهنماست. نسلهای پیدرپی آرمانخواهان میهن ما بهحق روزبه را تجسم اصولی و بیخدشهٔ مبارزهٔ انقلابی میدانند، از او میآموزند و با گامهایی استوار که میراث روزبه است، راه پرفراز و نشیب نبرد بهخاطر سعادت تودههای کار و زحمت را میپویند.
نامه مردم