اکنون حتی برای خوشبینترین حامیان و دلبستگانِ مسعود پزشکیان روشن شده است که پروژۀ “وفاق ملی” چیزی جز توهّم آنان و فریبکاری خامنهای و اعوان و انصارش- پس از شکست “حکومت یکدست” رئیسی- برای لاپوشانی کردن شکاف گستردۀ بین ملت و حکومت نبوده است.
در پی ناتوانی و ناکامی دولت رئیسی در بهبود اوضاع اقتصادی-اجتماعی کشور، تشدید اَبَربحرانهای خطرناک برای حکومت، و سپس مرگ مشکوک رئیسی در سانحهٔ هوایی در اردیبهشت امسال، پیامدهای فروپاشی “حکومت یکدست” و بیاعتبار شدن کامل خامنهای و خطر نامتعادلتر شدن حکومت ولایی برای “خودیها و غیرخودیها” کاملاً آشکار شد. در این اوضاع آشفته و ترس دائمی حکومت از مردم و اضطراب روبهرو شدن با کابوس تکرار تحریم نمایش انتخابات ریاستجمهوری بود که پروژهٔ وفاق حکومتی زیر پوشش شعار “وفاق ملی” و با اجازه دادن به حضور نامزد “پاکدست” آغاز شد. بسیاری از اصلاحطلبان و حتی برخی از مخالفان حکومت با گرایشهای چپ نیز پس از فروکش کردن خیزش “زن، زندگی، آزادی” خوشباورانه به کاروان “وفاق ملی” جعلی پیوستند که هدفش نزدیک کردن مردم به دیکتاتوری و احیای اعتبار برای خامنهای بود.
به هر روی، در سه ماه گذشته، بهرغم برگماری رئیسجمهور “پاکدست” و تبلیغات کرکنندۀ حکومتی و اصلاحطلبان و بخشی از اصولگرایان، همانطور که پیشبینی میشد کوچکترین نشانهای از وفاق ملی بین ملت و حکومت پدیدار نشد. شواهد نشان میدهد که حتی همان وفاق حکومتی “رهبری”- نوشداروی بحرانهای درون حکومت- به ابزاری برای برخورداری از رانتهای سیاسی و اقتصادی و تصفیه حسابهای جناحی تبدیل شده است.
انبوه سخنرانیهای خامنهای و پزشکیان و انشانویسیها و درس اخلاقهای ملالآور نظریهپردازهای حکومتی در فضای مجازی در مورد ضرورت حیاتی رسیدن به “وفاق” و مزایای آن همگی بیاثر بود. برای مثال، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس اسلامی، هفتۀ گذشته در تقابلی آشکار حضور جواد ظریف در دولت پزشکیان را مردود دانست و گفت: “انتصاب آقای ظریف در دولت غیرقانونی است.”
جواد ظریف نقشی تعیینکننده در دولت دستچینشدۀ “رهبری” دارد، زیرا یکی از مهمترین و فوریترین وظیفههای اساسی اجرایی این دولت، بهدستور ولی فقیه، راهاندازی و به مقصد رساندن مذاکرات جمهوری اسلامی ایران با آمریکا برای رفع تحریمها و دفع خطر پیامدهای بنبست بحران اقتصادی برای رژیم است. راز پوشیدهای نیست که نظام سیاسی دیکتاتوری حاکم بر ایران از لحاظ اقتصادی بر طیف پُرنفوذی از کلانسرمایهداران شرکتی و مالی-تجاری متصل به قدرت سیاسی متکی است. رقابت و کنش و واکنش بین آنان برای برخورداری از رانتهای اقتصادی-سیاسی تا حد زیادی تعیینکنندهٔ تصمیمهای اساسی رأس قدرت است که اقتصاد کشور بر شالودهٔ آنها میگردد. بیشک در این مسیر منافع مادّی و رانتهای سیاسی کلانی بین جناحها و کارگزاران حکومتی دست به دست خواهد شد. برخی با رفع تحریمها از مزایای سیاسی و مادّی کلان برخوردار خواهند شد و برخی که به “کاسبان تحریم” معروفاند مقداری از این نعمتهای حکومت اسلامی را از دست خواهند داد. مخالفت قالیباف با حضور ظریف در دولت را باید از این منظر دید.
جواد ظریف، و در کنار او عباس عراقچی، از باتجربهترین و مورد اطمینانترین دیپلماتهای حکومتیاند که شاید با گفتوگو با آمریکا و اروپا بتوانند کشتی به گل نشستۀ سیاست خارجی رژیم را برای رفع تحریمها در مسیری متفاوت به حرکت اندازند. شواهد نشان میدهد که مذاکرات پشت پرده در چند هفتۀ گذشته، همراه با نقشآفرینی علی لاریجانی، مشاور ارشد ولی فقیه، به نتیجههای معیّنی رسیده است. گفتوگوهای جمعه گذشته با سه کشور اروپایی و مشارکت فعالانۀ جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات آتشبس اسرائیل-لبنان همراه با فشار بهاصطلاح سازنده بر بقایای رهبری حزبالله برای برقراری آتشبس در همین روند بود.
در هر حال، با شروع ریاستجمهوری دونالد ترامپ در آمریکا و روبهرو شدن جمهوری اسلامی ایران با ترکیب بسیار خشن و سلطهجوی آمریکا-اسرائیل، و در حالی که مجموعۀ “مقاومت اسلامی” بهمثابهٔ عامل نیابتی جمهوری اسلامی عملاً کماثر شده است، دیده میشود که ضرورت ادامهٔ فعالیتهای دستگاه دیپلماسی ولی فقیه و مذاکرهٔ موفقیتآمیز برای رفع تحریمها دوچندان شده است.
بیدلیل نیست که با گذشت چهار هفته از پیروزی انتخاباتی ترامپ- فردی که با افتخار میگوید دستور ترور قاسم سلیمانی، نور چشم خامنهای، را داده است- خامنهای همچنان در این مورد سکوت مصلحتآمیز کرده است. در چنین وضعی، کسانی مانند قالیباف و رسایی و باندهای وابستهشان، که بعد از تعویض دولت رئیسی با دولت پزشکیان گویا سرشان بیکلاه مانده است، اکنون که میبینند رهبرشان کاملاً پشتیبان مذاکره با آمریکا برای رفع تحریمها است، خواهان سهمشان هستند. اینها فعلاً با بهرهگیری از سکوت مصلحتی ولی فقیه، و با پیشبینی امکان عملی شدن مذاکره با دولت ترامپ، از همین حالا با تهاجم به جواد ظریف، برخلاف هدف وفاق حکومتی کذایی، برای جاگیری در تحولات آتی و کسب موقعیت ویژه برای تأمین منافع خودشان پا به میدان گذاشتهاند. البته هر زمان که خامنهای نظر و دستورش را اعلام کند، همهٔ این فرصتطلبان، از اصلاحطلب گرفته تا اصولگرا، مطیع امر خواهند شد و در یک صف قرار خواهند گرفت- دستکم تا فرصت بعدی!
در ارتباط با امیدواری خامنهای به مذاکره با تیم ترامپ روشن است که بهدلیل ضعف رژیم در همهٔ عرصههای تعیینکنندۀ اقتصادی، نامساعد بودن توازن قوای نظامی و وضع نیروهای نیابتیاش، و نبود پشتیبانی بینالمللی، نمایندگان جمهوری اسلامی در مذاکرات از موضع ضعف بر سر میز مذاکره خواهند نشست. از این رو، در چند ماه آینده جز حرکتهای نمایشی رژیم و رجزخوانی سران و رسانههای حکومتی با شعارهای بیمایه برای لاپوشانی کردن عقبنشینی نمیتوان انتظار اقدامی را داشت که در برابر دولت ترامپ بتواند منافع ملی کشور را حفظ کند. این فرایند از هماکنون با شرکت فعالانۀ جمهوری اسلامی ایران در برقراری آتشبس در لبنان آغاز شده است. شعارهای تبلیغاتی بیمایۀ حکومت ایران بیشتر برای پوشاندن موقعیت ضعیف رژیم در این گفتوگوهاست، وقتی که چنین مزخرفاتی گفته میشود: “آتش بس در لبنان پیروزی راهبردی برای حزبالله و شکست اسرائیل است.” یا وقتی که حسین سلامی، فرمانده سپاه، میگوید: “حزبالله پس از شهادت سید حسن نصرالله قدرتمندتر از گذشته شده است.”
روندی که منجر به توافق اسرائیل-لبنان شد به نظر میآید بهخواست آمریکا برای متوقف کردن موقت ماشین کشتار اسرائیل در لبنان و احتمالاً تمرکز بیشتر اسرائیل بر جبهههای دیگر بوده است. روزنامهٔ آمریکایی وال استریت ژورنال روز ۸ آذر نوشت که برقراری این آتشبس محصول همکاری دولت بایدن و تیم دونالد ترامپ برای تثبیت موقعیت و منافع آمریکا و ادامۀ حمایت از اسرائیل بوده است. بیشک باید از این توافق موقتیِ دو ماهه استقبال کرد و به پایدار بودنش امید داشت. اما این سؤال همچنان باقی است که این چه پیروزیای برای جمهوری اسلامی ایران و نیروی نیابتیاش حزبالله است که منجر به خسارتهای عظیم جانی و مالی برای مردم لبنان شده است؟
طنز تلخ اینجاست که از یک سو جمهوری اسلامی میخواهد آتشبس در لبنان را پیروزی خودش اعلام کند و از سوی دیگر مفسران دلبسته به پادشاهی رضا پهلوی و هواداران دوآتشۀ دولت فاشیستمآب اسرائیل در رسانههایی مانند ایران اینترنشنال و سایت گویا مدعیاند که آتشبس در لبنان پیروزی نتانیاهو است! یعنی همان فرد تبهکار و منفور در جهان که اخیراً دیوان کیفری لاهه حکم بازداشت او را به جرم ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت در غزه صادر کرد و رضا پهلوی همراه با او میخواهد برای “نجات ایران” عمل کند! “وطنپرستی” پسر شاه سابق از اینجا روشن است!
سیاست خارجی ضدملی حکومت اسلامی ایران همواره امنیت و آیندۀ ایران را در وضع بسیار دشوار و خطرناکی قرار داده است؛ چه از زمان خمینی که بر ادامۀ جنگ خانمانسوز ایران-عراق با شعارهای منزجرکنندۀ “جنگ، جنگ، تا پیروزی” و “جنگ نعمت است” اصرار داشت که همراه با سرکوب خونین و خفه کردن صدای مخالفان این سیاست ویرانگر بود، و چه پس از آن که سیاست خارجی ماجراجویانۀ این رژیم تا همین امروز بر محور “صدور انقلاب اسلامی” بوده است.
نکتهٔ مهم آن است که در هر دو دورۀ خمینی و خامنهای هیچیک از جریانهای سیاسی شریک در قدرت، از اصولگرا تا اصلاحطلب، نهفقط در برابر این سیاست خارجی ویرانگر و ضدملی مقاومت نکردهاند، بلکه بنا بر مصلحت از چنین سیاستهای ولی فقیه پیروی نیز کردهاند. اما اکثر ملت ایران در طبقات و لایههای گوناگون اجتماعی نهفقط هیچ همراهی با سیاست خارجی ورشکستهٔ و ضدملی رژیم ولایی ندارند، بلکه اساساً حاکمیت ولایت فقیه را نفی کردهاند و مخالفتشان را به شکلهای گوناگون نشان دادهاند. این اختلاف و شکاف گسترده بین ملت و حکومت نشان میدهد که بخش بزرگی از جامعه و نیروهای سیاسی ترقیخواه ملی، برخلاف جنگطلبان و فرصتطلبان داخلی، بههیچوجه جنگ نمیخواهند و خواهان صلحاند.
حکومت ولایی، و در رأس آن خامنهای، در تنگنا و بحران حادّی قرار گرفته و عملاً دنبالهرو تحولات درون آمریکا و جنگافروزی لگامگسیختۀ اسرائیل شده است و در نتیجه کشور ما را اسیر تصمیمهای افراد خطرناکی مانند ترامپ و نتانیاهو کرده است. تجربه نشان داده است که خامنهای و دربارش برای بقای حکومت اسلامی حاضرند به هر کاری دست بزنند. عراقچی هفتۀ گذشته در جریان سفر به پرتغال، در مصاحبهای رسانهیی، این تصویر تنشآفرین بسیار نابخردانه و خطرناک را ارائه داد که “اگر غرب تهدید به اعمال مجدد همهٔ تحریمهای سازمان ملل متحد را ادامه دهد، احتمالاً بحث هستهیی در داخل ایران به سمت در اختیار داشتن تسلیحات [هستهیی] گرایش پیدا خواهد کرد.” باید پرسید که آیا دسترسی روسیه به انبوهی از سلاحهای هستهیی بسیار پیشرفته توانست از تحریکهای خطرناک آمریکا-ناتو برای آغاز جنگ روسیه-اوکراین جلوگیری کند؟ آیا وجود این سلاحهای هستهیی توانست عامل بازدارندۀ حملههای مستقیم موشکهای دوربُرد آمریکا و بریتانیا به خاک روسیه باشد؟
حزب ما بار دیگر بر این واقعیت تلخ تأکید میکند که برخلاف رجزخوانیهای حکومت ولایی، کشور ما در برابر دستاندازی و تهاجم ترکیب آمریکا-اسرائیل بهسرکردگی ترامپ-نتانیاهو، که هر دو مسلح به سلاحهای کشتار جمعیاند، در وضعی بسیار خطرناک قرار گرفته است. توازن قدرت نظامی در منطقه کاملاً بهسود امپریالیسم آمریکا است. از این رو باید با تمام توان افکار عمومی را در دفاع از صلح بسیج و سازماندهی کرد و با هر نوع گفتمان در داخل کشور در مورد دستیابی به سلاح هستهیی، با توهّم بازدارندگی نظامی، مخالفت و از گسترش چنین “راهحل”های خطرناکی جلوگیری کرد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۲۲۲، ۱۲ آذر ۱۴۰۳