برای ایجاد جامعه‌ای نوین و عاری از استثمار و ستم سرمایه پیکار می‌کنیم‏

رفیق نونس: انقلاب آوریل را جشن می‌گیریم تا با اطمینان و اعتماد در مسیری گام برداریم که انقلاب آوریل باز کرد، به ارزش‌های آن وفادار ‏باشیم، و برای ایجاد جامعه‌ای نوین و عاری از استثمار و ستم سرمایه پیکار ‌کنیم.‏

مصاحبهٔ “نامهٔ مردم” با رفیق آلبانو نونس، عضو کمیسیون بازرسی مرکزی حزب کمونیست پرتغال، به‌مناسبت پنجاهمین سالگرد پیروزی “انقلاب میخک” یا “انقلاب دموکراتیک” در ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ (۵ اردیبهشت ۱۳۵۳) در پی قیام افسران ترقی‌خواه و کمونیست که به دیکتاتوری چهل و هشت سالهٔ سالازار و راست‌گرایان افراطی پایان داد

رفیق نونس: انقلاب آوریل را جشن می‌گیریم تا با اطمینان و اعتماد در مسیری گام برداریم که انقلاب آوریل باز کرد، به ارزش‌های آن وفادار ‏باشیم، و برای ایجاد جامعه‌ای نوین و عاری از استثمار و ستم سرمایه پیکار ‌کنیم.‏

۱. در پنجاهمین سالگرد “انقلاب میخک”، ارزیابی شما از مسیر طی‌شده در پرتغال از آن زمان تا کنون چیست؟ آیا هدف‌های اصلی آن انقلاب تحقق یافته است؟

حزب کمونیست پرتغال از روند تحولات در این پنجاه سال پس از انقلاب ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ ارزیابی مثبتی دارد. انقلابی مانند انقلاب پرتغال، که انقلاب اجتماعی عمیقی بود و نمی‌توان آن را به یک روز و تاریخ مشخص تقلیل داد، فرایندی از مبارزهٔ طبقاتی بسیار حادّی بود که به یک برههٔ کوتاه خلاصه نمی‌شود.

انقلاب پرتغال را در سه دورهٔ اساسی می‌توان بررسی و ارزیابی کرد. دورهٔ سال‌های پیش از ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ که مقاومت و مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و حزب کمونیست پرتغال سهم تعیین‌کننده‌ای در چگونگی آن داشت. دورهٔ اوج‌گیری روند انقلاب از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ که به خیزش مردمی قدرتمندی منجر شد که قیام نظامی را به انقلابی تبدیل کرد که به پیروزی‌های بزرگی مانند ملی کردن‌ها و اعمال نظارت کارگران و اصلاحات ارضی دست یافت و پرتغال را در مسیر سوسیالیسم قرار داد. و دورهٔ ضدّانقلابی که مشخهٔ آن ده‌ها سال اجرای سیاست‌های احیای سرمایه‌داری و بازسازی گروه‌های بزرگ اقتصادی است؛ پرتغال الآن در این دوره است.

بله، در مجموع، به نظر ما هدف‌های اصلی حزب کمونیست در انقلاب دموکراتیک و ملی در اساس تحقق یافت، از جمله آغاز روند برقراری آزادی‌ها و حقوق بنیادی، پایان دادن به استعمار و جنگ‌های استعماری، و کوتاه کردن دست انحصارها و سرمایه‌داری انحصاری دولتی. اما، به‌رغم تلاش خلاقانهٔ توده‌ها در اتحاد با نظامیان مترقی، که توان تحمیل دستاوردهای بزرگی را از درون جامعه داشت، محدودیت بزرگ و اصلی انقلاب این بود که به اندازهٔ کافی قوی نبود که بتواند قدرت انقلابی متناسبت با آن را [در ادارهٔ کشور] ایجاد کند. این امر، به اتکای خودِ دستگاه دولتی، امکان پیشروی فرایندی را داد که توانست بسیاری از پیروزی‌های به دست آمده را نابود یا ضعیف و بی‌اثر کند. در نتیجه، انقلاب آوریل انقلابی ناتمام ماند.

۲. جنگ‌های رهایی‌بخش ۱۹۶۱ و ۱۹۷۴ در مستعمره‌های پرتغال در آفریقا- در آنگولا و موزامبیک و گینهٔ پرتغال- چه ارتباطی با رخدادهای انقلاب در پرتغال داشت؟ سرنگونی دیکتاتوری و انقلاب پرتغال تا چه حدّ به نیروهای ضدّاستعماری در آفریقا کمک کرد؟

استقلال مستعمره‌های پرتغال بر اثر تلاش ملت‌های آنها ارتباط نزدیکی با انقلاب پرتغال داشت. پرتغال کهن‌ترین امپراتوری استعماری در جهان بود و در عین حال خودش کشوری مستعمرهٔ امپریالیسم بود که منفعت‌برندهٔ بزرگ و اصلی از استثمار استعماری پرتغال بود. دستیابی به حاکمیت ملی خودِ کشور مستلزم برچیده شدن بساط استعمار بود.

مردم پرتغال و ملت‌های مستعمره‌های پرتغال در مبارزهٔ مشترک با فاشیسم و استعمار متحد یکدیگر بودند. فعالیت حزب کمونیست پرتغال و جنبش‌های آزادی‌بخش ملی در مستعمره‌ها همواره بر همین اساس بود. بسیاری از انقلابی‌های آفریقا، که بعدها رهبران کشورهای مستقل خودشان شدند، همراه و همگام با کمونیست‌ها در جنبش اپوزیسیون دموکراتیک در پرتغال شرکت داشتند. بین حزب کمونیست پرتغال و جنبش خلق برای آزادی آنگولا (MPLA)، حزب آفریقایی برای استقلال گینهٔ بیسائو و کِیپ وِرد (PAIGC)، جبههٔ آزادی‌بخش موزامبیک (FRELIMO)، و جنبش رهایی‌بخش سائوتومه و پرنسیپ (MLSTP، حزب سوسیال دموکرات) پیوندهای دوستی و همبستگی برادرانه‌ای شکل گرفت که گذر زمان آن را از بین نبرد. تا آخرین سال‌های دیکتاتوری فاشیستی، حزب کمونیست پرتغال تنها نیروی سیاسی در کشور بود که مواضع ضدّاستعماری داشت.

در پی شکل‌گیری و پیشروی مبارزهٔ رهایی‌بخش مسلحانه در سال ۱۹۶۱ در آنگولا و سپس در گینهٔ بیسائو و موزامبیک، مبارزه با جنگ استعماری به بخش بزرگ و جبههٔ عظیمی از مبارزهٔ ما تبدیل شد. این مبارزهٔ ضدّاستعماری، همراه با اوج‌گیری مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و توده‌های مردم و جنبش دموکراتیک، سهم تعیین‌کننده‌ای در به انزوا کشاندن فاشیسم، تشکیل جنبش نیروهای مسلح (MFA)، و ایجاد وضع انقلابی داشت که به قیام ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ منجر شد. در نتیجهٔ همین روند بود که تلاش‌های مارشال آنتونیو دی اسپینولا [نخستین رئیس‌جمهور پس از انقلاب به مدّت حدود ۵ ماه] برای تحمیل “راه‌حل” نواستعماری برای مسئلهٔ استعمار شکست داده شد.

۳. لطفاً کمی هم از مشارکت و تجربهٔ خودتان در روند “انقلاب میخک” بگویید. به نظر شما، چه جنبه‌هایی از انقلاب هنوز در زندگی مردم عادی کشور دیده می‌شود و مورد توجه مردم است؟

در ۲۵ آوریل آن سال من مخفی بودم. در سال ۱۹۶۴، به‌دلیل رهبری فعالیت‌های دانشجویی از دانشگاه اخراج شدم. در سال ۱۹۶۵، زمانی که موج بزرگی از دستگیری دانشجویان کمونیست به راه افتاد، من فعال حزب کمونیست بودم و مجبور شدم به زندگی مخفی و زیرزمینی رو ببرم. البته همیشه در داخل کشور بودم و به مبارزه‌ام ادامه دادم. روز پیروزی قیام انقلابی، ۲۵ آوریل، من عضو رهبری تشکیلات منطقه‌یی حزب در لیسبون بودم.

همان‌طور که اشاره کردم، انقلاب به‌معنای تحول بنیادی در جامعه و وضع زندگی پرتغالی‌ها بود. این تحول چنان در بطن جامعه رسوخ کرد که ضدّانقلابی که پس از سال ۱۹۷۶ شکل گرفت و سازمان یافت- و امروزه مسئول چند دهه اجرای سیاست‌های راست‌گرایانهٔ حزب سوسیالیست و حزب‌های آشکارا راست‌گرا است- نتوانسته است (و به نظر ما هرگز نخواهد توانست) نقشه‌های ویرانگرش را به ثمر برساند. به‌لطف قدرت جنبش کارگری و مبارزهٔ مردمی، حقوق دموکراتیک و پیشرفت‌های اجتماعی مهمی مانند قوانین کار، خدمات بهداشت و درمان ملی، مدرسه‌های دولتی، و بسیاری دستاوردهای دیگر داشته‌ایم که نمایانگر واقعیت جامعهٔ امروزی پرتغال است. قانون اساسی کشور نیز مانعی در برابر نیروهای ارتجاعی است.

درست است که انقلاب آوریل انقلابی ناتمام ماند، ولی این امر نافی ارزش تاریخی رهایی‌بخش آن نیست. دستاوردها، تجربیات، و ارزش‌های به‌جا مانده از این انقلاب اثری چنان عمیق بر جامعهٔ پرتغال گذاشته است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت و زدود. همهٔ اینها عناصری است که حزب کمونیست پرتغال برای تحقق دموکراسی پیشرفته، در مرحلهٔ کنونی پیکار در راه رسیدن به سوسیالیسم در پرتغال، در برنامهٔ مبارزاتی‌اش گنجانده است.

۴. تأثیر پایدار قانون اساسی ۱۹۷۶ جمهوری پرتغال چه بوده است؟

قانون اساسی جمهوری پرتغال که در ۲ آوریل ۱۹۷۶ [۱۳ فروردین ۱۳۵۵] در مجلس مؤسسان تصویب شد مانند آینه‌ای است که بازتاب‌دهندهٔ انقلاب آوریل است؛ به‌ویژه، بازتاب‌دهندهٔ روشن قدرت واقعی جنبش مردمی است. در عمل، همهٔ حزب‌های سیاسی قانون اساسی انقلابی را پذیرفتند و به آن رأی مثبت دادند، با وجود اینکه رأی‌گیری پس از کودتای ضدّانقلابی ۲۵ نوامبر ۱۹۷۵ صورت گرفت که به انحلال “جنبش نیروهای مسلح”، شکست خوردن نظامیان چپ‌گرا، به‌ویژه واسکو گونزالوِس [مارکسیست، از رهبران نظامیان انقلابی، و دومین نخست‌وزیر پس از انقلاب]، منجر شد و راه را برای ضدّانقلاب باز کرد. آلوارو کونال [دبیرکل حزب کمونیست پرتغال از ۱۹۶۱ تا ۱۹۹۲] زمانی گفت که اگر می‌خواهید بدانید انقلاب پرتغال چیست و نمایندهٔ چه چیزی است، باید قانون اساسی آوریل را بخوانید.

قانون اساسی مصوّب آوریل ۱۹۷۶، که تجلّی نخستین و تنها انقلاب اجتماعی در اروپای غربی پس از جنگ جهانی دوم بود، یکی از پیشرفته‌ترین قوانین اساسی در جهان بود و هنوز هم است.

نخستین بار در سال ۱۹۸۲ در نسخهٔ تصویب‌شدهٔ اصلی آن تجدیدنظرهایی شد و تغییرهایی داده شد تا راه برای معکوس کردن تحولات اجتماعی-اقتصادی ضدّانحصاری و ضدّزمین‌داری بزرگ باز شود. پس از آن، شش بار دیگر نیز در قانون اساسی تغییرهای فلج‌کنندهٔ دیگری داده شد تا با ورود پرتغال به اتحادیهٔ اقتصادی اروپا (EEC) و سپس اتحادیهٔ اروپا و منطقهٔ یورو، کشور در مسیر ادغام با سرمایه‌داری اروپا گام بردارد.

با وجود این، قانون اساسی پرتغال بسیاری از ویژگی‌های اصلی‌اش را حفظ کرده و یکی از پیشرفته‌ترین قوانین اساسی در جهان باقی مانده است. حتی در مقدمهٔ این قانون اساسی هدف ایجاد جامعهٔ سوسیالیستی همچنان حفظ شده است. با وجود آنکه نیروهای ارتجاعی همچنان این قانون اساسی را مانعی در راه اجرای نقشه‌هایشان برای نابود کردن کامل دستاوردهای انقلاب آوریل می‌دانند، حزب کمونیست پرتغال برای تحقق اصول آن تلاش می‌کند. حزب ما قانون اساسی کنونی را شالوده‌ای اساسی برای همگرایی و اتحاد در مبارزه برای برقراری جایگزینی میهن‌دوستانه و چپ می‌داند که حزب به مردم پرتغال پیشنهاد می‌دهد.

۵. شخصیت‌های اصلی در دورهٔ انقلاب که بیشترین تأثیر و مشارکت را در مبارزات ضدّاستعماری داشتند چه کسانی بودند؟

روشن است که در برهه‌هایی از این دوره افرادی بودند که سهمی برجسته در روند انقلاب داشتند. اما مبارزه برای برچیدن امپراتوری استعماری، پایان دادن به جنگ استعماری، و به رسمیت شناختن استقلال کشورهای مستعمره فرایندی نابرابر در مبارزه بود که قهرمانان بزرگ و اصلی آن همانا ملت‌ها و پیکار آنها و نیروهای انقلابی‌شان بودند: حزب کمونیست پرتغال در خودِ پرتغال و MPLA، PAIGC، و FRELIMO در مستعمره‌ها.

اگر بخواهم از فردی نام ببرم- بدون اینکه بخواهم سهم افرادی مانند نخست‌وزیر واسکو گونزالوس یا دریاسالار رُزا کوتینیو را در مورد آنگولا کم‌اهمیت جلوه دهم- منصفانه باید از آلوارو کونال، دبیرکل حزب کمونیست پرتغال، نام ببرم. او در سمت‌گیری روشن ضدّاستعماری حزب، در هدایت کمونیست‌ها در راه بسیج حرکت‌های بزرگ مردمی برای پایان دادن به جنگ و علیه مانورها و توطئه‌های نواستعماری، در نقش شخصی قاطعش در دولت موقت پس از انقلاب در حالی که نبردهای طوفانی بر سر روند استعمارزدایی در دولت در جریان بود، و در ایجاد روابط دوستانهٔ انترناسیونالیستی با رهبران جنبش‌های آزادی‌بخش در مستعمره‌های پرتغال سهم بسزایی داشت.

۶. واکنش آمریکا، بریتانیا، و دیگر قدرت‌های اروپایی به انقلاب و اثر آن بر مستعمره‌های پرتغال چه بود؟

یادمان باشد که رژیم فاشیستی پرتغال یکی از اعضای مؤسس ناتو بود. دوام تقریباً نیم قرنی آن رژیم و سیزده سال جنگ استعماری اساساً با حمایت امپریالیسم از دولت‌های سالازار و کائتانو [نخست‌وزیر پرتغال از سال ۱۹۶۸ تا روز انقلاب] ممکن بود. استعمار یکی از علت‌های اصلی عقب‌افتادگی کشور بود و شرکت‌های بزرگ سرمایه‌داری خارجی بودند که از استثمار استعماری سودهای کلانی به دست می‌آوردند.

جای تعجب نیست که انقلاب آوریل، که بنا به ماهیتش ضامن استقلال و حاکمیت ملی بود، از همان لحظهٔ اول با دشمنی آمریکا، ناتو، و قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری اروپا روبه‌رو شد.

مداخله در انقلاب و توطئه علیه آن به‌ویژه شامل فعالیت‌های امپریالیسم آمریکا (و مداخلهٔ فعال هنری کیسینجر و فرانک کارلوچی، سفیر آمریکا در پرتغال) و سوسیال دموکراسی‌های اروپایی بوده است، توطئه‌ای که در آن نقش تأسف‌بار و رسوای ماریو سوارز [دبیرکل حزب سوسیالیست، دو دوره نخست‌وزیر، و یک دوره رئیس‌جمهور پرتغال (۱۹۸۶ تا ۱۹۹۶) پس از انقلاب] و حزب سوسیالیست آشکار بود. اسکادران‌های نیروی دریایی در لیسبون لنگر انداختند. اگر مداخلهٔ نظامی مستقیم ناتو صورت نگرفت به‌دلیل همیاری و همبستگی بین‌المللی با نیروهای انقلاب در دورهٔ اقتدار و اعتبار اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی و فضای تنش‌زدایی آن زمان در اروپا بود که در کنفرانس تاریخی هلسینکی به نمایش گذاشته شد.

ورود پرتغال به اتحادیهٔ اقتصادی اروپا (EEC) و سپس به اتحادیهٔ اروپا آشکارا طراحی شده بود برای اینکه پرتغال را به اروپای انحصارها گره بزند. حزب کمونیست پرتغال با این نقشه مبارزه کرده است و می‌کند. حزب ما برای اروپای دیگری متشکل از کشورهای مستقل و برای حقوق برابر، صلح، پیشرفت، و همکاری پیکار می‌کند.

۷. نظر شما دربارهٔ اهمیت و میراث ماندگار انقلاب برای اروپا، آفریقا، و مبارزات آزادی‌بخش در سراسر “جنوب جهانی” چیست؟

انقلاب آوریل پیامدهای بین‌المللی عظیمی داشت. همان‌طور که حزب کمونیست پرتغال همیشه تأکید کرده است، هیچ “الگو”یی برای انقلاب وجود ندارد. انقلاب اجتماعی واقعی از قوانینی عام، از جمله نقش تعیین‌کنندهٔ توده‌های مردم، پیروی می‌کند، اما همیشه ویژگی‌ها و عناصر پیش‌بینی‌نشده‌ای دارد. انقلاب پرتغال، که بخشی از فرایند جهانی رهایی زحمتکشان و ملت‌ها بود که در دههٔ هفتاد شاهد تحولات انقلابی بزرگی بود، با تزهای به‌اصطلاح “کمونیسم اروپایی” در تضاد بود. این انقلاب به پیشبرد مبارزات آزادی‌بخش ملی، به‌ویژه پیکارهای مردمی در جنوب آفریقا، کمک بسزایی کرد.

۸. چرا برای حزب کمونیست این قدر مهم است که پنجاهمین سالگرد انقلاب را جشن بگیرد؟

پیش از هر چیز، موضوع حافظه و حقیقت تاریخی است. باید بدانیم از کجا آمده‌ایم تا بدانیم به کجا می‌خواهیم برویم. ما پنجاهمین سالگرد انقلاب ۲۵ آوریل را نه با نگاه به گذشته، بلکه با نگاه به آینده جشن می‌گیریم. با رویزیونیسم تاریخی می‌جنگیم که فاشیسم را سفیدنمایی می‌کند، نقش مبارزهٔ قهرمانانهٔ کارگران و کمونیست‌ها در سرنگون کردن دیکتاتوری را پاک می‌کند، و اهمیت انقلاب و تأثیر چشمگیر رهایی‌بخش آن را انکار می‌کند. و مهم‌تر از همه، انقلاب را جشن می‌گیریم تا با اطمینان و اعتماد در مسیری گام برداریم که انقلاب آوریل باز کرد، به ارزش‌های آن وفادار باشیم، و برای ایجاد جامعه‌ای نوین و عاری از استثمار و ستم سرمایه پیکار کنیم.

۹. به نظر شما، برای به سرانجام رساندن روندی که با “انقلاب میخک” آغاز شد، به انقلاب دیگری نیاز است؟

برنامهٔ کنونی حزب کمونیست پرتغال با عنوان “دموکراسی پیشرفته، ارزش‌های آوریل در آیندهٔ پرتغال” جایگاه خاصی در تداوم تاریخی انقلاب آوریل دارد و با مرحلهٔ کنونی پیکار در راه رسیدن به سوسیالیسم در پرتغال مطابقت دارد. همان‌طور که در این برنامه آمده است: “هدف دموکراسی پیشرفته‌ای که حزب کمونیست پرتغال برقراری آن را به مردم پرتغال پیشنهاد می‌دهد حل بسیاری از جدّی‌ترین مشکلات موجود است. اما برچیدن استثمار سرمایه‌داری، ریشه‌کن کردن کلی و مؤثر تبعیض، نابرابری، بی‌عدالتی، و آسیب‌های اجتماعی وظیفه‌ای تاریخی است که فقط با انقلاب سوسیالیستی تحقق می‌یابد.”

سایت حزب تودۀ ایران