حملۀ تجاوزکارانهٔ اسرائیل به ایران در بامداد ۵ آبان، تهدید خامنهای در مورد “پاسخ دندانشکن” دادن به اسرائیل و آمریکا، گسترش بمباران لبنان، و تداوم جنایتهای جنگی اسرائیل در نوار غزه با حمایت آمریکا و متحدان اروپاییاش در چند روز اخیر در صدر اخبار رسانههای داخلی و خارجی بوده است. در ارتباط با مسائل داخلی ... تلاش بیثمر رژیم ولایی برای رفع اَبَربحرانها با دامن زدن به توهّم «وفاق ملی»
فارن افرز: «بحران مشروعیت» در آمریکا با انتخابات حل نمیشود
«فارن افرز» در تحلیلی با اشاره به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هشدار داد که جامعه آمریکا بهشدت دوقطبی شده و انتظار میرود باتوجه به عمیقتر شدن «بحران مشروعیت» در این کشور، جامعه آمریکایی با تحولات سیاسی خشونتآمیزی مواجه شود و این مشکلی است که راهیابی «دونالد ترامپ» و یا «کامالا هریس» به کاخ سفید آنرا ... فارن افرز: «بحران مشروعیت» در آمریکا با انتخابات حل نمیشود
درماندگی خامنهای و پزشکیان در برابر بحران بنبست اقتصادی و خطر جنگ
این روزها اکثر مردم کشور از یک سو با پوست و گوشت و استخوان پیامدهای اقتصاد ویرانشده را احساس میکنند و از سوی دیگر، بهدلیل جنگ روانی دولت جنایتکار اسرائیل علیه ایران و رجزخوانی حکومت ولایی در مورد حملۀ تلافیجویانه کوبنده، نگران زندگی خود و اوضاع ملتهب کشور و منطقهاند. در چنین شرایطی، هفتۀ گذشته ... درماندگی خامنهای و پزشکیان در برابر بحران بنبست اقتصادی و خطر جنگ
جنگ وحشتناکترین کابوس ملتها است؛ مردم ایران و منطقه خواهان صلح و آرامشاند
چشمهای جهانیان این روزها به خاورمیانه دوخته شده است. شعلههای جنگ ماهها است که در باریکۀ غزه زبانه میکشد. جنایتهای شبانهروزی اسرائیل در منطقه همچنان ادامه دارد. اکنون بیروت و دیگر شهرهای لبنان، بهویژه جنوب آن کشور، و نیز یمن و سوریه هدف بمبارانهای اسرائیل قرار گرفته است. تاکنون بیشتر از دوهزار تن از مردم ... جنگ وحشتناکترین کابوس ملتها است؛ مردم ایران و منطقه خواهان صلح و آرامشاند
نویسندهٔ برجسته و مردمی ایران، طنزنویس افشاگر ابتذال، رفیق فریدون تنکابنی درگذشت
[تولد: تهران، ۱۳۱۶ درگذشت: کُلن (آلمان)، ۷ مهرماه ۱۴۰۳] رفیق فریدون روز شنبه ۷ مهرماه بهدنبال بیماری در سن ۸۷ سالگی درگذشت. محبوبیت تنکابنی چنین بود که داستانها و طنزهایش پس از انتشار با استقبال خوانندگان در ایران روبرو میشد و گاهی برخی از طنزهایش نقل مجلسهای روشنفکران مخالف رژیم میشد. نیش طنزهای کوتاه و ... نویسندهٔ برجسته و مردمی ایران، طنزنویس افشاگر ابتذال، رفیق فریدون تنکابنی درگذشت
دیکتاتوری دینی کنونی و «پیمان نوین» سلطنتی هر دو سدّ راه گذر از دیکتاتوریاند
برخلاف دروغگوییهای حسن روحانی در مورد وضعیت اقتصادی ایران که اخیراً آن را بهتر از وضعیت آلمان ارزیابی کرد، واقعیت آن است که شرایط اقتصادی و اجتماعی در کشور هر روز بدتر میشود.
در حالی که پیامدهای وخیمتر شدن وضعیت فلاکتبار اقتصادی فشار کمرشکنی بر اکثر مردم، بهویژه زحمتکشان و لایههای فرودست وارد میکند، عدهٔ اندکی زندگی بسیار مرفهی دارند و هر روز بر ثروتهای افسانهیی آنها افزوده میشود. برای مثال، رسانهیی شدن ماجرای وارد کردن ۷۰۰ دستگاه خودرو لوکس پورشه به نام یک زن سالمند روستایی در شهریور امسال، از یک سو حکایت از فساد ساختاری و انباشت سرمایههای بزرگ مالی-تجاری و نامولّد دارد و از سوی دیگر نشانگر وجود بازار و توان پولی عظیم لایههای فوقانی جامعه است که میتوانند این گونه کالاهای بسیار گرانقیمت را بهآسانی بخرند. جالب اینکه آنچه توجه شماری از رسانههای مجاز اصولگرا و اصلاحطلب را در ایران به خود جلب کرد چرایی و چگونگی دریافت کارت بازرگانی به اسم یک زن سالمند روستایی و استفادهٔ “غیراخلاقی” از آن بود و نه اینکه در این شرایط سخت در زیر سایهٔ “نمایندهٔ خدا بر زمین” جامعه تا این حدّ دچار شکاف طبقاتی و بیعدالتی ضدانسانی شده است.
افزون بر شرایط مشقتبار تحمیل شده بر مردم به واسطهٔ سرشت و ساختار ناعادلانهٔ اقتصاد سیاسی حاکم بر کشور، پیامدهای فاجعهبار موج سوّم شیوع بیرویّهٔ بیماری کرونا در ابعاد گوناگون نیز زندگی مردم را با خطرهایی بسیار جدّی و نگرانکننده روبرو کرده است. به گفتهٔ سخنگوی وزارت بهداشت، دکتر سیما سادات لاری، در روز ۱۷ مهر، استانهای تهران، اصفهان، قم، آذربایجان شرقی، خراسان جنوبی، سمنان، قزوین، لرستان، اردبیل، خوزستان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، گیلان، بوشهر، زنجان، ایلام، خراسان رضوی، مازندران، چهارمحال و بختیاری، البرز، آذربایجان غربی، مرکزی، کرمان، خراسان شمالی، همدان، و یزد در وضعیت قرمز قرار داشتند! مشخص است که مهار همهگیری کرونا از دست حکومت خارج شده است. پیامدهای ویرانگر شیوع خارج از کنترل کرونا بر وضعیت معیشتی تودههای مردم عادی و زحمتکش، بر اثر بیاعتنایی و بیکفایتی و ناتوانایی حکومت جمهوری اسلامی در مقابله با بحران همهگیری کرونا، عرصهٔ دیگری از بیعدالتی اجتماعیِ عریانِ حاکم بر کشور است.
بخش بزرگی از مردم کشور امید و اعتمادشان را به حکومت دینی و مجموعهٔ جناحهای سیاسی تشکیل دهندهٔ آن، برای تأمین معیشت و امنیت اجتماعی، کاملاً از دست دادهاند. با خرد شدن شمار بیشتری از لایهها و طبقههای اجتماعی زیر فشار اقتصادی کنونی، این بخش از جامعه بهخوبی متوجه شده است که عامل به فلاکت و ورطهٔ سقوط کشانده شدن زندگی مردم و اقتصاد کشور، صاحبان کنونی قدرتاند. البته وجود این شرایط نامتعادل و شکننده برای حکومت الزاماً به معنای فروپاشی خودبهخودی “نظام” از درون نیست، و دیکتاتوری دینی با توسل به شیوههای گوناگون مانند سرکوب خونین یا تغییرهای ظاهری و غیرعمده فعلاً توانسته است قدرت را به نفع خود همچنان حفظ کند و باز هم ممکن است ترفندهای دیگر در آستین داشته باشد. اما واقعیت این است که اعتبار حکومت جمهوری اسلامی، و در رأس آن ولی فقیه علی خامنهای، در چشم مردم به طور کامل از دست رفته است. گفتههای اخیر آیتالله علوی بروجردی در روز ۱۵ مهر در تأیید همین واقعیت است. او در بخشی از صحبتهایش به سران “نظام” هشدار میدهد: “…مردم همهٔ کمبودها را از عمّامه و دین و مذهب میبینند.”
این بیاعتمادی پیشآمده در نگاه مردم نسبت به حکومت دینی، و بیاعتباری برگشتناپذیر این حکومت، بیتردید بستری آماده برای فعالیت نیروها و چهرههای سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی فراهم میکند که باید به عملیترین و مؤثرترین وجه از آن برای پیشبُرد مبارزه علیه دیکتاتوری بهره برد. امّا برخی نیروهای ارتجاعی و فرصت طلب نه فقط پیشاپیش خود را شایستهٔ رهبری معنوی و سیاسی مردم ایران میدانند، بلکه اصولاً آن را حق خدادادیِ خود میشمارند. از آن جمله است رضا پهلوی، نماد روشن و میراثخوار حکومت استبدادی و وابستهٔ سلطنتی پهلوی در ایران که خانواده و نزدیکانش کشور را دهها سال غارت کردند و با سرکوب خشن و خونین نیروهای مترقی و روشنفکران عدالتجو راه را برای رشد نیروهای ارتجاعی مذهبی باز کردند تا “کمربند سبز ایمنی علیه رشد کمونیسم” باشند. در این روزها، او دوباره به تبوتاب و ظاهراً به یاد مردم ایران و دردهای آنها افتاده است. البته این تازهترین نمونه از تلاشهای خاندان پهلوی برای آماده کردن زمینهٔ بازگشت خودشان و سلطنت به ایران است، آن هم سلطنتی موروثی و مستبد که بیشتر از ۴۰ سال پیش بهحق با شعار “مرگ بر شاه” برانداخته شد. تلاشهای شکست خوردهٔ گذشتهٔ اینان، از جمله متوسل شدن به دولت نژادپرست ترامپ و حزب افراطی راست جمهوریخواه آمریکا، حمایت از تحریمهای ضدانسانی آمریکا علیه مردم ما، و امید بازگشت به کشور و به دست گرفتن دوبارهٔ قدرت و پادشاهی به کمک تانکها و نظامیهای آمریکایی بوده است. تلاش این بار آنها زیر عنوان “پیمان نوین” سلطنتی [مثلاً با مردم]، برای اینکه جلب توجه کند، بهعوض بیان صریح برنامهٔ کار و نیَت خودشان از این کارزار، به ابتکارهای مضحکی متوسل شده است. انتشار ویدیوهایی مانند تمرینهای ورزشی و یوگا در دورهٔ قرنطینهٔ خانگی و جاز (درام) زدن رضا پهلوی به همراه خوانندهٔ بازنشسته شده و دلبسته به “دوران طلایی” حکومت خودکامهٔ شاه را میتوان از جمله شگردهای تبلیغاتی “نوین” برای جلب توجه، و امید به جذب نیرو دانست.
اما آنچه با عنوان “پیمان نوین” مطرح میشود نهفقط محتوای ناروشنی دارد، بلکه همان هم که مطرح شده است اصولاً ربطی به دغدغهها و خواستها و نیازهای فوری و واقعی مردم و بهویژه ضرورت انجام تغییرهای بنیادی ملّی-دموکراتیک در ایران ندارد. این نیروها خیال میکنند که بهخاطر شرایط دهشتناک میهن ما در زیر حکومت خودکامهٔ اسلامی، بهخاطر سیاستهای فاجعهبار رژیم ضدمردمی ولایت فقیه، شرایطی فراهم آمده که آنها میتوانند خودنمایی کنند و چرخ تاریخ مبارزهٔ مردم ما را به عقب برگردانند. حکومتِ پدرِ رضا پهلویِ، با کودتای “سیا”ی آمریکا و سازمان امنیت بریتانیا و سرنگون کردن حکومت ملّی و منتخبِ مردم دکتر محمد مصدق جای پای استبداد خود را در ایران محکم کرد. بهغیر از سه چهار سال اوّل سلطنت محمد رضا شاه (میراثخوار رضاشاهِ دیکتاتور، که ایران را به سمت حمایت از فاشیسم می برد) که به یُمن جنبش مردمی و مبارزان آزادیخواه- بهویژه تودهایها- آزادی محدودی در برخی عرصههای فعالیت مدنی وجود داشت، ایران در بقیهٔ دوران حکومت سلطنتی مستبدانهٔ او روزهای تاریکی را گذراند: دوران تاریکِ سرکوب پلیسی حقوق و آزادیهای مردم، دوران غارت گستردهٔ کشور و درآمد نفت توسط انحصارهای نفتی امپریالیستی، دوران فساد گسترده در دستگاههای اداری و نظامی و درباری، و دوران حکومت مُشتی مرتجع و انحصارطلب ضدآزادی بود که تفاوت اساسیشان با حکومت کنونی را میتوان در این خلاصه کرد که مرتجعان کنونی این جنایت را با تجربه و امکانات بیشتر و امروزیتر و در لباس مذهب و اسلام، و حکومت شاهنشاهی آن را به اتکای دربار شاهنشاهی و با شعار “خدا-شاه-میهن” مرتکب میشد. دستگاههای امنیتی و سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی تا حدّ زیادی زیر نظر و به دست سران ساواک حکومت پهلوی، مانند فردوست، شکل گرفت. سرکوب خونین هر صدای مخالفت و دگراندیشی در بیشتر از چهار دههٔ گذشته در ایران نیز مشابه سرکوب آزادی خواهان در دوران حکومت پهلوی است که حاکمان کنونی جمهوری اسلامی آن را در ابعادی بیسابقه گسترش دادهاند.
نکتهٔ دیگری که در انتشار “پیمان نوین” رضا پهلوی قابل توجه است، استقبال مجامعی مثل “شورای مدیریت گذار” از “پیام سلطنتی” است. آنچه با عنوان “شورای مدیریت گذار” مطرح شده است، در اساس مجمعی از برخی از افراد و جریانهای سیاسی است که یک دهه پس از تلاشِ شکستخورده بر محورِ ایجاد اتحاد بین اصلاحطلبان، جمهوریخواهان، و “وحدت چپ” اکنون بهشدّت دچار سردرگمی، تشتّت نظری، و بحران هویتاند. این بخش از جریانهای سیاسی سرگردان که برای بقای خود محتاج به پیوستن به محور سیاسی “نوین”اند، اکنون همزمان مورد توجه دستگاههای امنیتی-تبلیغاتی رژیم و نحلههایی از اصلاحطلبان حکومتی نیز قرار گرفتهاند که برای تمدید تاریخ مصرفشان در مسیر “حفظ نظام” مجبورند تغییرهای حسابشدهای را- بهویژه در حیطهٔ روابط “خودی و غیرخودی”- به اجرا بگذارند. برای مثال، سعید حجاریان، از فعالان امنیتی سابق و سیاسی کنونی و معروف به تئوریسین جریان اصلاحات، در مورد جذب جریانهای سیاسی سرگردان شده در راه داغ کردن انتخابات ۱۴۰۰ برای “حفظ نظام” چنین میگوید: “بخشهایی از خارجنشینها فارغ از عقاید سیاسیشان، روی مفهوم وطن و حراست از آن توافق دارند.”
همگرایی جریانهای سلطنتطلب و “شورای مدیریت گذار” با تکیه به منابع مالی عظیم و رسانههای تلویزیونی و فضای مجازی و کادر تبلیغاتی حرفهیی و مقالهنویسان اجارهیی شاید بتواند در قدم نخست نمادی از یک اتحاد رسانهیی ضد رژیم ولایی را به نمایش بگذارد، اما از این جلوتر نخواهد رفت و بر پایهٔ تجربهٔ گذشته میتوان گفت که بار دیگر در ایجاد نیروی مادّی لازم در درون جامعهٔ ایران شکست خواهد خورد، چون در درجهٔ اوّل، بیانگر خواستهای فوری اکثریت مردم ایران نیست. اشباع کردن برنامههای تلویزیونی یا ایجاد “طوفان” در فضای مجازی، بهرغم برخی تأثیرهای موقتی که ممکن است بر افکار عمومی بگذارد، چیزی به غیر از رقابت با دستگاه تبلیغاتی رژیم اسلامی برای به بازی گرفتن افکار عمومی نیست؛ هر دو طرف مجهز به انواع شیوههای تبلیغاتی فریبکارانهٔ قوی ترامپیستی و تاریخنویسی جعلیاند.
با نگاهی دقیقتر میتوان سه مشخصهٔ اساسی و نقطهضعف کلیدی اینگونه همگرایی و اتحادهای بیحاصل و ظاهری و بدون پشتوانهٔ مردمی را دید که فرجام موفقیتآمیزی نخواهد داشت:
۱. تجربه و شواهد موجود نشان میدهد که این جریانها، مانند پیشینیانشان در بیش از یک دههٔ گذشته، بهواسطهٔ پیوندهای علنی و غیرعلنی با پشتیبانان خارجی مداخلهگر، در عمل در حکم “پروژههای آلترناتیوسازی” از جانب قدرتی مثل آمریکا به منظور ایجاد اهرمهای فشار تبلیغاتی بر رژیم ولایی در حین مذاکرات مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. سرنوشت و آیندهٔ این بخش از مخالفان جمهوری اسلامی تابع کنش و واکنشهای نهانی و آشکار بین حکومت ولایی ایران با آمریکا و اروپا است و به محض اینکه مذاکرهکنندگان به توافق برسند، توجه به این سنخ از جریانها بسیار کمرنگ میشود و آنها در عمل از صحنه خارج میشوند. برای نمونه، به محض ظهور حسن روحانی در سال ۱۳۹۲ برای “حفظ نظام” و پیشبُرد توافق هستهیی که به برجام انجامید، تمام سر و صدای تبلیغاتی و همایشهای جمهوریخواهی با نشستهای متعدد در پراگ و برلین بهسرعت ساکت و محو شد. علّت آن بود که در آن برهه، هم برای سران رژیم ولایی و هم برای آمریکا و اروپا بر سر کار آمدن جناحی بر محور رفسنجانی-روحانی در نقش نمایندگان “سرمایهداری مدرن نولیبرال” در ایران گزینهای بهمراتب جدّیتر، مفیدتر، و مؤثرتر بود و دیگر احتیاجی به وارد آوردن فشار با “پروژهٔ آلترناتیوسازی” نبود. در آن دوره، رسانههایی همچون بیبیسی فارسی و صدای آمریکا نیز با رویکردی کاملاً متفاوت، یعنی مصالحهآمیز، با رژیم ولایت فقیه برخورد میکردند.
۲. بهرغم بحرانهای خطرناک فراروی حکومت اسلامی ایران، جریانهای سلطنتطلب و “شورای مدیریت گذار” به علّت ارائه نکردن برنامهٔ مشخص و روشن به سود اکثریت مردم و زحمتکشان، قادر به بسیج مردم و بهویژه تودههای زحمتکش برای بر هم زدن توازن نیرو بر ضد جمهوری اسلامی نیستند. آنچه رضا پهلوی و “شورای مدیریت گذار” در شکلهای مختلف تکرار میکنند، جز کلیگویی در مورد “تغییر رژیم” و بیان برخی از جنبههای منفی حکومت دیکتاتوری اسلامی (که امر پنهانی نیست) و برخوردی انتزاعی و مبهم به آزادیهای دموکراتیک، دربردارندهٔ چیز دیگری نیست. چشم اسفندیار این سنخ مخالفان آن است که نهفقط مخالفتی اصولی با سه دهه برنامههای کلان اقتصادی نولیبرالی ندارند که کشور را به شرایط خطرناک کنونی کشانده است، بلکه دیدگاه اقتصادیشان دیدگاهی است راستگرایانه که رشد اقتصادی را در گرو ثروتآفرینی شخصی در “بازار آزاد” و وابستگی به سرمایهداری جهانیِ بحرانزده و رو به افول میداند. این در حالی است که تحولات چند سال اخیر در ایران نشان میدهد که طبقهٔ کارگر و دیگر لایههای زحمتکش کشور که با وضعیت اجتماعی-اقتصادی مشقتباری روبرویند، با خصوصیسازی و ایجاد بازار کار انعطافپذیر و انواع تعدیلهای ساختاری نولیبرالی بهشدّت مخالفاند. گروهبندیهای رضا پهلوی، “شورای مدیریت گذار”، و نیروهایی که فعلاً دور از چشم اغیار و زیر “تابلوی چپ” (نوین، غیرسنّتی و…) حرکت میکنند، به دلیل دیدگاه اقتصادی و همچنین منافع طبقاتیشان اصولاً نمیتوانند جایگزین دموکراتیک و عادلانهای در برابر برنامههای اقتصادی نولیبرالی رژیم ولایی به مردم ارائه دهند، چون در واقع و اصولاً با برنامههای کلان نولیبرالی دیکتاتوری حاکم همدل هستند. آنچه اینها به آن دل بستهاند همان سیاست اقتصادی است که از زمان رفسنجانی تا کنون در ایران دنبال شده است.
۳. حضور چهرهای مدافع رژیم خودکامهٔ سلطنتی موروثی کاملاً نقض غرضِ در فرایند و جنبش کنونی گذار از دیکتاتوری در کشور و حرکت به سوی حاکمیتی ملّی-دموکراتیک است، چون سلطنت و حکومت درباری نهفقط نافی حاکمیت مطلق یک شخص نیست، بلکه ادامه دهندهٔ چنین حکومتی است. فارغ از ادّعاهای ثابتنشدهٔ رضا پهلوی و اظهار علاقهٔ وی به “آزادی ایران” و دموکراسی (که معنایش را روشن نکرده است)، واقعیت آن است که رضا پهلوی و سلطنت طلبان خودشان بخشی از مشکلاند و نه راهحل، زیرا که وجود کسانی مثل او یعنی باقی ماندن کشور در دورِ باطل و ویرانگر تداوم دیکتاتوری و تحمیل قدرت یک فرد بر یک ملّت (در قالب بیت رهبری یا دربار سلطنتی)، که در صد سال گذشته و تاکنون باعث مسدود شدن مسیر ایجاد دگرگونیهای بنیادین دموکراتیک و ملّی در ایران بوده است.
رضا پهلوی و دستگاه تبلیغاتی پُرسر و صدای او که توجه بخشهایی- هرچند اندک- از نیروهای سیاسی و افکار عمومی را به خود جلب کرده است، در صدد ایجاد رهبر و “شاه” از پیش تعیینشده و قیّم برای مردم ایراناند. آنان از راههای تبلیغاتی میخواهند این نظر را در افکار عمومی القا کنند که میلیونها نفر از مردم ایران که در انقلاب مردمی و ضدسلطنتی ۵۷ شرکت کردند و با شعار “مرگ بر شاه” به رژیم مستبد سلطنتی پایان دادند، ملّتی گمراه شده و قدرنشناس بودند که به محمدرضاشاه و “خدمات وطنپرستانه”اش (منظور لابد حضور بیش از سی هزار مستشاران خارجی و ایجاد ساواک برای سرکوب خشن و خونین هرگونه اعتراضی بر ضد سلطنت، و راه انداختن حزب رستاخیر به عنوان تنها حزب قانونی در ایران بود که همه یا باید عضو آن می شدند و یا ایران را ترک می کردند) پشت کردند!
طبق این روایت، رضا پهلوی با انواع بندبازیهای حیلهگرانه خود را تنها کسی میداند که باید زمام امور کشور را به دست بگیرد! البته برای ایجاد ابهام، او به شیوهٔ تناقضگویی فریبکارانهٔ ترامپیستی در ضمن اعلام میکند که او به دنبال کار سیاسی نیست (مثل خمینی که قرار نبود حکومت کند)، اگرچه فقط او “شایستهٔ رهبری اپوزیسیون” است!
قابل توجه است که گروهبندیهای اطراف رضا پهلوی مانند فَرَشگردیها و خودِ شخص او ارادت خاصی به رئیسجمهور نژادپرست و فاشیستمآب آمریکا یعنی دونالد ترامپ دارند و به طور مشخص از او خواهان ایراد فشار بیشتر از طریق اِعمال تحریمها بر مردم ایران، و حتیٰ حملهٔ نظامی به ایران بودهاند. رضا پهلوی هم نظیر خدعهگران دینی حاکم بر کشور دودوزه بازی میکند. او از طریق دستگاه تبلیغاتی فارسیزبانش خود را “دلسوز” ملّت دردمند ایران نشان میدهد، اما در رسانههای خارجی خطاب به هارترین محافل دستراستی در آمریکا و اروپا، در مقام قیّمِ خودخواندهٔ مردم ایران مدّعی میشود که “این ملّت” پذیرای تحریمهای ضدانسانی ترامپاند و آن را بهخاطر آزادیشان تحمّل خواهند کرد! شایان توجه است که بخشی از جریانهایی که خود را “چپ نوین” و جمهوریخواه قلمداد میکنند و دور از چشم غریبهها یا از طریق “شورای مدیریت گذار” با رضا پهلوی همدلی میکنند، مدّتهاست که در برابر هرگونه موضعگیری نیروهای چپ شناختهشده و جدّی کشور علیه سیاستهای مداخلهگرانهٔ امپریالیسم آمریکا آشفته میشوند و آن را در حکم نقطهنظر “چپ سنّتی” تقبیح میکنند! تجربه نشان داده است که در زیر چتر تبلیغاتی ائتلافهایی از نوع اتحاد حول “پیمان نوین” سلطنتی مسلماً به سنخ مشخصی از “چپ” غیرمارکسیستی بیخطر و مُنکرِ وجودِ امپریالیسم نیز احتیاج خواهد بود.
حزب تودهٔ ایران معتقد است که کشور ما در زیر حکومت دیکتاتوری دینی بیکفایت کنونی با بحرانها و خطرهای مرگباری روبروست. بیاعتباری حکومت ولایت فقیه در چشم مردم ایران و ناپایداری آن فرصت و بستری مناسب است که میتوان از آن برای گسترش مبارزه بر ضد دیکتاتوری دینی و “اسلام سیاسی” و عبور از آن بهره برد، و در سه عرصهٔ به هم پیوسته تحقق “دموکراسی، عدالت اجتماعی، و حق حاکمیت ملّی” به طور همزمان رزمید. بر هم زدن توازن نیرو بر ضد دیکتاتوری دینی حاکم، و موفقیت در عبور از آن و برپایی حکومتی ملّی و دموکراتیک، فقط با ارتقای سطح مبارزهٔ جنبش مردمی بر پایهٔ یک برنامهٔ حداقل روشن و مشترک، و برپایی جبههٔ واحد ضددیکتاتوری از نیروهای دموکرات و آزادیخواه، امکانپذیر است. حزب ما پیش از این پیشنهاد مشخص “منشور آزادی” را به عنوان کارپایهای برای گفتوگو و تشکیل جبههٔ مشترک مطرح کرده و همیشه آمادگی خود را برای بحث و توافق بر سر برنامه مبارزاتی مشترک ابراز کرده است. عمدهترین هدفهای ما در این مسیر عبارتند از:
حذف کامل رژیم ولایت فقیه و جدایی دین از حکومت با هدف دموکراتیک کردن حیات سیاسی و اجتماعی کشور
توقف کامل برنامههای نولیبرالیسم اقتصادی و روند مالیگرایی در شئون اساسی اقتصاد کشور
دفاع از حاکمیت ملّی
نامۀ مردم
استاد محمدرضا شجریان، خوانندهٔ هنرآفرین و نامی ایران درگذشت
اطلاعیۀ حزب تودۀ ایران: استاد محمدرضا شجریان، خوانندهٔ هنرآفرین و نامی ایران درگذشت
تلاش دیکتاتوری ولایی برای تغییرهای شکلی و دورِ باطلِ «اعتمادسازی با حاکمیت»
پس از سرکوبهای خونین و سنگین سال ۱۳۸۸، تلاش برای جذب جریانهای گوناگون سیاسی در داخل و خارج کشور زیر عنوان آنچه “قدرت نرم” نامیده میشد، در دستور کار دستگاه امنیتی-تبلیغاتی جمهوری اسلامی قرار گرفت.
سازمان عفو بینالملل: به شکنجه بازداشتشدگان پایان دهید!
حربهٔ رژیم جمهوری اسلامی: زندان، شکنجه، اعدام، بههدف مرعوب کردن تودهها!
مبارزه بر ضد دیکتاتوری دینی و «اسلام سیاسی» را گستردهتر کنیم
با آغاز سال تحصیلی جدید، مردم کشورمان پاسخی بسیار قاطع و شفاف به سیاستهای دولتِ ولی فقیه و شخص حسن روحانی دادند. نیمی از پدر و مادران برخلاف دستورهای رئیس دولت و وزارت آموزش پرورش، به دلیل گسترش بیوقفۀٔ همهگیری کرونا، از رفتن فرزندانشان به مدرسه جلوگیری کردند.