مهمترین سخنرانیِ او در سه دهه رهبریش بود! چون حاصل کارنامهی خود را روایت میکرد.
او گفت: «نمیشود که انسان یک دهه همهکاره کشور باشد، بعد یک دهه بعدی تبدیل شود به مخالفخوان کشور». و مخاطب حق داشت با خود بیندیشد: نمیشود که انسان یک دهه نظرش به نظر دولتی نزدیک باشد و منتقدانِ آن دولت را نادان بخواند و بعد از سالها وقتی پیشبینی همان منتقدان محقق شد به روی خودش نیاورَد!
نمیشود که انسان سه دهه والیِ مطلق یک کشور و سیاستگذار اصلی نظام باشد ولی برای هزینهی طبیعیِ اجرای همان سیاستها از دولتها طلبکار باشد.
نمیشود که کسی طیّ نزدیک به ۳۰سال رهبریاش حتی یکبار در برابر پرسشهای مطبوعاتی و خبرنگاران حاضر نشود و هرگز دربارهی چگونگیِ هزینههای بیت و دفتر و خدَم و حشَماش به مردم توضیح ندهد اما در همین سخنرانی دعوت به پاسخگویی کند و ملامت کند کسی را که «بهجای پاسخگویی، نقش مدعی را علیه این و آن بازی میکند».
او امروز گفت: «متأسفانه در داخل هم گروهی با ناامید کردن مردم، متهم کردن، دروغهای شاخدارِ دشمنساز را در ذهن مردم جا انداختن، درست همان کار دشمن را ادامه میدهند».
راستی چه کسی در این سالها بیشترین نقش را در «ناامید کردن مردم» داشت؟
چه کسی تکتک انتخابهای مردم را با «دخالت مطلقه»اش کماثر کرد؟
چه کسی شور و نشاط جامعهی جوان ایرانی را با فهمی مُندرس از اسلام و انسان به اضطراب و افسردگی کشاند؟
چه کسی با «دروغهای شاخدارِ دشمنساز» اعتراضات میلیونیِ مردم در سال۸۸ را فتنه خواند و فاجعه کهریزک و کشتنِ فرزندان مردم را «مسائلی در حاشیه و گوشه و کنار» توصیف کرد؟
تحلیلگران میگویند بخشی از سخنان امروز رهبری گلایهای خشمگین و ناامید از احمدینژاد بود. راستش تفاوتی نمیکند حرفهایش علیه چه کسی بود؛ او بر سر «خود» فریاد میکشید و تمام انتقادهایش، حدیثِ نفس بود؛ حتی اگر به جای خودشکَنی، مُشت بر آینه مینواخت و قابی را میشکست که او را بینقاب نشان میداد.
محمدجواد اکبرین
کلمه