فروپاشی سریع ائتلاف چپ “اتحاد نوین زیستمحیطی و اجتماعی خلق” (NUPES) در فرانسه و تشکیل حزبی جدید در آلمان به رهبری سارا واگنکنشت نمایانگر دورهای پرتلاطم برای نیروهای مترقی اروپاست.
در هفته های گذشته، شاهد تغییرهای چشمگیر در نیروهای چپ فرانسه و آلمان بودیم. بحران اقتصادی کنونی در اروپا، که برآمد فرمانبرداری اروپا از استراتژی آمریکا در حفظ تنش با روسیه و هدف اعلامشدهٔ آن برای بازداری از نفوذ چین است، خود را بهصورت بحرانی سیاسی نشان میدهد که چپ نیز ناگزیر در آن درگیر شده است.
در فرانسه، پس از اعلام نتایج نظرسنجی ماه گذشته، که نشان داد مارین لوپن (راستگرا) دومین سیاستمدار محبوب فرانسه است، جایگاه سیاسی او و حزب جبههٔ ملی (Rassemblement National) تقویت شد.
این نظرسنجی، که روزنامه لیبراسیون آن را انجام داد، نشان داد که جبههٔ ملی، با کسب ۲۰٪ نظر موافق مردم، از حزب رنسانس امانوئل ماکرون، که ۱۵٪ رأیها را دارد، جلوتر است. در این نظرسنجی، “اتحاد نوین زیستمحیطی و اجتماعی خلق” به رهبری ژان لوک ملانشون ۱۴٪رأیها را به دست آورد. بقایای جنبش گُلیسم در حزب جمهوریخواهان نیز ۱۳٪ از رأیها را از آن خود کردند.
اما اکنون اتحاد نوین زیستمحیطی و اجتماعی خلق در حال فروپاشی است.
حزب کمونیست فرانسه به این نتیجه رسیده است که این اتحاد با بنبست روبهرو شده و بنابراین، برای راهاندازی “فصل نوینی از همگرایی چپها و هواداران محیطزیست” فراخوان داده است. هدفِ این فراخوان پدید آوردن «جبههٔ مردمی نوین» است که بتواند در اکثریت باشد.
بازگرداندن آدرین کواتنن- یکی از همپیمانان ملانشون، رهبر حزب چپگرای «فرانسهٔ تسلیمنشدنی»- به گروه پارلمانی این حزب از عاملهایی بود که مایهٔ چنددستگی شد. آدرین کواتنن، که مهمترین عنصر در “اتحاد نوین زیستمحیطی و اجتماعی خلق” است، با وجود محکوم شدن در دادگاه بهاتهام ارتکاب خشونت خانگی و بهرغم مخالفت عدهٔ بسیاری، از جمله نمایندگان فمینیست، به گروه پارلمانی حزب بازگردانده شد.
جنبش کارگری فرانسه از حزب فرانسهٔ تسلیمنشدنی بهطور کلی و ملانشون بهطور خاص انتقاد کرده است. دلیل آن هم کمتوجهی این حزب به اتحادیههای کارگری در جریان حرکتهای اعتراضی نیرومند بازنشستگان بود که در آغاز سال جاری موقعیت رئیسجمهور ماکرون را بسیار ضعیف کرد.
موضوع عاجل دیگر بیتوجهی ملانشون به خشونتهای خیابانی بود که در پی مرگ نایل مرزوق نوجوان در اثر اصابت گلوله یک افسر راهنمایی و رانندگی رخ داد. همین باعث شکاف و جدایی بیشتری شد.
واکنش مردم به مرگ نایل شورشی جدّی بود. دو نفر کشته شدند. شمار نامعلومی از معترضان و بیش از ۸۰۰ پلیس مجروح شدند. هزار ساختمان آسیب دید و بیش از ۵هزار وسیلهٔ نقلیه به آتش کشیده شد. خسارتهای این شورش در حدود ۶۵۰ میلیون یورو برآورد شد. تنها توصیهٔ ملانشون به جوانان معترض «پرهیز از آسیب زدن به مدرسهها، کتابخانهها، و سالنهای ورزشی» بود، چون «دارایی همگانی ما» هستند. از دیدگاه حزب کمونیست فرانسه، این موضعگیری نتوانست با این درک فراگیر ارتباط برقرار کند که آنهایی که بیشترین آسیب را از آن خشونت میدیدند مردمی بودند که در محلههای کارگری زندگی میکردند. این ارزیابی نشان میدهد که ملانشون نتوانست به ترفند راستگرایان پی ببرد که به قصد شکاف انداختن در جامعه، هشدار میدادند چنین حرکتهای اعتراضی «نظام جمهوری» را به خطر میاندازد.
ملانشون بهجای همراهی با موضع دیگر سازمانهای سیاسی برای پرهیز از خشونت و برقراری آرامش، به گرفتن موضعی متفاوت روی آورد و اعلام کرد که در این درگیریها پلیس تقصیرکار است و تهیدستان و فقیراناند که شورش کردند و بدین ترتیب، خواستار برقراری «عدالت» شد.
این دوگانگی آشکارکنندهٔ گسل موجود در روایتهای غالب دربارهٔ مسئلهٔ نژادی در جامعه فرانسه بود که در آن، رویکردهای تبعیضگرایانه را زیر پوشش بهاصطلاح حفاظت از ارزشهای جمهوری- که البته مورد توافق بیشتر نیروهای چپ است- رسماً نادیده میگیرند.
ناتوانی و ناکامی ملانشون در درک خُلق و خوی عمومی، همراه با واکنش سیاسیاش برای پی بردن به اختلافها، به همان اندازه اثر منفی داشت.در روزه ای اخیر، بهدلیل اختلافنظر بر سر حملهٔ نظامی حماس به شهرکهای مرزی اسرائیل، این تنشها شدت یافته است.
خودداری ملانشون از تروریسم دانستن عملکرد حماس موجب شد که مارین توندلیه، رهبر سبزها، بگوید که او «همهٔ اعتبار ائتلاف چپ را ضایع کرده است»، و اولیویه فور، رهبر حزب سوسیالیست، نیز خواستار «گسست از روش ملانشون» شد.
ملانشون در بحثی با فابین روسل، رهبر حزب کمونیست فرانسه، او را با ژاک دوریو، یکی از رهبران مرتد حزب کمونیست فرانسه پیش از جنگ جهانی دوم که رهبر یک سازمان فاشیستی بود، مقایسه کرد. ملانشون در یادداشتی در رسانههای اجتماعی نوشت: «تاریخ تکرار میشود؛ در روسل یک دوریو وجود دارد.» این توهین حسابگرانه برای آن بود که به اختلافها دامن بزند و همین کافی بود که حزب کمونیست فرانسه از آن ائتلاف شکننده بیرون رود. پروژهٔ «اتحاد نوین زیستمحیطی و اجتماعی خلق» هنوز کاملاً از بین نرفته است، ولی حزب کمونیست فرانسه وضع پیشآمده را این گونه خلاصه کرد: “همهٔ اینها ما را از رویارویی با مشکلات بازمیدارد. ما را از اینکه نیروی چپ توانمندی در پیکار اجتماعی باشیم بازمیدارد. با بیاهمیت نشان دادن نازیسم، ما را از مبارزهٔ مؤثر با راست افراطی بازمیدارد. و ما را از سازماندهی حرکتهای اعتراضی لازم برای مطالبهٔ صلح در خاورمیانه بازمیدارد. به همین دلیل است که ما خواستار اجماع نوینی در میان نیروهای چپ هستیم که برای پیکارهای مشترکمان گستردهتر، شفافتر، و کارآمدتر باشد.»
در آلمان، جایی که رشد حزب راستگرای «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) تهدید به شکستن جبههٔ ایستادگی در برابر راست افراطی میکند، تحولهای متفاوتی در جریان است.
چندی پیش، سارا واگنکنشت، رهبر پیشین فراکسیون حزب چپ در بوندستاگ (مجلس ملی آلمان)، و ۹ نماینده دیگر بوندستاگ حزب چپ را ترک کردند.حزب چپ محصول ادغام حزب سوسیالیسم دموکراتیک آلمان شرقی سابق با سوسیال دموکراتهای چپ در آلمان غربی است که پیش از افت شتابانی که پیدا کرد، زمانی سومین حزب بزرگ آلمان شده بود.
تشکل جدید «ائتلاف سارا واگنکنشت برای خرد و عدالت» نام دارد و گفته میشود که به اتکای محبوبیت واگنکنشت، امروز میتواند ۲۰ درصد رأیها را کسب کند.
این اقدام جدید با این نام موقت قصد دارد در ماه ژانویه (دو ماه دیگر) تأسیس رسمی حزب جدید را اعلام کند. قرار است در سال ۲۰۲۴، در سه منطقه آلمان دموکراتیک سابق، انتخابات محلی برگزار شود، که به نظر میآید فرصتی واقعی برای خودنمایی حزب نوپا باشد. افزون بر آن، انتظار میرود که انتخابات پارلمانی اتحادیهٔ اروپا در سال ۲۰۲۴ فرصت خوبی برای رأی آوردن این حزب باشد. جنگ در اوکراین برخی از دستهبندیهای درون حزب چپ را برجسته کرده است. اعضای ائتلاف واگنکنشت میگویند دیگر جایی برای موضعهای سیاسیشان در حزب چپ نمیبینند.آنها با اشاره به راهپیمایی بزرگ “خیزش برای صلح” در بهمن سال گذشته، که به ابتکار واگنکنشت برپا شد، میگویند: “دهها هزار نفر در برابر دروازهٔ براندنبورگ جمع شدند. اگرچه، و دقیقاً به این دلیل که کموبیش نیمی از جمعیت مسیر نظامیگرایی دولت را نمیپذیرند، کل دستگاه سیاسی کشور در برابر این گردهمایی موضعگیری کرد و به آن افترا زد.”
“رهبری حزب چپ بهجای حمایت از ما در این تقابل، شانه به شانه در کنار حزبهای دیگر ایستاد: آنها سازماندهندگان تظاهرات را متهم به «کوتاه آمدن در برابر راستگرایان» کردند و بدین ترتیب، این گزاره مبنای اتهامزنی به ما شد.”
سمتگیری استراتژیک حزب جدید، علاوه بر موضعگیری شفاف ضدّامپریالیستی و ضدّجنگ آن، شکل دادن به پیکار طبقاتی آشکار در برابر گسترش حزب راستگرای آلترناتیو آلمان خواهد بود که بهویژه در ایالتهای پیشین آلمان دمکراتیک رشد کرده است.
مخالفان حزب جدید، هم در حزبهای حاضر در دولت و هم در خود حزب چپ، این تشکل جدید را چپگرا در موضوعهای اقتصادی و «محافظهکار» در موضوعهای اجتماعی توصیف میکنند. درست است که این حزب جدید موضع طبقاتی مشخص و جامعی در برخورد با موضوعهای عمدهٔ اقتصادی و اجتماعی دارد و از تمرکز حزب چپ بر هویت بهجای طبقه انتقاد جدّی میکند، اما موضع آن در مورد مهاجرت متفاوتتر از آن چیزی است که مخالفانش ادعا میکنند. در چارچوب «اقتصاد نوآورانه با رقابت منصفانه»، بر این نظر است که باید علیه نابرابری فزاینده اقدام کرد و دولت رفاه استواری برپا کرد.
امیره محمد علی، رئیس این گروه، میگوید: “مهاجرت، به این شرط که در حدّ امکانات و متناسب با زیرساختها باشد، میتواند به غنای جامعه کمک کند.”
او افزود: «از نظر سیاست خارجی، از راه و روشهای ویلی برانت و میخائیل گورباچف پیروی میشود.» در برخورد با درگیریهای درون حزبی، تشکل جدید در بیانیهای خطاب به رفقای پیشین نوشت: «ما بارها گفتهایم که اولویتهای نادرست و نبود تمرکز بر صلح و عدالت اجتماعی سیمای حزب را کمرنگ میکند. بارها هشدار دادهایم که تمرکز بیش از حدّ بر کنشگران شهری جوان رأیدهندگان سنتی را از ما دور میکند. بارها تلاش کردهایم با تغییر مسیر سیاسی حزب، جلوی افت آن را بگیریم. در این مورد موفق نبودیم و بدین سبب، حزب موفقیت کمتر و کمتری از نظر جلب نظر رأیدهندگان داشت.”
“تاریخ حزب چپ، از زمان انتخابات اروپا در سال ۲۰۱۹ [۱۳۹۸]، تاریخ شکست سیاسی بوده است. رهبری وقت حزب و مقامهای حامی آنها در سطح دولتی مصمم بودند در هیچ شرایطی از این ناکامی انتقاد نکنند. هیچ مسئولیتی برای این ناکامی نپذیرفتند و پیامدهای منفی آن نیز هیچگاه بررسی نشد. در برابر، کسانی که از مسیر رهبری حزب انتقاد میکردند مقصر شناخته شدند و رفتهرفته به حاشیه رانده شدند.”
در اساس، هیچکدام از رویدادهای مذکور در فرانسه و آلمان ناشی از عملکرد این یا آن فرد نیست. در مورد ملانشون، که یکی از اعضای پیشین تروتسکیستهای هوادار پییر لامبرتِ بهشدت ضدّکمونیست است، رویکرد سیاسیاش بهطور آزاردهندهای ستیزهجویانه است. حزب کمونیست فرانسه او را «سلطهطلب» میداند و حزب سوسیالیست درباره او میگوید اگرچه زمانی عامل وحدت بود، اکنون سرچشمهٔ چنددستگی است.
واگنکنشت رهبری درخشان با پیوند راستین با میلیونها رأیدهنده است. منشأ تفرقه و چنددستگی در حزب چپ نه در خصوصیتهای او (اگرچه رنجش از او و رشک به او محسوس بود)، بلکه در دور شدن حزب چپ از سمتگیری طبقاتی و از پایگاه طبقاتیاش بهویژه در ایالتهای آلمان سوسیالیستی پیشین بود.
ریشهٔ آسیبهای اقتصادی و سیاسی کنونی اروپا و بهویژه بحران اقتصادی آلمان را باید در تسلیم قشر ممتاز اروپا در برابر پیشروی سرمایهداری آمریکا و ناکام گذاشتن هرگونه مقاومت در برابر موقعیت جهانیاش دید. از نگاه سوسیال دموکراسی- که برای به دست گرفتن مدیریت نظم موجود رقابت میکند- این بحران دارد پایگاه انتخاباتیاش را از بین میبرد.
آنچه ابتکار جدید واگنکنشت را از دیگران متمایز میکند اراده و اشتیاق او برای تغییر شالودهٔ سیاست خارجی و جنگافروزی و در همان حال، تلاش آشکار برای کسب پشتیبانی طبقهٔ کارگر بر پایهٔ دیدگاه طبقاتی است.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۹۵، ۲۹ آبان ۱۴۰۲