
با پایان یافتن دور دوم مذاکرات میان نمایندگان آمریکا و جمهوری اسلامی ایران و توافق برای ادامۀ گفتوگوها، میتوان گفت که این روند فعلاً توانسته است از تبدیل شدن تنشهای موجود به حملهٔ نظامی آمریکا و آغاز جنگ جلوگیری کند و دست دولت جنگافروز اسرائیل را از ایران دور نگه دارد.
اما با توجه به وضع فلاکتبار و بحرانزدهٔ اقتصاد ایران، ورشکستگی کامل سه دهه سیاستهای خارجی ضدّملی، و دست خالی خامنهای در برابر ترامپ، باید گفت که کشور ما هنوز، و برای دورهای فعلاً نامعلوم، با طیفی از تهدیدهای بسیار خطرناکِ هارترین جناحهای امپریالیسم آمریکا مواجه است.
ماهیت و عملکرد امپریالیسم آمریکا برای تداوم سلطهاش با توسل به جنگافروزی و کودتا، بهمنظور دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر و تعیین مسیر تحولات آتی، عاملی همیشگی و شناختهشده است و دستکم در کشور ما سابقهای طولانی دارد. ترامپ نیز قطعاً خواهان کشاندن جمهوری اسلامی به سمتی است که بتواند آن را در کنش و واکنشهای جهانی در راستای سیاست های راهبردی اش در منطقه قرار دهد.
شواهد نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران در تلاش برای کسب تضمینی از آمریکاست که در آینده نتواند موارد توافقشده را نقض کند. این در حالی است که حکومت ولایی با سیاستهایی که تا کنون داشته است خود را در موقعیتی بسیار ضعیف- هم در عرصهٔ خارجی و هم در داخل- قرار داده است و گرفتن چنین تضمینی در مذاکره با فردی مانند ترامپ دشوار به نظر میرسد. با توجه به پایبند نبودن ترامپ به قوانین و قواعد بینالمللی، حرکتهای اخیر جمهوری اسلامی برای جلب حمایت روسیه و چین و عربستان سعودی نیز نمیتواند تأثیر چشمگیری در مذاکرات و تأمین این تضمین داشته باشد.
از این رو، ضمن استقبال از تداوم مذاکرات میان آمریکا و دیکتاتوری ولایی- با حداقل نتیجۀ حفظ صلح- باید با احتیاط به نتایج آن نگریست، زیرا محتوای مذاکرات تا کنون پشت درهای بسته پنهان مانده و حکومت ولایی از موضع ضعف پای میز مذاکره نشسته است. با توجه به ارسال عامدانهٔ پیامهای متناقض و حیلهگرانه از سوی دستگاه دیپلماسی آمریکا، اقدامات عامدانۀ ترامپ در ایجاد عدمقطعیت در روابط و کنشها، و نیز آرایش تهاجمی ماشین جنگی پنتاگون در نزدیکی مرزهای ایران، اوضاع ممکن است بهسرعت به سمت تنش و درگیری نظامی تغییر کند. علاوه بر این، نتانیاهو و سیاستهای جنگافروزانهاش نیز چماقی است که ترامپ همچنان در دست نگه داشته است.
از سوی دیگر، شاهد مانورهای بیمایهٔ دستگاه دیپلماسی حکومت ولایی بودهایم، از جمله اعلام پیششرط مضحک “فقط مذاکرهٔ غیرمستقیم” که هدفی جز حفظ آبروی خامنهای نداشته است. از این رو، حزب تودهٔ ایران بسیار نگران اوضاع بسیار حساس و پُرخطری است که کشور ما اکنون با آن روبهروست، زیرا حکومت ولایی نه اراده، نه توان، و نه خواست آن را دارد که این بحران را با هدف تأمین امنیت، منافع ملی، و زندگی بهدور از تهدید برای مردم مدیریت کند.
هفتهٔ گذشته، با نزدیک شدن به موعد برگزاری دور دوم مذاکره میان نمایندگان ترامپ و علی خامنهای، تمرکز اصلی سران “نظام”، دستگاه تبلیغاتی حکومتی، و بهتبع آن همهٔ رسانههای مجاز، چه اصولگرا و چه اصلاحطلب، بر شکلدهی افکار عمومی حول دو موضوع بود:
۱) مذاکرات “غیرمستقیم” باشد و
۲) مکان مذاکرات، بنا به خواست و شرط جمهوری اسلامی ایران، در عمان باشد. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی میکوشد نشان دهد که در مذاکره با آمریکا دست بالا را دارد و “رهبری” از موضع قدرت عمل میکند!
واقعیت این است که سران حکومت ولایی و در رأس آنها خامنهای مدتهاست که بهعلت درماندگی در مدیریت بحران سراسری کشور و در برابر بخش عظیمی از جامعه که خواهان پایان یافتن دیکتاتوری او هستند، جز اجرای نمایشهای مبتذل، ضمن استفاده از ابزارهای سرکوب، راه دیگری در پیش خود نمیبینند. برگزاری انتخابات نمایشی و انواع فریبکاریهای تبلیغاتی نمونههایی از این اقدامهاست. در مورد مذاکره با آمریکا نیز شرط مضحک خامنهای برای “غیرمستقیم” بودن مذاکرات نمونهٔ دیگری از همان نمایشهای مبتذل است.
اکنون مواضع حکومت ولایی در عرصۀ سیاست خارجی تابع تحولات و حرکتهای دولت آمریکا شده است. از این رو، شگرد اصلی حکومت ولایی و شخص خامنهای برای انحراف افکار عمومی چیزی نیست جز سخنوریهای فریبکارانه برای انکار واقعیتها در مورد بحرانهای خودساختۀ داخلی و خارجی، و بهتبع آن صحنهسازی و پنهانکاری در برابر افکار عمومی، و البته رجزخوانیهای نابخردانه دربارهٔ قدرت نظامی جمهوری اسلامی.
هدف اصلی نمایندگان خامنهای در مذاکره با آمریکا در پشت درهای بسته امتیاز دادن پنهانی از حساب منافع ملت در برابر گرفتن تضمینهای لازم برای “حفظ نظام” است. این تلاشی است مذبوحانه برای لاپوشانی شکستهای گستردهٔ سه دهه سیاستهای خارجی خامنهای، پردهپوشی بیاعتباری او و حکومتش در چشم بخش عظیمی از جامعه، و حفظ تهماندۀ آبروی “رهبر” شکستخورده در میان خودیها.
امروزه خودیها بسیار سرخوردهاند و بیش از پیش خشم و انزجار مردم از دیکتاتوری حاکم را احساس میکنند. خودیها به زبونی “رهبر معظم”، ورشکستگی ایدئولوژی “اسلام سیاسی”، و صحنهسازیهای ناموفق و سخنوریهای متناقض سران “نظام” در مواجهه با اَبَربحرانها و شکاف چشمگیر میان ملت و حکومت پی بردهاند و بسیار نگران منافعشاناند.
خامنهای روز سهشنبه ۲۶ فروردین در ارتباط با مشکلات داخلی و معیشتی مردم گفت: “مسائل کشور را به گفتوگوها گره نزنیم”. پزشکیان نیز روز بعد در جلسهٔ هیئت دولت، با تکرار طوطیوار سخنان رهبرش گفت: “امور کشور معطل مذاکرات نیست.” اما واقعیت این است که سه دهه اجرای برنامههای اقتصادی مورد تأیید خامنهای اقتصاد کشور را چنان از درون تهی و ورشکسته کرده است که امروزه به قیمت دلار و به رفع تحریمهای آمریکا گره خورده است. در چنین شرایطی، هر نوع سرمایهگذاری خارجی در مسیر رشد توسعهمحور وابسته به تصمیمهای دولت ترامپ شده است.
خامنهای در عباراتی پُرتناقض و با پریشانگویی، دانسته یا ندانسته، این واقعیت را تصدیق میکند و میگوید: “اشتباهی که در برجام انجام شد و همهچیز کشور را به پیشرفت مذاکرات منوط کرد نباید تکرار شود، چرا که کشور شرطی میشود و همهچیز، از جمله سرمایهگذاری، تا مشخص شدن نتیجهٔ مذاکرات معطل میماند.” همه میدانند که خامنهای که توافق برجام با اجازه خامنه ای صورت گرفت و حتی برای آن “نرمش قهرمانانه” کرد و به مجلس فرمایشیاش دستور داد که در بیست دقیقه، در اقدامی نمایشی، بر لایحهٔ برجام مُهر تأیید بزند و آن را تصویب کند. ترامپ بود که برجام را بر هم زد، نه خامنهای و اعوان وانصارش که روی رفع تحریمها و پیوند خوردن همهجانبهٔ اقتصاد ایران با سرمایهداری جهانی حساب باز کرده بودند.
طرح موضوع “سرمایهگذاری” بخش خصوصی داخلی و خارجی نیز، که خامنهای و پزشکیان از منظر اقتصاد نولیبرالی نوشداروی حلال مشکلات میدانند و بر آن پافشاری میکنند، نشان از درماندگی رژیم و بیتوجهی به رشد توسعهمحور و منافع زحمتکشان دارد. سخنوریهای سران حکومتی در این باره نیز همه نمایشی و اغلب پُرتناقض است. خامنهای در ۲۶ فروردین در تنها اظهارنظرش دربارهٔ دور اول مذاکره با آمریکا گفت: “البته به طرف مقابل خیلی بدبین هستیم”، در حالی که پزشکیان روز چهارشنبه ۲۰ فروردین گفته بود: “من هر هفته بارها و بارها خدمت مقام معظم رهبری هستم. ایشان با سرمایهگذار آمریکایی در کشور هیچگونه مخالفتی ندارند. سرمایهگذار بیاید و سرمایهگذاری کند.”
علی ماجدی، دیپلمات ایرانی، نیز پیشتر گفته بود که مذاکره میان امیرسعید ایروانی، نمایندهٔ ایران در سازمان ملل متحد، و ایلان ماسک، ثروتمندترین سرمایهدار جهان، باعث شده است که آمریکا با انگیزۀ “هزار میلیارد دلار” سرمایهگذاری به ایران توجه کند! با اینکه دیگر مقامهای جمهوری اسلامی دیدار و مذاکره با ایلان ماسک را تکذیب کردهاند، علی ماجدی مدعی است: “از کانالهای مختلف شنیدهام که چنین دیداری صورت گرفته. چیزی که ما از همکارانمان شنیدهایم بیشتر این بوده که این دیدار انجام شده. تکذیبش را کمتر شنیدهایم. بیشتر همکاران ما حدس میزنند که چنین ملاقاتی صورت گرفته.”
اشارۀ پزشکیان به اجازه گرفتن از “رهبر معظم” برای سرمایهگذاری آمریکا در ایران و حرکتهای شُبههبرانگیز کادر دیپلماتیک در شبکههای مجازی، با اغراق چشمگیر در اعداد و ارقام، هدفی جز گیج و منحرف کردن افکار عمومی و زمینهسازی برای بدهبستان در مذاکره با آمریکا، بدون آشکار کردن محتوای مذاکرات، ندارد.
از سوی دیگر، باید توجه داشت که در ردههای بالای حکومت ولایی جریانهای جنگطلبی وجود دارند که برای حفظ تسلط ایدئولوژیک “اسلام سیاسی” و رانتهای سیاسی-اقتصادیشان خواهان ادامهٔ بازی موش و گربهٔ خطرناک با ماشین جنگی آمریکا هستند. بهعلاوه، نظریهپردازان پُرسروصدا و مدعی اصلاحطلبی مانند سعید لیلاز با زبان شبهروشنفکرانه چند سال پیش دربارهٔ مزیّتهای بمب اتمی در دست حکومت ولایی، در جهان چندقطبی، سخنسرایی میکردند و آن را به حق حاکمیت ملی گره میزدند. لیلاز این روزها نیز در گفتوگو با روزنامهٔ شرق بسیار شاکی است که همهٔ دنیا برای رویارویی با ترامپ آماده میشود جز ایران! این نظریهپرداز پُرمدعای دستراستی و بهغایت ضدّچپ اکنون با پریشانگویی خندهداری و با آسمان و زمین را به هم دوختن- تا نقلقول از لنین- برای نفی آنچه “سیاست تنشزدایی با هارترین بخش نظام امپریالیستی” مینامد، باز هم عملاً بر طبل تنشافزایی و جنگ میکوبد.
همهٔ جریانهای جنگطلب درون حکومت، افرادی مانند لیلاز، و نیز اپوزیسیون جعلی سلطنتطلب، به دلایل مختلف، تنش نظامی- یعنی آتش جنگ و ویرانی- برای مردم ایران تجویز میکنند. در مقابل، خطمشی بخش اصلی نیروهای چپ و مترقی ملی بر ضرورت حفظ صلح پایدار برای جلوگیری از وقوع جنگ متمرکز بوده است، زیرا در نبود صلح، نهفقط آوار جنگ و کشتار و ویرانی بر سر ملت خراب خواهد شد، بلکه سرکوب رژیم بسیار شدیدتر، و پیشبرد مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی بسیار دشوارتر خواهد شد.
کنشگران سیاسی و مدنی میتوانند با همفکری و همکاری، مبتنی بر کارپایۀ صلحطلبی، شعارهای مشترکی را در سطح جامعه مطرح کنند، از جمله “خواست ضرورت ادامۀ مذاکرات برای تضمین صلح و پیشبرد مبارزۀ ضدّدیکتاتوری” و “خواست آشکار و علنی بودن موضوع و محتوای مذاکرات”. با تحمیل حفظ صلح به سران جمهوری اسلامی میتوان نقش مؤثری در جلوگیری از بروز تنش و درگیری و جنگ احتمالی ایفا کرد.
در خارج از کشور نیز همکاری با نیروهای صلحطلب و ترقیخواه برای آگاهیرسانی و بسیج افکار عمومی ضروری است تا از این طریق بتوان راه حملۀ نظامی آمریکا-اسرائیل به ایران را بست. حزب تودهٔ ایران در این راه همهٔ امکاناتش را به کار گرفته و آماده است که با نیروهای چپ و مترقی ملی کشور همکاری کند. هدف این همکاریها از جمله سازماندهی فعالیتهای رسانهیی، ایجاد فشار بر دولتهای خارجی، و استفاده از امکانات سندیکاها و نهادهای مدنی و جنبشهای ضدّجنگ برای حفظ ایران از خطر شوم جنگ است.
بیایید دست در دست یکدیگر، بر محور صلحطلبی و دفاع از حاکمیت ملی، حکومت ولایی را به عقبنشینی وادار کنیم و راه گذار از دیکتاتوری کنونی به سوی جمهوری ملی و دموکراتیک را بگشاییم.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۲۳۲، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴