چهل و شش سال از انقلاب بهمن ۵۷ میگذرد، انقلابی که با هدفهای اصلی «آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی» بهسرعت توانست طبقات و لایههای وسیع اجتماعی آن روز ایران را برای فروریختن دیکتاتوری فردی شاه بسیج کند.
اکثریت قاطع مردم و نیروهای سیاسی صرفاً برای تداوم آن جنبش عظیم مردمی و حمایت از آن و تحقق هدفهایش، با واقعی شمردن شعارهای مشخص خمینی در رفراندوم ۱۲ فروردین ۵۸، به تنها گزینهٔ موجود، یعنی “جمهوری اسلامی”، بهعنوان سدّی در برابر بازگشت دیکتاتوری سلطنتی فاسد و وابسته رأی دادند.
بیست و پنج سال پس از کودتای آمریکایی-انگلیسی ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، انقلاب ۵۷ فرصتی تاریخی و باارزش بود که با حمایت اکثریت ملت ایران میتوانست دگرگونیهای بنیادی ملی-دموکراتیک را بر اساس خواستهای «آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی» محقق کند. آماجهای مردمی و تحولات و جنبشهای ترقیخواهانه همواره تهدیدی جدّی برای امپریالیسم جهانی و متحدانش در خاورمیانه بوده است که در واکنش به آنها از ابزارهایی مانند کودتا و جنگ بهره گرفتهاند.
بدین سان، از همان آغاز روند انقلاب بهمن، خواستهای مردمی- که خمینی نیز فقط برای تصاحب قدرت با حیلهگری از آنها حمایت میکرد- بهسرعت از داخل و خارج با تقابل مستقیم و غیرمستقیم آمریکا مواجه شد. همزمان، انحصارطلبان ولایی سوارشده بر موج انقلاب ۵۷ بر پایهٔ ماهیت طبقاتیشان و پیوند با ایدئولوژی واپسگرا و ضدملی “اسلام سیاسی” مسیر تحقق خواستهای مردمی را بستند. خیلی زود دیکتاتوری ولایی شکل گرفت که به سرکوب خشن نیروهای چپ و ملی مترقی پرداخت؛ فرایندی که همچنان ادامه دارد.
چهل و شش سال بعد از آن انقلاب، اکنون دولت ترامپ با قلدری تهدید به حملۀ نظامی و دخالت در تحولات داخلی ایران میکند، آن هم در حالی که زمینه برای دگرگونیهای بنیادی مردمی در جامعه، بهعنوان ضرورتی برای خروج از وضع نابسامان و خطرناک کنونی، بهطور گستردهای فراهم میآید و تکمیل میشود. بدیهی است که بدون صلح و امکان سازماندهی جنبش مردمی برای عقب نشاندن دیکتاتوری حاکم بدون دخالت خارجی و سرانجام برچیدن کامل بساط آن، نهتنها امکان تحقق دگرگونیهای مردمی بنیادی بسیار ضعیف میشود، بلکه بر اثر اَبَربحرانهای داخلی و خارجی ضربههای شدیدتری به منافع ملی، امنیت کشور، و زندگی مردم وارد خواهد شد.
ترامپ بهصراحت اعلام کرده است که در صورت توافق نکردن خامنهای با محدود شدن برنامهٔ هستهیی، به ایران حملهٔ نظامی خواهد کرد. شواهد حکایت از آن دارد که تدارکات وسیعی نیز- از هر دو طرف- برای این حملهٔ احتمالی صورت گرفته است. ترامپ در دورهٔ دوم ریاستجمهوریاش تغییرهای بارزی در سیاست خارجی امپریالیسم آمریکا و نحوهٔ اجرای سیاستهای سلطهجویانهٔ آن داده است. دولت دوم او حتی نیازی به ظاهرسازیهای دیپلماتیک معمول برای توجیه تهاجم آشکار به ایران، یا کشورهای دیگر، نمیبیند.
خامنهای برای فرار کردن از واقعیتهای ناشی از ورشکستگی سه دهه سیاست خارجی ضدّملی و ماجراجویانهٔ حکومت ولایی و منحرف کردن افکار عمومی از بحرانهای ناشی از آن، تا کنون میگفت که ترامپ شایستهٔ پاسخ دادن نیست. گویی آیندۀ کشور و ملت ایران باید صرفاً بر اساس آبرو و تشخیص فردی ولی فقیه تعیین شود! همین خامنهای که در سال ۱۳۹۸ از پذیرش نامهٔ ترامپ با میانجیگری شینزو آبه، نخستوزیر ژاپن، خودداری کرد، اکنون بهدلیل ترس دائم از مردم معترض و زیر تأثیر فشارهای اجتماعی فزاینده بر دولت پزشکیان، و بهویژه برای حفظ ظاهر و باقیماندۀ آبرو و اعتبارش در میان حامیانش، با پیششرط مضحک “فقط مذاکرهٔ غیرمستقیم” تن به مذاکره داده است.
این مانورهای نمایشی و تصمیمگیریهای ضعیف، متزلزل، و نابخردانۀ “رهبر معظم” و اطرافیانش در مواجهه با تهدیدهای ترامپ نمایانگر نداشتن مواضع اصولی برای حفظ منافع ملی است، زیرا که دغدغۀ اصلی آنها یافتن فرصتی برای بدهبستان پنهانی با ترامپ و تضمین بقای حکومت ولایی است و بس. از این رو، یک روز مذاکره با ترامپ به بهانۀ “هوشمندانه و شرافتمندانه” نبودن مذاکره ممنوع اعلام میشود، اما دیری نمیپاید که همین دستورهای بیمایه و نامسئولانه با مجوز “مذاکرۀ غیرمستقیم” جایگزین میشود.
به موازات این مانورهای مذبوحانۀ خامنهای، مشاور ارشد او در گفتوگویی تلویزیونی از طرف مردم ایران هشدار میدهد که در صورت حملۀ آمریکا و اسرائیل، “مردم فشار خواهند آورد که به سمت ساخت بمب اتم برویم.”! چنین اظهاراتی کاملاً غیرمسئولانه، خطرناک، و احمقانه است، زیرا اکثر مردم ایران- بهویژه طبقۀ کارگر و زحمتکشان که زیر فشارهای اقتصادی کمرشان خم شده است- نهتنها خواهان ساختن “بمب اتم” نیستند، بلکه حکومت ولایی را مسئول وضع نابسامان و خطرناک کنونی و ناتوان در ادارۀ کشور، حفظ امنیت ملی، و تأمین حداقل معیشت میدانند.
ترامپ با توجه به ضعفهای خامنهای و کاهش گستردۀ اعتبارش بهعنوان “رهبر” بلامنازع در جامعه تصمیم گرفته است که خامنهای را در رویارویی مستقیم و شخصی به چالش بکشد، زیرا در اوضاع کنونی خامنهای دیگر نمیتواند بهراحتی از زیر بار مسئولیتش در مذاکره شانه خالی کند. ترامپ قصد دارد از موضع قدرت کامل با خامنهای وارد مذاکره شود که در موضع ضعف قرار دارد. به این ترتیب، در صورت نرسیدن به توافق، ترامپ خواهد گفت که بدون توجه به قوانین بینالمللی به ایران حمله خواهد کرد.
بهرغم ظاهر سادهانگارانه و متناقض سخنان ترامپ، نقشۀ دولت آمریکا زیرکانه است. دولت ترامپ خوب میداند که اقتصاد ضعیف و وارداتی ایران بهشدت وابسته به قیمت دلار در برابر ریال است. سیاستگذاران دولت آمریکا و ترامپ آگاهاند که در سه دهۀ گذشته، با حمایت مستقیم “رهبر معظم”، برنامههای نولیبرالی بر مبنای “اجماع واشنگتن” در اقتصاد ایران شکل گرفته و اجرا شده است.
دولت آمریکا همچنین میداند که نظام سیاسی زیر رهبری خامنهای متکی به سرمایههای کلان مالی-تجاری است که خواهان پیوند مستقیم و مستحکم با سرمایهداری آمریکاست و این برای ترامپ مزیتی بسیار مهم است. البته در این میان خامنهای باید منافع سرمایهداری بوروکراتیک-نظامی را نیز در نظر داشته باشد. منظور منافع گردانندگان بنیادهای غولپیکر و نهادهای اقتصادی عظیم و گسترده در اختیار سپاه پاسداران و امثال آستان قدس است که نقش مهمی در حفظ دیکتاتوری حاکم ایفا میکنند. مهم این است که همهٔ تصمیمگیریهای اساسی رژیم و از جمله حفظ منافع صاحبان سرمایههای کلان خصوصی و شبهخصوصی در انتها به ساختار سیاسی ولایت فقیه و در رأس آن خامنهای پیوند میخورد. این سرمایهداران و رانتخواران خوب میدانند که بقای آنها در نهایت به بقای محور اصلی حکومت- یعنی خامنهای و بیت ولایت- گره خورده است. بهرغم رقابت و تقابلی که اینها میان خودشان دارند، در نهایت ناچارند به “تصمیمهای فصلالخطاب رهبر معظم” تن دهند.
خامنهای در جایگاه حاکم مطلق و ولی فقیه شاید بتواند در داخل با مهارت و موفقیت میان جناحهای قدرت در حکومت و میان منافع متقابل اقتصادی “خودیها” توازن نسبی برقرار کند، اما در مجموع دستش برای اثرگذاری بر تحولات کلیدی در عرصۀ سیاست خارجی خالی شده است.
سران جمهوری اسلامی، بهویژه خامنهای و رئیسجمهور برگماردهاش، مدتهاست که از موضع ضعف و سرگردانی و فقط با سخنوریهای بیاثر نظارهگر تحولات و تصمیمهای ترامپ بودهاند. در شرایط کنونی، به نظر میآید که تنها گزینهٔ پیش روی خامنهای و مشاورانش در اتاق مدیریت بحران چیزی نیست جز تلاش برای سازش پنهانی با ترامپ برای بقای حکومت اسلامی و حفظ اعتبار جایگاه “رهبری” در میان “خودیترین خودیها”. ترامپ میداند که در روند مذاکرات- چه مستقیم و چه غیرمستقیم- نمایندگان جمهوری اسلامی برای حفظ حکومت ولایی بنا به دستورهای خامنهای، در پشت درهای بسته و به دور از اطلاع مردم ایران تن به امتیازهایی خواهند داد.
شخص دونالد ترامپ و باند راست افراطی حامیاش، که بخش قدرتمندی از سرمایهداری بزرگ و حکومت سیاسی آمریکا را تشکیل میدهند، معتقدند که برای جلوگیری از روند افول سلطۀ آمریکا بر جهان و “بازگرداندن عظمت به آمریکا”، وجود رهبری مقتدر ضروری است که دستورهایش بدون چونوچرا اجرا شود. این فرایند، بهرغم برخی کشوقوسها، هر روز ترامپ را به جایگاه قدرقدرت و “پیشوا” در آمریکا نزدیکتر میکند. در صورت ادامۀ وضع موجود و ایجاد نوعی دیکتاتوری فردی، “فرمانهای اجرایی” ترامپ با دور زدن قوانین مصوّب آمریکا و قوانین و قواعد بینالمللی عملاً در حکم “قانون” خواهد بود.
ترامپ نهفقط با مذاکره با خامنهای در جایگاه “نمایندۀ خدا بر زمین” و فریبکاریاش در منحرف کردن افکار عمومی مشکلی ندارد، بلکه این نوع حکمرانی مطلق فردی را مزیت میداند و میستاید. ترامپ نیز مشابه خامنهای مخالف جمهوری مردممحور و مشارکت دموکراتیک مردم در امور کشور است. یادمان است که او در مراسم ادای سوگند ریاستجمهوری آمریکا خودش را “منجی ملی برگزیدهٔ خدا” معرفی کرد.
واقعیت این است که در مذاکرات بین آمریکا و جمهوری اسلامی، که باید امید به کامیابی آن در حفظ صلح داشت، تحولات آتی- چه صلح شود و چه جنگ- و سرنوشت ایران به دست ترامپ و خامنهای و هدفها و دیدگاههای ضدّمردمیشان سپرده خواهد شد. پافشاری قلدرمآبانۀ ترامپ برای تضمین سرکردگی و سلطۀ آمریکا در منطقه و پافشاری خامنهای بر ضرورت حیاتی تداوم دیکتاتوری ولایت فقیه به هر قیمت دو محور اصلی اثرگذار در امکان و احتمال رسیدن به توافق خواهد بود. بیشک منافع سیاسی و اقتصادی دو حکومت در این چارچوب در نظر گرفته خواهد شد. نگرانی اصلی این است که ترامپ تصور میکند حملۀ نظامی میتواند به پیروزی سریع و کامل منجر شود، اما خامنهای احتمال وقوع حمله را کم میداند و بر این باور است که در صورت حملهٔ آمریکا، جمهوری اسلامی میتواند “ضربۀ متقابل محکمی” به آمریکا بزند.
حزب تودۀ ایران بر این باور است که در شرایط مشخص کنونی، بهویژه با توجه به خطر حملۀ نظامی آمریکا به ایران و برای جلوگیری از توافق پشت پرده میان ترامپ قلدر و خامنهای درمانده، که بدون در نظر گرفتن منافع ملی ایران پیش خواهد رفت، ضروری است که آشکار و علنی بودن موضوع و محتوای مذاکرات بهعنوان «خواست ملی» بر حکومت ولایی تحمیل شود.
شفافیت و علنی بودن متن مذاکرات میتواند ابزاری دیپلماتیک باشد و نقشی مؤثر در مقابله با فشارهای خارجی و حفظ صلح ایفا کند. ملت ایران حق دارد که در نبود رهبران منتخب واقعی، از محتوای مذاکرات آگاه باشد. نیروهای چپ و ملی مترقی باید با اتحاد و همکاری حکومت ولایی را وادار کنند که محتوای نامهها و مذاکرات را علنی کند و مردم را در جریان مباحث مذاکرات بگذارد. بیایید این خواست را به خواستی ملی تبدیل کنیم.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارهٔ ۱۲۳۱، ۱۸ فروردین ۱۴۰۴