به مناسبت سالگرد درگذشت شهلا فرجاد

ناهید مذکوری: با این مبارزِ دلاور دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ آشنا شدم. وقتی قرار بود تشکیلات دمکراتیک زنان ایران در استان گیلان را تاسیس کنیم در شهر رشت دفتری کرایه نمودم تا بشود کار را شروع کرد که شهلا فرجاد به جمع کوچک ما پیوست. او که پس از انقلاب از زندان رژیم شاه آزاد شده بود و چون پزشک بود، به استان گیلان آمده بود که خدمت کند. وی در درمانگاهی نه چندان بزرگ به پزشکی ادامه می داد. …

به یاد شهلای عزیز

گویا از خرابه‌های شهر بم نامت برهر در و منزلی فریاد می شود، و دخترکان جوان با شوق از مراکز علمی ودانش آموزی نامت را بر زبان می آورند، و تو در تک تک آنها نوای عشق و زندگی را می خوانی، درمانگاهها ومراکز سواد آموزی و «تشکیلات دموکراتیک زنان» ودر هر کجا که بوی عشق و محبت و انسانیت بود و هست، عطر دل‌انگیز محبت تو را می‌دهد، در محله‌های فقیر نشین، در گیلان و در تهران و کرمان چون جرقه‌ای شعله‌آفرین در عمق دل ها و روح ها گرچه نیستی ولی پایداری وسرفرازی‌ات در شیر زنان ایرانی احساس می شود، وغرور می‌آفریند و چون نوری راهنمایشان.

یادت همیشه زنده و مانا جاویدان است.

چگونه است که نیستی، اما در رگها می جوشی؟ وپایداریت در زنان میهن غرور آفرین، وچون نوری رهگشای راه پر فراز و نشیب؟ تا این عاشقان راه آزادی مشعل عشق تو را بی‌پایان زنده وجاوید بر افروخته نگهدارند.

ای تو همیشه جاویدان

در دلها

تو بمان تو بمان تو بمان

با این مبارزِ دلاور در دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ آشنا شدم. وقتی قرار بود تشکیلات دمکراتیک زنان ایران در استان گیلان را تاسیس کنیم در شهر رشت دفتری کرایه نمودم تا بشود کار را شروع کرد که شهلا فرجاد به جمع کوچک ما پیوست. او که پس از انقلاب از زندان رژیم شاه آزاد شده بود و چون پزشک بود، به استان گیلان آمده بود که خدمت کند. وی در درمانگاهی نه چندان بزرگ به پزشکی ادامه میداد. ما بهرحال بهمراه وی و دوست دیگری به تشکیل کمیته تشکیلات دمکراتیک زنان دست زدیم و از این تاریخ تلاش شروع شد. شهلا وظیفه رابط تشکیلات زنان با حزب توده ایران در گیلان را بعهده گرفت و یکی از اعضای کمیته ایالتی حزب توده ایران در گیلان شد. کار تشکیلات زنان در مدت چهار سال فعالیت خود به اوج رسید. در هر شهری تشکیلات زنان سازمان یافت. بدون اغراق کارتشکیلات زنان در عرصه وسیعی اوج گرفت. از فومن تا صومعه سرا وکسما گرفته تا شهرهای انزلی، لنگرود، لاهیجان وحتی در خیلی از روستاها کار گسترش یافت. در رشت کلاسهای خیاطی، گلسازی، سواد آموزی، کمکهای اولیه پزشکی و امداد رسانی به جبهه جنگ ایران و عراق که از جمله جمع آوری دارو و پوشاک و مواد خوراکی و حتی کشت گوجه فرنگی و پیاز در روستاها بود که برای جبهه فرستاده میشد. کمک به برنجکاران روستائی وغیره که اگر هرکدام شمرده شود، طومار بلندی است از فعالیت این کمیته تشکیلاتی که شهلا بیدریغ در آن نقش داشت. پس از یورش دوم حکومت جمهوری اسلامی در سال۱۳۶۱، وی تصمیم گرفت که در ایران باقی بماند.

و در این زمان وی یکبار دیگر به زندان دژخیمان افتاد.

وی پس از آزادی دست از آرمانهای خود بر نداشت و از دهه هفتاد با شروع کار در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به عنوان پزشک به کار خویش ادامه داد. وی غیر از وظیفه کاری، به پناهندگان افغانی نزدیک شد و در امر سواد آموزی، مدرسه سازی و کتابخانه سازی به آنها کمک کرد. با وقوع زلزله فاجعه بار در شهر بم بلافاصله برای کمک به آنجا شتافت. پس از مدت زمان کوتاهی بهمراه دوستانش، دانشسرای کشاورزی دختران را بنا نمود. وی در جنبش برابری خواهانه زنان نیز شرکت داشت. در “کمپین یک میلیون امضا”، وی یکی از بنیان گذاران “مادران صلح” و عضو “همگرائی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات” بود. او در حرکتهای زنان از جمله جمع هم اندیشی زنان و گردهمایی اعتراضی به صدا و سیما در اوایل دهه ۸۰ تا در تجمع ۲۲ خرداد زنان در برابر دانشگاه تهران و ….. حضور داشت. ولی فروتنانه و بی ادعا در همه جا شرکت میکرد. در انتخابات ۸۸ دوباره پرونده قضائی وی در جریان افتاد. وی مدتهای مدیدی به سختی زندگی میکرد.

لازم به یاد آوریست که شهلا خواهر رفیق مبارز “مهرداد فرجاد ” میباشد که وی عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران بود که به هنگام اعدام با صدای بلند سرود انترناسیونال را خواند و دژخیمان جمهوری اسلامی اول زبانش را بریدند و سپس اعدامش نمودند. نام این دو اسطوره هرگز از صفحه تاریخ سرزمینمان ایران زدوده نخواهد شد.

شهلا یک فعال سیاسی و یک انسان والای طراز نوین بود. راهش پایدار باد!

شهلا فرجاد از ابتدای سال ۹۰ مبتلا به بیماری سرطان شد و سرانجام روز یکشنبه ۱۶ تیرماه ۱٣۹۲ در بیمارستان آتیه تهران، درگذشت.

اخبار روز ـ ۱۷ تیر ۱۳۹۵