در گزارشهای خبری این روزها به ناتو- بازوی جهانی پنتاگون- به دلیل نقشش در جنگ اوکراین، اشاره میشود. هماکنون میلیونها نفر در آمریکا ناتو را راهکاری میدانند که میتواند جنگ اوکراین را پایان دهد و صلح به ارمغان آورد.
این برداشت نادرست ناشی از بمباران تبلیغاتی شبانهروزی بیسابقهای است که مردم آمریکا در معرض آن قرار دارند. هرچند گسترش ناتو در سراسر اروپا بسیار نزدیک به مرزهای روسیه شده و بهواقع به مرزهای روسیه رسیده است، کمتر به گسترش این پیمان نظامی در بقیهٔ جهان توجه میشود. پرسش اساسی که باید به آن پاسخ داده شود این است که آیا گسترش ناتو و سرازیر کردن بیوقفهٔ جنگافزار در جنگ اوکراین و سایر جنگها در جهان، در مسیر دستیابی به صلح جهانی است؟
این روزها به جنگهای دیگری که اکنون در فلسطین، سوریه، یمن، و سومالی ادامه دارد، کمتر از جنگ اوکراین پرداخته میشود. ناتوی خطرناک اتمی در هر کدام از این جنگها فعال است. ناتو صرفاً کمیتهای نیست که دفتری در خیابانی باصفا در بروکسل داشته باشد. ناتو در اساس دنبالهٔ پنتاگون است؛ ابزار جهانی تا دندان مسلح و دارای سلاحهای هستهیی است که سیاستهای امپریالیسم آمریکا را علیه ملتهای دیگر به پیش میبرد.
از زمان شکلگیری ناتو پس از جنگ جهانی دوّم [آوریل ۱۹۴۹]، جنبشهای صلح در آمریکا و در سراسر اروپا با گسترش آن مخالفت کردهاند. امروزه، با وجود تلاشهای برخی برای خارج کردن جنبشهای صلح از مسیر اصلیشان، ضروری است که این مخالفتها با ناتو ادامه یابد.
شاید در پوششهای خبری رسانههای شرکتی نتوان تشخیص داد که هنوز هم جنبش صلحی هرچند کوچک- و در کشورهایی مانند ایالات متحد آمریکا چندپاره و در جاهای دیگر رو به رشد- وجود دارد که در مخالفت با جنگ مبارزه و ایستادگی میکند. مدت مدیدی است که کمبود جنبش صلحی پویا و سرزنده در سراسر جهان احساس میشود. از هنگامی که پنتاگون در دههٔ ۱۹۹۰/۱۳۷۰ از طریق ناتو تصمیم گرفت نسل جدیدی از موشکهای هستهیی را در اروپا مستقر کند، نیاز به چنین جنبش صلحی به طور چشمگیری افزایش یافت. این تصمیم بخشی از ادعای پنتاگون بود مبنی بر اینکه برای حفظ دموکراسی، سامانهٔ دفاع موشکی که سالها در دست طراحی و تولید بود، لازم است. پنتاگون میگفت که دیگر تضمین “نابودی قطعی متقابل” [در زمان جنگ سرد سابق] در کار نیست [که دنیا را امن نگه دارد]. آمریکا سامانهای میخواست که با آن بتواند در برابر هر حملهٔ موشکی هستهیی دفاع کند. بنابراین، موشکهای جدیدی را در اروپا مستقر میکرد که بتوانند چنین وظیفهای را انجام دهند. پیش از آن، جهان برای جلوگیری از جنگ هستهیی بین ایالات متحد آمریکا و اتحاد شوروی بر ترس از “نابودی قطعی متقابل” تکیه میکرد. حالا ظاهراً فرض بر این بود که کارایی این نسل از موشکهای آمریکا میتواند از پس چنین وظیفهای برآید. پنتاگون- از طریق ناتو- همزمان با استقرار موشکهای هستهیی بهاصطلاح “حافظ صلح” در اروپا، نخستین دور گسترش جنگافزارهای هستهییاش پس از پایان جنگ سرد را آغاز کرد، که قبلاً قول داده بود هرگز چنین نخواهد کرد. برآمد این دور جدید گسترش ناتو خیلی زود در بمباران و نابودی یوگسلاوی از سوی این پیمان نظامی دیده شد.
این اقدام نظامی ناتو پایان رسمی آن دنیای جدید سرشار از صلح و شادمانی بود که قرار بود پس از برچیده شدن دولتهای سوسیالیستی در اروپا و برقراری “صلح آمریکایی” از طریق پنتاگون و ناتو آغاز شود. در عوض، برای اروپا، بمباران نظامی یوگسلاوی آغاز دورهٔ نظامیتر شدهای از تنش و درگیری و جنگ بود، چیزی که اروپا از سال ۱۹۴۵ [پایان جنگ جهانی دوم] تا آن زمان به خود ندیده بود. با این اقدام، نزدیک به ۵۰ سال صلح در اروپا پایان یافت، صلحی که کشورهای سوسیالیستی دنبال میکردند، و صلحی که دیرپایی آن در سراسر تاریخ آن قاره دیده نشده بود.
تازش صلح
جنبشهای صلح در آمریکا در واقع از سالهای دههٔ ۱۹۵۰/۱۳۳۰ و در برابر تهدیدهای پنتاگون، یعنی در مخالفت با آزمایش بمبهای هستهیی عظیم در آسمان، آزمایش بمبهایی که هزار بار نیرومندتر از بمبهایی بودند که روی هیروشیما و ناکازاکی انداخته شدند، به حرکت درآمدند.
زنان نقش برجستهای در این جنبشها داشتند، همانطور که در یکی از فیلمهای مشهور هالیوود به نام “آنطور که بودیم” با بازیگری باربارا استرایسند دیده میشد. در زمانی که دانشآموزان آمریکایی برای محافظت از خود در برابر موشکهای هستهیی خیالی اتحاد شوروی در کلاسهای درس در زیر میزهای خود مخفی میشدند، زنان در سراسر آمریکا برای پایان دادن به پیامدهای زیانبار آزمایش بمبهای هستهیی و تابشهای رادیواکتیو بر روی فرزندانشان مبارزه میکردند. آنها به شیر پرتوزدهٔ هستهیی که بسیاری از کودکان و نوزادان آمریکا مینوشیدند “نه” گفتند. همین سازماندهی نیروهای صلح بود که اقدامهای مرگبار پنتاگون را در آن روزها مهار کرد.
از آن زمان به بعد، جنبشهای صلح همواره برای پیکار عادلانهشان در راه صلح و عدالت، چه در مبارزه برای پایان دادن به جنگهای استعماری و سلطه در آمریکای لاتین، چه جنگهای کره و ویتنام، یا جنگهای بیشمار دیگر، به میدان آمدند.
هم در آمریکا و هم در دیگر نقاط جهان جنبش ضد جنگافزارهای هستهیی همواره یکی از نیرومندترین و مهمترین جریانهای جنبش صلح بوده است. برای رویارویی با خطرهای ناشی از سودجویی امروزی پنتاگون و ناتو، این جنبش باید بار دیگر به صورت فزایندهای رشد کند.
امروزه گفته میشود که جنبش صلح در آمریکا برای خیزش دوبارهاش با مشکل روبهرو است. ولی اگر تاریخ راهنمای ما باشد، باید گفت که دیر یا زود جنبش صلح آمریکا رشد خواهد کرد و دست در دست جنبش بینالمللی صلحی که در سراسر جهان در برابر ناتو برخاسته است، خواهد گذاشت. واشنگتن، پایتخت آمریکا، و خود کاخ سفید، پیش از این محل تظاهرات شدید بر ضد جنگ به رهبری گروههایی مانند کُد پینک (CodePink) بوده است. این جنبشها بهدرستی نقش ناتو در کشاندن جهان به این جنگ هدف گرفتهاند.
چرا مخالفت با ناتو مهم است؟
چرا لازم است که نیروهای صلح امروز نقش ناتو در جنگ اوکراین و دیگر جنگها، و طرح ناتو برای گسترش قلمرو عملش در سراسر جهان را به چالش بکشند؟ پاسخ آن است که این پیمان نظامی، امروزه به همان اندازه پیگیر نظامیگری، جنگ، و سودوَرزی سازندگان جنگافزار است که در زمان اعتراضهای نخستین علیه بمب هستهیی بود. اکنون وضعیت حتی بدتر هم شده است، زیرا ناتو به سلاحهای هستهیی بسیار قویتر و خطرناکتر از آن زمان دست یافته است.
در پایان جنگ سرد، پیمان ورشو که پیمان دفاعی کشورهای سوسیالیستی بود، برچیده شد. ولی در مقابل، در واشنگتن بهجای اقدام برای برچیدن ناتو و برپایی آرایش امنیتی جدیدی که همهٔ اروپا را در بر گیرد تا ساختمان نظم جهانی بهراستی نوین و صلحآمیزی آغاز شود، تصمیم به حفظ و افزایش توانمندی ناتو گرفته شد.
ناتو نهتنها حفظ شد، بلکه طی موجهای سونامیوار پیدرپی در طول سالها- از سالهای پایانی دههٔ ۱۹۹۰/۱۳۷۰ تا امروز- گسترش یافت. جنبشهای صلح در همهجا با چنین گسترشی مخالف بودند چون به معنای استقرار جنگافزارهای خطرناکتر بود. این گسترش به معنای وارد کردن کشورهای هرچه بیشتر به پیمانی مسلح به جنگافزارهای هستهیی زیر کنترل پنتاگون بود.
هنگامی که دلیل ادعایی ضرورت وجود ناتو (یعنی محافظت در برابر حملهٔ اتحاد شوروی، که هرگز صورت نگرفت) از میان رفت، پنتاگون تصمیم گرفت که در موقعیت ممتازی قرار گرفته است که یکتنه بتازد و ستیز خود را برای تحمیل هدفهای امپریالیستی در همهجا، حتی در خارج از اروپا، افزایش دهد. در سال ۲۰۰۱، کشورهای اروپایی در زیر چتر ناتو به جنگ آمریکا علیه افغانستان، کشوری دوردست از اروپا، پیوستند. این اقدام کشورهای اروپایی در اساس اعلام این موضع بود که ناتو اکنون پیمانی جهانی است که با نظارت و کنترل پنتاگون و ایالات متحد آمریکا اداره میشود. این روزها دربارهٔ جایگاه ناتو در دفاع از حق حاکمیت اوکراین و سایر کشورها بسیار سخن گفته میشود، ولی واقعیت این است که ناتو با تعیین میزان بودجهٔ نظامی هر کشور عضو [۲درصد تولید ناخالص ملی]، اغلب به هزینهٔ کاهش رفاه اجتماعی و نیازهای زیرساختی آن کشورها، به حق حاکمیت این کشورها خدشه وارد میکند. همچنین، کشورهای عضو موظفاند مرزهای خود را به روی تردد جنگافزارهای سنگین یا استقرار موشکهای هستهیی در خاک خود باز نگه دارند. گسترش قلمرو عمل تا مرزهای روسیه، پایان برنامههای ناتو نیست. در نشست اخیر ناتو، روشن شد که هدف بعدی ناتو چین است. سران کشورهای عضو ناتو در آن نشست در این باره صحبت کردند که چگونه این پیمان نظامی را به سمت اقیانوس آرام میکشانند تا چین را که از نظر آنان قدرتی متخاصم است، “مهار” کنند. افزون بر حرکتهای برنامهریزی شده علیه چین، ناتو در آمریکای لاتین و آفریقا نیز در تلاش برای “حفاظت از دموکراسی” است.
جایی برای خطا نیست
از ناتو با چنین تاریخی که دارد و مسیری که در پیش گرفته است، نباید انتظار داشت که برای مردمی که در اوکراین رنج میبرند و میمیرند رهاورد خیری داشته باشد. مسیری که چشمانداز آن تجهیز و گسیل سرباز بیشتر، جنگافزار بیشتر، و جنگ بیشتر است، نمیتواند برای این بحران چارهساز باشد.
آتشبس و پس از آن خروج نیروهای روسیه، و سپس گفتوگو پیرامون ضمانتهای امنیتی جدید تنها راه برونرفت از بحران جنگ در اوکراین است. هر مسیر دیگری، به ویژه مسیری که پنتاگون و ناتو میروند، فقط به جنگ بیشتر و کشتار بیشتر خواهد انجامید.
شاید بزرگترین خطر ادامهٔ مسیر ناتوی مسلح به جنگافزار هستهیی این باشد که سرانجام و در نهایت به جنگ هستهیی تصورناپذیری کشانده شود. نزدیک به ۲۰هزار بمب هستهیی در جهان وجود دارد که هر کدام از آنها از بمبهایی که هیروشیما و ناکازاکی را ویران کردند، نیرومندتر است. با توجه به چنین خطری، چگونه ممکن است کسی خواهان ادامهٔ گسترش ناتو در جهان باشد؟
گسترش ناتو چیزی است که جنبش صلح همواره و در شرایط کنونی جنگ در اوکراین و جاهای دیگر با آن مخالفت کرده است و امروزه نیز باید در برابر آن بایستد. در طول تاریخ، انسان توانسته است بسیاری از خطاها و لغزشهایش را تصحیح کند و از کژراههها بازگردد. اما پس از آغاز جنگی هستهیی دیگر بازگشتی در میان نخواهد بود.
نوشتهٔ جان وُیچیک در پیپلز وُرلد، نشریهٔ اینترنتی حزب کمونیست آمریکا
«نامهٔ مردم»