مقالهنویس روزنامه گاردین در مطلبی با اشاره به کوتاهی سازمان ملل در جلوگیری از جان باختن دهها هزار تن از مردم غزه به دست نیروهای اشغالگر، خواهان اصلاحات اساسی در سازمان ملل، جابجایی آن به آفریقای جنوبی و مشارکت تمام مردم دنیا در تامین بودجه آن شد. به گزارش ایرنا، یکی از مؤسسین جنبش “بایکوت، ... گاردین: سازمان ملل به استعمارزدایی و تغییرات اساسی نیاز دارد
فارن پالسی: چامسکی حق دارد؛ آمریکا متظاهر است
اندیشمند آمریکایی میگوید ایالات متحده پشت آرمانهای انسانی دروغین پنهان شده و رنجی که به دیگر ملتهای جهان تحمیل کرده را توجیه میکند. به گزارش ایسنا، رسانه آمریکایی در مقالهای به بررسی کتاب جدید «نوآم چامسکی» اندیشمند برجسته آمریکایی و منتقد سفت و سخت سیاست خارجه ایالات متحده پرداخته است. به گزارش فارن پالسی، بیش ... فارن پالسی: چامسکی حق دارد؛ آمریکا متظاهر است
تلاش بیثمر رژیم ولایی برای رفع اَبَربحرانها با دامن زدن به توهّم «وفاق ملی»
حملۀ تجاوزکارانهٔ اسرائیل به ایران در بامداد ۵ آبان، تهدید خامنهای در مورد “پاسخ دندانشکن” دادن به اسرائیل و آمریکا، گسترش بمباران لبنان، و تداوم جنایتهای جنگی اسرائیل در نوار غزه با حمایت آمریکا و متحدان اروپاییاش در چند روز اخیر در صدر اخبار رسانههای داخلی و خارجی بوده است. در ارتباط با مسائل داخلی ... تلاش بیثمر رژیم ولایی برای رفع اَبَربحرانها با دامن زدن به توهّم «وفاق ملی»
تلاش امپریالیسم برای گسترش
لنین در کتاب امپریالیسم [امپریالیسم- بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری] نوشته بود: “تلاش ناگزیر سرمایهٔ مالی [این است که] حوزههای نفوذ خود و حتی قلمرو واقعی خود را گسترش دهد”. او در زمانی این کتاب را نوشت که رقابت بین امپریالیستها ویژگی اصلی جهان بود، جهانی که در آن این تلاش بهشکل مبارزهای رقابتی بین سرمایههای مالی ... تلاش امپریالیسم برای گسترش
آنجلا دیویس دربارهٔ: انتخابات ریاستجمهوریِ آمریکا
آنجلا دیویس میگوید انتخاب “کامالا هریس” بهمقام ریاستجمهوری ایالات متحده بستری مناسبتر برای فراگیری پیکارهایی دگرگونساز است. پاریس- “آیا واقعاً باید به این پرسش پاسخ دهم؟ من به فردی که حزب جمهوریخواه را رهبری میکند بیگمان قصد ندارم رأی دهم.” این پاسخ آنجلا دیویس، نماد کنشگران کمونیست در جهان، به پرسشی بود که روزنامهنگاری در ... آنجلا دیویس دربارهٔ: انتخابات ریاستجمهوریِ آمریکا
میراث نظری لنین و مبارزهٔ زحمتکشان در راه سوسیالیسم در قرن بیستویکم
بخشهایی از گزارش گنادی زیوگانوف، صدر حزب کمونیست فدراسیون روسیه، به دهمین نشست دورهیی کمیتهٔ مرکزی حزب، به مناسبت ۱۵۰مین سالگرد تولد ولادیمیر ایلیچ لنین
عمر اندیشههای بزرگ به قرنها و هزارهها میرسد. این اندیشهها بازگوکنندهٔ آرمانهای مردم عادیاند و در میان تودهها باقی میمانند و در مبارزهٔ آنها برای ساختن جهانی نوین و عادلانه، الهامبخش آنها میشوند. اندیشههای لنین هم به همین علّت همچنان زنده و پیروزمندند.
نبوغ لنین در زمانی درخشید و راه نوین توسعه و رشد بشر را روشن کرد که سرمایهداری به سراسر جهان گسترش مییافت، قارهها را به مستعمرهها تقسیم میکرد، و نظامی پیچیده را برای بهرهکشی از انسان و منابع طبیعی برقرار میکرد. این در زمانی بود که هواداران سرسخت سرمایهداری آن را به مثابه پیروزی خرد میستودند و تنها راه ممکن توسعه میدانستند. امّا نعمتهای این نظام فقط نصیب شمار اندکی سرمایهدار میشد و تودههای عظیم مردم را در فقر و محرومیت به سر میبردند.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم [میلادی]، سرمایهداری وارد مرحلهٔ امپریالیسم میشد. قدرتهای بزرگ تقسیم مجدد جهان را شروع کرده بودند. در جنگهای محلی و در جنگ جهانی اوّل، میلیونها نفر در راه مطامع سرمایه جان باختند. در چنین اوضاع و احوالی بود که طنین شعارهای لنین به گوش زحمتکشان دنیا رسید: صلح برای ملّتها! نان برای گرسنگان! زمین برای دهقانان! کارخانهها برای کارگران! قدرت از آنِ شوراها! اندیشههای لنین طلیعهٔ امیدی بود در چشم زحمتکشان برای رهایی از رنجی که میکشیدند، و برای زندگی شایسته و سعادتمند.
لنین زندگی خود را وقف خدمت به زحمتکشان، و آزاد کردن آنها از غل و زنجیر ستم حاکمان، جهل، و ایمان نداشتن به قدرت خودشان کرد. او هرگز از کارگران و زحمتکشان جدا نشد و پیوندهای نزدیکی با آنها داشت و در مبارزه از آنها الهام میگرفت.
لنین دست به مطالعات گسترده و عمیقی زد و میراث نظری ارزشمند مارکس و انگلس را [مطابق با شرایط نوین] توسعه داد و تکمیل کرد. در عین حال، او سازماندهی بانبوغ، انقلابی، و بنیادگذار نوع تازهای از دولت، نخستین دولت سوسیالیستی دنیا، بود. دکتر سون یاتسِن، انقلابی برجستهٔ چینی، دربارهٔ لنین نوشت: “تو نهفقط میگویی و میآموزی، بلکه گفتههایت را به عمل درمیآوری. تو کشور نوینی پدید آوردی. تو راه را به ما نشان دادی.” اهمیت این موضوع در این است که مارکسیسم-لنینیسم مجموعهای از حکمهای جزمی و نسخههایی برای همه و هر وضعیت در زندگی بشر نیست. نوعی آیین دینی نیست. خود لنین تأکید میکرد که آموزهٔ کمونیستی، روشی است برای تحلیل واقعیت. مارکسیسم، نظام فکری علمی منسجمی است متشکل از دیدگاههای فلسفی، اقتصادی، و اجتماعی-سیاسی، و ابزاری است برای شناختن و تغییر دادن دنیا. او گوهر و اساس مارکسیسم را کاربرد دیالکتیک ماتریالیستی به منظور بازسازی کل اقتصاد سیاسی، از بنیاد آن تا تاریخ، علوم طبیعی، فلسفه، سیاست، و تاکتیکهای طبقهٔ کارگر میدانست و در تمام عمر مبارزاتیاش همین آموزه را دنبال کرد. درک مارکسیسم به مثابهٔ راهنمای عمل، چیزی بود که لنین را اندیشمندی بزرگ و رهبری مردمی ساخت. او بهدرستی میگفت که ما به نظریههای مارکس به مثابه چیزی کامل و تغییرناپذیر نگاه نمیکنیم، بلکه برعکس، آن را شالودهٔ علمی میدانیم که سوسیالیستها [کمونیستها] اگر میخواهند آن را مطابق با زندگی روز نگه دارند، باید در همهٔ جنبههای آن پیشرفت حاصل کنند. او برای نوشتن دربارهٔ هر موضوعی، نخست همهٔ منابع موجود را مطالعه میکرد. ناژدا کروپسکایا، همسر لنین، میگوید: “در سالهای ۱۹۰۲-۱۹۰۳ وقتی در لندن [در تبعید] زندگی میکردیم، ولادیمیر ایلیچ (لنین) نیمی از وقت خود را در موزهٔ بریتانیا میگذراند که کتابخانهٔ بزرگی دارد.” لنین در نامهای به مادرش در سال ۱۹۱۶ نوشت: “ما الآن در زوریخ [سوییس] زندگی میکنیم. ما به اینجا آمدیم تا بتوانیم در کتابخانههای محلی مطالعه کنیم.” علاقهٔ لنین فقط در موضوعهای اجتماعی نبود. برای مثال، کشفهای جدید در زمینهٔ فیزیک او را تشویق کرد که کتاب “ماتریالیسم و امپیریو-کریتیسیسم” [۱۹۰۹] را در زمینهٔ ماتریالیسم دیالکتیک بنویسد.
ما کمونیستها، بدون داشتن چنین نگاهی، نمیتوانیم پیروزی زحمتکشان تأمین کنیم. خیلیها در جنبش چپ، توشهٔ نظری و عملی مبارزان گذشتهٔ راه سوسیالیسم را [به عنوان چیزی منسوخ] رد میکنند. لنین در صحبتهایش در سوّمین کنگرهٔ سراسری سازمان جوانان کمونیست در سال ۱۹۲۰ خطاب به چنین افرادی گفت: “شما فقط زمانی میتوانید کمونیست بشوید که دانستههای خود را با ثروتِ دانش همهٔ بشر غنی کنید.” امروزه اندیشهها خودِ لنین بخشی از گنجینهٔ فکری جامعهٔ برشی است و در زندگی سیاسی جهان نوین، جایگاه ویژهای دارد.
جهانیشدن: شکل نوین امپریالیسم
لنین با بررسی و تحلیل روندهای توسعه و رشد سرمایهداری، به این نتیجه رسید که سرمایهداری به بالاترین مرحلهٔ خودش رسیده است. او ویژگیهای امپریالیسم را اینچنین تعریف کرد:
· ظهور انحصارها که نقشی کلیدی در اقتصاد به عهده میگیرند
· ظهور سرمایهٔ مالی و الیگارشی [قدرتمندان] مالی
· اولویت یافتن صدور سرمایه نسبت به صدور کالا
· شکلگیری اتحادهای انحصارهای سرمایهداری که جهان را میان خود تقسیم میکنند
· تقسیم نهایی سرزمینهای جهان در میان قدرتهای بزرگ
البته لنین تأکید میکرد که تمرکز تولید اجتماعی در دستان انحصارها، تضادهای نظام سرمایهداری را از بین نمیبرد. تضادهایی در درون کشورها و در عرصهٔ جهانی پدید میآید و تضاد میان کار و سرمایه شدّت مییابد. انحصارها نهفقط کارگران، بلکه دهقانان و خردهبوروژازی را هم استثمار و زندگی آنها را تباه میکنند.
نظر لنین دربارهٔ رشد ارتجاع در دوران امپریالیسم نیز امروزه موضوعیت زیادی دارد. سرمایهداری انحصاری، دیکتاتوری خودش را برقرار میکند. جنبشهای دموکراتیک و جنبشهای کارگران را سرکوب و آزادیهای و حقوق را پایمال میکند. انحصارها، استقلال ملّی کشورها را میگیرند که لنین آن را “[چرخش] از دموکراسی به ارتجاع سیاسی” خواند و تأکید کرد که امپریالیسم هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی، دموکراسی را نقض و ارتجاع را ترویج میکند. تشدید بیسابقهٔ مبارزهٔ طبقاتی، فقر، بیکاری، قیمتهای بالا، ظلم و ستم انحصارهای بزرگ، نظامیگری، و استبداد سیاسی- حتّی در آزادترین کشورها. در چنین شرایطی، هر صحبتی از “آزادی” و “دموکراسی” فقط یک هدف را دنبال میکند: انحراف اذهان و فریب تودههای مردم. همانطور که لنین همیشه تصریح و تأکید میکرد، سرمایهٔ مالی و انحصارها “همهجا سلطه با خود میآورد نه آزادی.” پدید آوردن اتحاد میان قشرهای دموکراتیک برای متوقف کردن جنگطلبان، مستلزم یک هستهٔ نیرومند پرولتاریایی است.
“امپریالیسم” لنین همچنان معتبر است و ویژگیهای آن از بین نرفته است. امروزه پانصد شرکت بزرگ، اقتصاد آمریکا را در دست خود دارند که نیمی از آنها، در پنج رشته با بیشتر سهم و فعالیت دارند. ۲۰درصد از کل نیروی کار آمریکا در استخدام این شرکتهاست، و ۶۰درصد سود حاصل از فعالیت اقتصادی در آمریکا متعلق به این شرکتهاست.
امپریالیسم جهانی نقش شرکتهای فراملیتی را تقویت میکند. امروزه، یک شرکت عمدهٔ جهانی، مجموعهای چندوجهی و پیچیده از ساختارهای متعدد در بخشهای تولید، بازرگانی، مالی، و سرمایهگذاری است که از طریق شبکههایی از پیمانکارهای دست اوّل و دوّم و… با انبوهی از شرکتهای متوسط و کوچک پیوند دارد؛ دشوار بتوان این شرکتهای کوچکتر را مستقل خواند. شرکتهای عظیم بینالمللی چندوجهی در کشورهای متعدد فعالیت دارند ولی مرکز تصمیمگیری همچنان در دفتر مرکزی اصلی است. شرکتهای فراملیتی در جایگاهی قرار دارند که مرزهای گمرکی برایشان باز است، در سودآورترین عرصهها سرمایه انباشت میکنند، و منابع عظیمی را برای تحقیق و توسعه اختصاص میدهند. سرمایهٔ برخی از این شرکتها از تولید ناخالص ملّی بسیاری از کشورهای جهان بیشتر است. این شرکتها نیمی از تولید صنعتی دنیا، ۶۰درصد تجارت جهانی، و ۸۰درصد امتیازهای فناوریهای نوین دنیا را در اختیار دارند. همانطور که لنین اشاره کرد، سلطهٔ این شرکتها توسط صدور سرمایه تأمین میشود. در فاصلهٔ سالهای ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۶، سرمایهگذاری مستقیم خارجی در دنیا ۲۰برابر شد که ۹۰درصد از آن توسط این شرکتها بود. یکدرصد از بزرگترین شرکتهای بینالمللی، در حدود ۵۰درصد از همهٔ سرمایهگذاریهای خارجی دنیا را در اختیار دارند. امروزه فقط بخش کوچکی از فعالیتهای اقتصادی جهان در “بازار آزاد” انجام میشود. به طور کلی، شرکتهای فراملیّتی مطابق طرح و برنامه عمل میکنند تا موفقیت خود را تضمین کنند. این همان چیزی است که موجب برتری رقابتی [نظام اقتصادی] شوروی بود. زمانی بنیادگذار شرکت ژاپنی THK نوشته بود: “کل نظام اقتصادی ما نسخهٔ دوّم [برنامهریزی مرکزی] شماست.”
برخلاف آنچه عوامفریبان میگویند، جهانیشدن تغییری در ماهیت سرمایهداری نداده. لنین در کتاب “امپریالیسم”اش دنیای امروزی را حتّی بهتر از دنیای زمان ۱۹۱۶ توضیح میدهد. امروزه استعمار سیاسی و اقتصادی از بین نرفته است، بلکه پیچیدهتر و خشنتر از قرن بیستم شده است. یورش به استقلال ملّتها ادامه دارد و جهانیسازی در زیر سیطرهٔ سرمایهداری، وجود کشور و ملّت مستقل به مثابه اصل اساسی زندگی اجتماعی را زیر ضربه برده است. اقتصاد جهانی، اقتصاد فراملیتی شده است. برخلاف نظریهپردازان لیبرال که این روند را مربوط به سرمایهداری نمیدانند و از واقعیت “پساسرمایهداری” صحبت میکنند، به گفتهٔ بِری جونز، محقق بریتانیایی، جهانیسازی بالاترین مرحلهٔ همآمیزی سرمایهدارانهٔ اقتصاد جهان است.
شالودهٔ نظری جهانیشدن، نولیبرالیسم است که فردریک هایک پایهریزی کرد. شاگرد او میلتون فریدمن بود که شاگردانش در دانشگاه شیکاگو، بعدها همکاران و مشاوران سوهارتو (دیکتاتور اندونزی)، ژنرال پینوشه (شیلی)، و یلتسین (غاصب روسیه) شدند. اصول اساسی نولیبرالیسم، جدا کردن دولت از اقتصاد، خصوصیسازی سراسری، آزادی کامل بازرگانی [حرکت آزاد کالا و سرمایه]، کاهش بودجههای خدمات اجتماعی همگانی، و تصرّف همهٔ بخشهای اقتصاد توسط بخش خصوصی. در سیاست، هدف نولیبرالیسم در هم شکستن استقلال ملی و تحکیم قدرت سرمایهٔ جهانی و افشاندن بذرهای “هرجومرج مدیریت شده” به منظور برقرار نظم نوین جهانی زیر پوشش “جامعهٔ آزاد” است. وظیفهٔ دولت [از دید آنها]، حفاظت از منافع سرمایه در مقابل مردم است. وجود فقرِ زحمتکشان، نابرابری و بیعدالتی فزاینده، خشونت، و استبداد در هر زمینهای، نظریههای زرقوبرقدار “سرمایهداری انسانیشده” را افشا میکند. طبق گزارش امنیت غذایی سازمان ملل متحد (۲۰۱۹)، ۸۲۱میلیون نفر در جهان گرسنگی میکشند و ۲میلیارد نفر هم دچار سوءتغذیه هستند. ۲میلیارد نفر دسترسی به آب آشامیدنی سالم ندارند. بر اساس “گزارش نابرابری جهان” (پیکتی و آلواردو)، بیشرین افزایش نابرابری در ۳۰ سال گذشته در روسیه، آمریکا، و کشورهای آسیایی بوده است که علّت آن هم فروپاشی اتحاد شوروی و پیشرَوی نولیبرالیسم است. مجموع درآمدِ ۵۰درصد از کمدرآمدترین افراد جهان، نصفِ درآمدِ یکدرصد از ثروتمندان دنیاست. و این اختلاف درآمد همچنان در حال افزایش است.
پس از ۱۹۸۰ [و کاربست گستردهٔ الگوی نولیبرالیسم] تقریباً در همهٔ کشورهای جهان [سرمایهداری] جابهجایی عظیمی مالکیت از دولت به بخش خصوصی به سود شرکتهای بزرگ صورت گرفت. در روسیه، در سال ۲۰۱۹، تعداد میلیاردرها [به دلار] به ۱۱۰ نفر رسید و ثروت ۲۳ تای آنها ۵۳میلیارد دلار بیشتر شد. این در حالی است که درآمد مردم عادی مرتب کمتر شده است. امروزه بر اثر کاهش قیمت نفت و بیارزش شدن روبل و همهگیری کورونای جدید، بحران فزایندهٔ سرمایهداری در روسیه وخیمتر شده است.
از سوی دیگر، مخالفت با سرمایهداری نیز افزایش یافته است. تقریباً ۶۰درصد از مردم جهان معتقدند که زیان نظام سرمایهداری برای بشر بیشتر از فایدهٔ آن است. گرایش به چپ در همهٔ قارهها دیده میشود. حمایت بیسابقه از برنی سندرز در آمریکا، و جنبشهای تودهیی در سالهای اخیر در فرانسه، هند، شیلی، و کلمبیا، و “نه” میلیونی مردم جهان به فقر و پایمال شدن حقوقشان، گویای شدّت یافتن نبردهای طبقاتی بهرغم سرکوب پلیسی است.
همهگیری کورونای جدید نیز تضادها را شدّت بخشیده است. فقط سوسیالیسم ضامن پاسخ مؤثر به چالشهای عظیمی است که جهان با آنها روبروست. چین توانست از راه بسیج همگانی و اقدامهای جمعی هماهنگ، این همهگیری خطرناک را تحت کنترل درآورد. نکته این است که تهدید اصلی علیه نوع بشر، ویروس سرمایهداری است. نشانههای گوناگون در این بحران جهانی حاکی از فروپاشی این نظام است که لنین به طور علمی آن را پیشبینی کرد. امّا سرمایه ترجیح میدهد که جهان را در خون غرق کند تا دست از اشتهای سیریناپذیرش بردارد. فاشیسم را در اوکراین و کشورهای بالتیک برمیانگیزد. در هند و خاورمیانه به افراطگرایی مذهبی دامن میزند. دست به اذیت و آزار بومیان را در برزیل و بولیوی میزند. یا مثل پارلمان اروپا، قطعنامهای تصویب میکند که در آن فاشیسم با کمونیسم یکی میشود و در به راه افتادن جنگ جهانی دوّم،شوروی مقصر خوانده میشود.
آستانهٔ انقلاب سوسیالیستی
جهانیسازی امروزی یک ویژگی دیگر امپریالیسم را هم دارد که لنین مطرح کرد، و آن بازتقسیم بازارها جهانی توسط قدرتهای بزرگ و انحصارهایی است که در پشت این دولتها قرار دارند. انهدام خیانتآمیز اتحاد شوروی دشمن خطرناکی را حذف کرد و بازار عظیمی را به روی شرکتهای فراملیتی گشود. پس از مدّت کوتاهی، اشتهای غارتگران بازار، قربانیان بیشتری میجست که منجر به تکهپاره کردن یوگسلاوی، عراق، لیبی و تلاش برای بلعیدن سوریه شد.
بحران مالی جهانی ۲۰۰۸ رخنههای ایجاد شده در بنیادهای سرمایهداری جهانی را برملا کرد. حاشیهٔ سود کم شد و رقابت بر بازارها و منابع شدّت یافت. وقتی دونالد ترامپ به قدرت رسید، برای حفظ سودهای شرکتهای آمریکایی دست از تاکتیکهای ائتلافهای امپریالیستی برداشت و مسیر حمایت از تولید داخلی و فشار بر رقیبان را در پیش گرفت که به تشدید تنشها با اتحادیهٔ اروپا، ترکیه، ژاپن، و برافروختن جنگ تجاری با چین منجر شد.
لنین با توجه به تضادهای سرمایهداری نتیجه گرفت که امپریالیسم، آستانهٔ انقلاب سوسیالیستی است. با توسعه و رشد امپریالیسم، سرمایهٔ مالی متمرکزتر میشود و شرکتها و دولت در هم میآمیزند. همانطور که در بحران ۲۰۰۸ دیده شد، الیگارشها [برای نجات خود و نظام] دست به دامن کمک و بستههای نجات دولت میشوند. امسال نیز شاهد همین روند هستیم.
اجتماعی شدن تولید در چارچوب شرکتهای فراملیتی در تضاد آشکار با مناسبات تولیدی سرمایهداری است و همانطور که لنین نوشت، این پوسته دیگر با محتوا همخوانی ندارد. قدرتمندان مالی بیش از پیش متوجه بادهای تغییر تاریخی و نگران فروپاشی سرمایهداری میشوند. امّا التیام زخمهای سرمایهداری ناممکن است. فقط میشود آنها را موقتاً از چشمها پنهان کرد. نخستین ضربه را انقلاب کبیر اکتبر ۱۹۱۷ به سرمایهداری زد. بهرغم فروپاشی شوروی، مسیر تاریخ را نمیشود برعکس کرد. ستمدیدگان و روشنگران در مبارزه برای نابودی سرمایهداری متحد خواهند شد. بقای نوع بشر در این چشمانداز است.
ورشکستگی کامل سرمایهداری در افق دیده میشود. روندهای جاری در دنیا، نظریات لنین را اثبات میکند و درستی تلاش او برای برقراری سوسیالیسم و پیروزی برابری و عدالت اجتماعی را نشان میدهد.
پرولتاریا گورکن سرمایهداری است. لنین نیز پس از مارکس و انگلس، بر این نظر بود که مأموریت تاریخی طبقهٔ کارگر این است که گور سرمایهداری را بکند و جامعهٔ کمونیستی را برقرار کند. سرمایه، کارگران را جمع و متحد میکند و به آنها میآموزد که چگونه همراه با هم عمل کنند. برخلاف نظریهپردازان بوروژایی و فرصتطلبان، امروزه تعداد کارگران [یدی و فکری] در جهان بیشتر از ۲میلیارد نفر است که ۷۶۰میلیون از آنها در صنایع کار میکنند، یعنی ۲۰۰میلیون بیشتر از ۲۰ سال پیش. ولی موضوع فقط تعداد [کارگران] نیست. لنین تأکید میکرد که توان پرولتاریا در تحوّل تاریخی بسیار فراتر از سهم آن در کل جمعیت است. ولی طبقهٔ کارگر برای اینکه موتور تغییر انقلابی بشود، باید به منافع طبقاتی خودش آگاه باشد. مادام که سرمایهداری وجود دارد، کارگر ناگزیر استثمار میشود. مادام که مالکیت خصوصی و بازار سرمایهداری حاکم است، قدرت بورژوازی ادامه خواهد داشت. مارکس و انگلس در زمان خود تأکید کردند که پرولتاریا برای اینکه خودش را از استثمار آزاد کند، باید “طبقهای برای [به سود] خودش” بشود و از منافع خاص خود آگاه باشد، سازمان خودش را تشکیل دهد، و برنامهٔ خودش را مطرح کند. پیکار [اقتصادی] سندیکاها و اتحادیههای کارگری علیه کارفرمایان آموزشگاه لازم برای پرولتاریاست و به او کمک میکند که متشکل شود و پیوند بین اقتصاد و سیاست را بشناسد.
لنین این اصل بنیادی را مطرح کرد که آگاهی سوسیالیستی بهخودیخود پدید نمیآید، بلکه توسط حزب انقلابی به میان تودههای پرولتاریا برده میشود. به همین دلیل، او با “اقتصادگرایی” (اکونومیسم) که معتقد به خودانگیختگی جنبش کارگران و اولویت دادن به مبارزه برای بهبودهای اقتصادی جزئی بود، مبارزه میکرد. در عوض او بر اهمیت تئوری انقلابی تأکید میکرد و معتقد بود که حزب [کمونیست] باید سازمانده پرولتاریا باشد و مسیر حرکت را بر پایهٔ تئوری [انقلابی] نشان دهد.
تاریخ نظر لنین را تأیید کرد. تکامل خلاقانهٔ مارکسیسم، اندیشهٔ اتحاد میان پرولتاریا و دهقانان زحمتکش، پیدایی شوراها به مثابه بهترین شکل دولت پرولتاریایی، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را امکانپذیر کرد. انضباط بلشویکی پیششرط انقلاب اکتبر و پیروزی بر مداخلهگری [خارجی] و گاردهای سفید [علیه دولت شوراها] بود. صنعتی شدن، انقلاب در فرهنگ، شکست دادن فاشیسم، و کاوش در فضا، مقاطع کلیدی در پیشرفت جامعهٔ سوسیالیستی به سوی آینده بود. انقلاب اکتبر به بیداری ملّتهای مستعمره یاری رساند که به پیروزی نیروهای انقلابی در چین، ویتنام، کره، لائوس، و کوبا منجر شد. نه جنبش ضدانقلابی دههٔ ۱۹۹۰، نه فروپاشی اتحاد شوروی، و نه پیچیدگیهای بعدی در جنبش جهانی کمونیستی، هیچکدام میراث لنین را بیارزش نکرد. بحران سرمایهداری، فقر گستردهٔ تودهها، عدم تمایل ملّتها به رنج کشیدن از بیعدالتی، سوسیالیسم را بیش از پیش جذّاب کرده است.
مبارزهٔ ایدئولوژیک [میان کار و سرمایه] همچنان ادامه دارد. بهرغم دروغهایی که دربارهٔ لنین، استالین، و قدرت شوروی گفته شده است، خیل عظیمی از سیاستمداران، دانشمندان، و شخصیتهای فرهنگی جهانی بهروشنی دربارهٔ عظمت کار لنین، شخصیت او، نبوغ و استعداد او، تأثیر او بر معاصران و آیندگان، و نقش تاریخی جهانی عظیم او گواهی دادهاند.
رومن رولان، نویسندهٔ فرانسوی، در پی مرگ لنین گفت: “من شخصیتی قدرتمندتر [از لنین] در اروپای نوین نمیشناسم. عزم و ارادهٔ او چنان اقیانوس آشفتهٔ نوع بشرِ از رمقافتاده را زیر و رو کرده است که ردّ او برای مدّتهای طولانی در آب خواهد ماند و از این به بعد، کِشتی او، که توفانها را درمینوردد و میگذرد، با شتاب کامل به سوی دنیایی نوین در حرکت است.”
قلب لنین که برای زدودن رنج تودههای مظلوم و محروم میتپید، تقریباً یک قرن پیش از تپیدن باز ایستاد. امّا اندیشههای بزرگ او همچنان زنده است. همینطور است سرمشق او در خدمتگزاری فداکارانه و نیکخواهانه در راه آرمان رهایی بشر. این سرمشق بزرگ، الهامبخش ما در پیکارهای تازه است. رهمنون ما به سوی پیروزی کار شرافتمندانه، حاکمیت مردم، و عدالت اجتماعی است. وظیفهٔ کمونیستها در قرن بیستویکم این است که این قرن را، قرن پیروزی سوسیالیسم کنند. باشد که سرمشق لنین به ما نیرو، اطمینان و اعتماد، و شخصیت پیروزمندان را بدهد.
سایت حزب توده ایران
چالش کووید-۱۹: عرصهٔ مبارزهٔ دانش و خرد با جهل و خرافه، و پیکار کار با سرمایه
با نگاهی به تلاش حزبهای کمونیست و ترقیخواه جهان همگام با مبارزهٔ جهانی ملّتها در بحران جاری
چرا در اقتصاد سوسیالیستی بحران اضافهتولید وجود نداشت؟
در حدود سی سال است که سوسیالیسم در گسترهٔ پهناوری از کرهٔ زمین فروپاشیده است. در کشورهایی هم که سوسیالیسم در آنها هنوز برپاست، سیاستها و ساختارهای اقتصادی دستخوش اصلاح و تغییرهای چشمگیری شده است. از این رو، تعجبی ندارد که نظامهای سوسیالیستی پیشین و ساختارهای اقتصادی آنها این روزها هدف افترا و بدگوییهای بیمحابایی ... چرا در اقتصاد سوسیالیستی بحران اضافهتولید وجود نداشت؟
واکاوی پیشنگرانه: چگونه «اقتصاد دانشبنیادِ» سرمایهداری از همهٔ ما «دادهبرداری» میکند
نوشتهٔ جوئل وِندلَند-لیو : ترجمه از “دنیای مردم”، نشریهٔ آنلاین حزب کمونیست آمریکا
بهاستقبال صدمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست ایران!
رفقای گرامی! با فرارسیدن خردادماه ۱۳۹۹ از تاریخ تأسیس حزب کمونیست ایران صد سال سپری میشود. اگرچه نطفههای جنبش کارگری و سوسیالدموکراسی در میهن ما در دوران انقلاب مشروطیت نضج یافت و تأثیرهایی تعیین کننده بر روند شکلگیری و پیروزی انقلاب مشروطیت داشت اما بااینهمه جنبش کارگری و کمونیستی ایران در هیئت حزبی سازمان یافته ... بهاستقبال صدمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست ایران!
سازش با دیکتاتوری مقصدِ ناگزیر نظریهٔ «اصلاحپذیر بودن رژیم ولایت فقیه»
در اسفندماه امسال بار دیگر کشورمان شاهد اجرای “نمایش” انتخاباتیای خواهد بود که ولی فقیه و تمام طیف رنگارنگ جناحهای قدرت، سیاستمداران و نظریهپردازان متصل به نیروهای سیاسی وفادار به رژیم، همصدا با هم، آن را انتخاباتی بسیار “حساس و حیاتی” اعلام میکنند و حضورِ مردم را در آن بسیار ضروری میدانند.