هرکدام از ما یک جور خشممان را فریاد می زنیم و هرچه بزرگ تر باشیم خطر بیش تری را به جان می خریم؛ و البته پر واضح است که آدم های متوسط همیشه حاشیه ی امنیتشان را گرامی می دارند.
طرف صحبتم کسانی نیستند که دعوت را رد کردند، چرا که صریح و روشن دل خوریشان را نشان دادند و تعیین کردند که به کدام خط می روند، درود بر ایشان باد!
اما سخت برآشفته ام از آنانی که بیرون مرزها هر صبح بی کم ترین تشویشی بیدار می شوند و حرف های درشت تحویل بقیه می دهند و ادعای مبارز بودنشان گوشِ فلک را کر می کند.
حضراتِ دور از آتش و شجاع و مخالف! جسارت و پای مردی از آنِ کسی که محرومیت ها و بی مهری ها را تاب آورده است و همچنان با کراواتِ سرخ به ضیافتِ افطارِ آقای رئیسجمهور می رود تا تمامیِ خشمش را در هیات تضادی پررنگ و پر کنتراست فریاد بزند؛ و بگوید که این کشور مالِ من است، حقِ من است و من همینم که می بینید؛ این جا مانده ام چرا که :
” چراغِ من در ایران می سوزد”.
دور از آتش ؛ هوا خوب است و گرما دل پذیر، لطفن مردانِ بزرگِ داغ دیده را قضاوت نکنید! اینان رسم مبارزه را خوب می دانند و پیکرِ عزیزشان سراسر زخمی است، زخم هایی که من و شما یک از هزارشان را هم نمی شناسیم.
تلگرام