خمینی با تأکید بر نظریهٔ قرونوسطاییِ ولایتفقیه، هویت و فرهنگِ ملی ایران را بهصراحت منکر میشد. او و همفکرانش، فرهنگ غنی، دیرپا، و پرارزش ملی ما را که میراث و دستاورد مشترک همهٔ خلقهای ساکن این مرزوبوم است و بخشی از میراث تمدن جهانی است، نفی میکردند و آن را- پس از تحریف – به زائده و زیرمجموعهٔ “امت اسلامی” تقلیل میدادند. این تفکر ارتجاعی- بهویژه در موضعگیریها و سیاستهای فرهنگی ولیفقیه، شماری از فرماندهان سپاه، و نهادهایی چون شورای انقلاب فرهنگی – هماکنون نیز دیده میشود و مشخص است.
واپسگرایان حاکم بر میهنمان، از نخستین روزهای سلطهشان بر کشور، در کنارِ تحکیم موقعیت خود- که با سرکوبهای خونین و کمسابقه همراه بود – از درِ تقابل با تاریخ، هویت، و فرهنگِ ملی ایران در آمدند. نفی هویتِ ملی با تبلیغ نظریهٔ ارتجاعی و کهنهٔ “اُمتِ اسلامی” به شکلها و روشهای گوناگون ازجمله با گنجاندنِ آن در کتابهای درسی، ترویج میشد و میشود.
خمینی با تأکید بر نظریهٔ قرونوسطاییِ ولایتفقیه، هویت و فرهنگِ ملی ایران را بهصراحت منکر میشد. او و همفکرانش، فرهنگ غنی، دیرپا، و پرارزش ملی ما را که میراث و دستاورد مشترک همهٔ خلقهای ساکن این مرزوبوم است و بخشی از میراث تمدن جهانی است، نفی میکردند و آن را- پس از تحریف- به زائده و زیرمجموعهٔ “امت اسلامی” تقلیل میدادند. این تفکر ارتجاعی- بهویژه در موضعگیریها و سیاستهای فرهنگی ولیفقیه، شماری از فرماندهان سپاه، و نهادهایی چون شورای انقلاب فرهنگی- هماکنون نیز دیده میشود و مشخص است. برخی مؤسسههای مذهبی، که با بودجهٔ کشور اداره میشوند، از فعالترین مروجان و مبلغان نفیِ هویت، تاریخ، و فرهنگِ ملی ایران و ستیز با آنهایند.
در این زمینه، به مؤسسهٔ پژوهشی خمینی بهریاست مصباح یزدی و نیز به روحانیون بلندپایه حکومتیای مانند محمد یزدی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، و سجانی تبریزی میتوان اشاره کرد. هنوز سخنان مصباح یزدی و مکارم شیرازی در توهین به فرهنگ ملی و “جهالت” نامیدن آن، از یادها نرفته است. نکتهٔ بسیار پراهمیت در تبلیغ این تفکر ضدملی و واپسگرایانه، ستیزهگری با و حمله به چهرهها و شخصیتهای برجستهٔ ملی و میهنیای است که نقش تاریخی پراهمیتی در لحظههای دشوار تاریخ کشورمان داشتهاند.
خصومت با چهرههای درخشان ادوار مختلف تاریخ مانند مزدک بامدادان، بابک خرمدین، فردوسی، بزرگمهر بختگان، ذکریای رازی، ابومسلم خراسانی، رودکی، زرینتاج خانم [مشهور به طاهره قُرَّهُالعَین] و مانند آنان، از ویژگیهای تفکر خمینی، مصباح یزدی، علی خامنهای، و بهطورکلی، مدافعان نظریهٔ ولایتفقیه و پاناسلامیسم است.
اخیراً دامنه اینگونه تبلیغات بهضدِ فرهنگ ملی و شخصیتهای تاریخی میهنمان در ارگانها و دستگاههای مختلف حکومتی بار دیگر از سر گرفته شده است. چندی پیش، معاون سازمان تبلیغات اسلامی- سازمانی که هرساله مبالغ کلانی از بودجهٔ کشور را بهخود اختصاص میدهد- از افزایش شمار بازدیدکنندگان ایرانی از تخت جمشید، پاسارگاد، نقش رجب، بیستون، و کنگاور، ابراز نارضایتی کرد و نسبت به “بهدست فراموشی سپردن ارزشهای فرهنگ اسلامی” [بخوان: فرهنگِ ولایی] به مسئولان هشدار داد. بهعلاوه، مدتی قبل نیز، احمد علم الهدی، امامجمعه مشهد و از نزدیکان خامنهای، نسبت به نامگذاریِ باشگاههای ورزشی خراسان [با نام ابومسلم و سیاهجامگان] واکنش نشان داد، و نام ابومسلم و سیاهجامگان را “غیر اسلامی” و “عدم توجه به امام هشتم شیعیان” دانست. او، همانند خمینی، با الفاظی زشت به ابومسلم خراسانی- یکی از چهرههای تاریخی میهن ما- تاخت و او را “انسان جانی و بیبندوبار که مایهٔ ننگِ اسلام است” نامید. دقیقاً مشابه همین عبارات و الفاظ را واپسگرایان، در زمانهای مختلف، در نامیدنِ دیگر قهرمانان و میهندوستان پرشور ایران بهکار بردهاند. فقط کافی است به عبارتهای توهینآمیز و زنندهٔ مطهری دربارهٔ بابک خرمدین نظری افکند تا ماهیت و عیار واقعی نفیکنندگانِ تاریخ و هویت ملی را آشکارا دید.
نفیِ هویت، تاریخ، و فرهنگِ ملی ایران، انکارِ هویت متکثر و بههم آمیختهٔ خلقهای ساکن این مرزوبوم، از سوی واپسگرایان باهدف و انگیزهٔ سیاسیای معین تبلیغ و ترویج میشود. فرهنگ ملی و کهن میهن ما، در برابر بینش و تفکر تعصبآلود و قشریگری همواره سدی استوار بوده و است. ازاینروی، مرتجعان با “رَد” کردنِ این تاریخ، درصدد تاریخسازی و جایگزین کردن رخدادهایی دلخواه خود بهجای تاریخ و فرهنگ ملیاند. در چارچوب رژیم ولایتفقیه، این ستیزهجویی با فرهنگ ملی، علاوه بر جنبهٔ ایدئولوژیک آن، بستر و زمینهٔ رواجِ خرافات باهدف ثروتاندوزی و سودجویی نیز است!
ازاینروی، دفاع استوار از فرهنگ، هویت، و تاریخ ملی، بخشی از مبارزه با قشریگری، تعصب، خرافه، و جهالت است. سنتها و فرهنگ ملی، مردمی، و مترقی ما خار چشم دشمنان آزادی و سربلندی میهن ماست!
نامه مردم