رئیسجمهور امانوئل مکرون، رییسجمهور فرانسه، امیدوار بود در انتخابات پارلمانی این کشور حزب راستافراطی “تجمع ملی” در آغاز ماه ژوئیه پیروز شود و به او این فرصت را بدهد “جردن باردلا”، رهبر نوفاشیست، را به مقام نخستوزیری منصوب کند. بهگفتهٔ پائولین بوک، روزنامهنگار مشهور فرانسوی روزنامهٔ Arrêt sur images، این بخشی از ترفندی بود که ... مکرون که میخواست فاشیستها پیروز شوند اکنون از گماردن دولت چپ خودداری میکند
پکن: غرب مسئولیت تاریخی خود را در قبال آفریقا بپذیرد
نماینده دائمی چین در سازمان ملل متحد در مناظره آزاد شورای امنیت این سازمان تاکید کرد که غرب باید مسئولیت تاریخی خود را در قبال آفریقا بپذیرد. به گزارش روز سهشنبه ایرنا از نشریه گلوبال تایمز، فو تسونگ درباره رسیدگی به بیعدالتی تاریخی و افزایش حضور موثر آفریقا در سازمان ملل متحد، اظهار داشت: جامعه ... پکن: غرب مسئولیت تاریخی خود را در قبال آفریقا بپذیرد
«جبههٔ متحد نوین» چپ فرانسه ماکرون را برای کسب قدرت بهچالش میکشد!
با توجه به نتایج کم سابقه دوردوم انتخابات مجلس ملی فرانسه که نیروهای چپ فرانسه در آن اکثریت نسبی را کسب کردهاند، ”نامه مردم“ از رفیق وَنسان بوله عضو رهبری و دبیر شعبهٔ بینالمللی حزب کمونیست فرانسه دعوت کرد که در مصاحبهای به چند سوال مهم در مورد تحولات هفتههای اخیر پاسخ داده و مواضع ... «جبههٔ متحد نوین» چپ فرانسه ماکرون را برای کسب قدرت بهچالش میکشد!
شکست سنگین انتخاباتی محافظه کاران در بریتانیا
حزب کارگر در انتخابات پارلمانی بریتانیا به پیروزی چشمگیری دست یافت، ولی نیروهای چپ بریتانیا با انتقاد از منطق پذیرش سیاستهای نولیبرالی اقتصادی از سوی این حزب و ادامه عضویت بریتانیا در “ناتو” و نظامیگری در دولت این حزب، دولت جدید حزب کارگر را به چالش طلبیدهاند. جالب است که امپراتوریهای مطبوعاتی راست و پوپولیست ... شکست سنگین انتخاباتی محافظه کاران در بریتانیا
چپ فرانسه با تشکیل «جبهه مردمی نوین» ابتکار مبارزه با راست افراطی را بدست گرفت!
نتایج انتخابات “پارلمان اروپا” در روز یکشنبه ۹ ژوئن ۲۰۲۴ (۲۰ خرداد ۱۴۰۳) افزایش نگران کننده آرای حزبهای “راست افراطی” را بهطورمحسوس در برخی کشورها و از جمله فرانسه، آلمان، و ایتالیا بههمراه داشت. امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه، پس از مشخص شدن نتیجهٔ آرا و شکست کوبندهٔ حزبش از سوی راست افراطی، در اقدامی که ... چپ فرانسه با تشکیل «جبهه مردمی نوین» ابتکار مبارزه با راست افراطی را بدست گرفت!
به شورویستیزی پایان دهیم؛ دشمنان روسیه را خلعسلاح کنیم!
نامهٔ سرگشادهٔ گنادی زیوگانوف، صدر حزب کمونیست فدراسیون روسیه، به شهروندان روسیه
بحران وخیم و خطرناک کنونی در روسیه در آزمایشگاههای “سیا” طراحی شده است، ولی این طرح بدون همراهی “غربزدههای” داخلی خودمان که موج روسهراسی و شورویستیزی را سازمان دادند، نمیتوانست اجرا شود.
هممیهنان، رفقا، دوستان،
میهن ما با چالش بزرگی روبروست. شعلههای جنگ برادرکشی در مرزهای میهن ما زبانه میکشد. “شریکان غربی” با بهرهگیری از وضعیتی که خودشان در اوکراین به وجود آوردهاند، همهٔ تقصیرها را به گردن روسیه میاندازند، و خود سرگرم ساختن جبههٔ مشترکی علیه کشور ما هستند. سرکردگان آنها آشکارا از “جنگ سرد” جدید و اینکه باید به روسیه درس حرفشنوی داد صحبت میکنند. اکنون روشن شده است که تجربهٔ کشاندن روسیه به دنبال جهانیسازی آمریکایی به شکست انجامیده است. اروپای {مورد نظر آنان} از لیسبون تا ولادیوستوک در حال شکلگیری نیست. دیگر از مشارکت و همکاری نیکخواهانه و سخاوتمندانه صحبت نمیشود. آمریکا و اتحادیهٔ اروپا بیش از پیش حق استقلال و حاکمیت فدراسیون روسیه را زیر سؤال میبرند. لهستان بار دیگر به “مجرا”یی برای هدایت خطرها و تهدیدها به مرزهای ما تبدیل شده است. و کنفرانس اخیر مونیخ عرصهٔ سلطهجویی و تجاوزگری و گستاخی بیش از تصوّر عقابهای “ناتو” بود.
مانند هفتاد سال پیش، باز هم فاشیسم را به عنوان سلاحی علیه کشور ما به کار میبرند. ولی در جنگ جهانی دوّم، اتحاد شوروی و دموکراسیهای بورژوایی توانستند در مبارزه با “طاعون قهوهای” با یکدیگر متحد شوند. امّا امروزه دولتهای غربی برای رسیدن به هدفهای ژئوپلتیکی خودشان آشکارا به نازیسم متوسّل میشوند، و بر اثر این همدستی، بذرهای فاشیسم دارد در سرزمینی جوانههای مرگبار میزند که هزار سال پیش بر روی آن “روسِ کییِف” (دولتی در قرون وسطیٰ که و پس از حملهٔ مغولها از میان رفت) شکل گرفت و تاریخ مشترک روسها، اوکراینیها و بلاروسها آغاز شد. امروزه ذهن میلیونها اوکراینی را با تبلیغات ضدشوروی و روسهراسی مسموم کردهاند. موج سهمگینی از خرابکاری بسیاری از شهرهای اوکراین را درنوردیده است. دارودستههای چماقدار و تبهکار از نوع استپان باندرا (هوادار و همکار نازیها در زمان جنگ جهانی دوّم)، بنیادگذار کشور شوروی را هدف اصلی خود قرار دادهاند. خراب کردن تندیس لنین و نمادهای تاریخ و فرهنگ روسیه را نمیتوان “جنبشی مردمی” دانست زیرا مقامهای دولتی آشکارا از آن حمایت میکنند.
این لگامگسیختگی ماهیت روندی را نشان میدهد که اکنون در اوکراین در جریان است. وزیر پیشین آموزش گرجستان در دولت میخاییل ساکاشویلی، که اکنون عضو فعّال دارودستهٔ نظامی حاکم بر کییِف است، اخیراً در این مورد بهصراحت حرفش را زد. فرمول او چنین است: “دشمن مشترک ما شوروی و طرفداران آن است.” و البته باید هم همینطور باشد، چون این جامعهٔ شوروی بود که توانست مصونیّت پرقدرتی در برابر فاشیسم و ملّیگرایی (ناسیونالیسم) متعصّب و هار به وجود آورد. اینها برای ریشهکن کردن این مصونیّت شتاب دارند. پایهٔ نظری ستیز نهفقط با نظام سیاسی شوروی، بلکه با روسیه، از همان آغاز، شورویستیزی و روسهراسی بود. “غرب” اتحاد شوروی را تهدیدی دوگانه میدید. از یک سو، از سوسیالیسم به عنوان جایگزینی برای نظم جهانی سرمایهداری هراس داشت. از سوی دیگر، از این وحشت داشت که بزرگترین کشور روی کرهٔ زمین، دنیای نوینی را نوید میداد. “غرب” قرنها از قدرت و سرزمین وسیع آن (روسیه) میهراسید و فریفتهٔ ثروتهای بیکران آن بود، ثروتهایی که شوالیههای توتُنی (ژرمنتبار) جزو نخستین کسانی بودند که چشم طمع به آن دوختند. اتحاد جمهوریهای شوروی سوسیالیستی توانست از امکاناتی که طبیعت و چندین نسل از نیاکان ما فراهم آورده بودند، به بهترین وجهی استفاده کند. قدرت شوروی را نمیشد با تحریمهای اقتصادی در هم کوبید. یورش و ایلغار هیتلر هم نتوانست به زور اسلحه بر آن چیره شود. ولی آن قدرت را با پروراندن یک ستون پنجم از مخالفان ضدشوروی و به دست عدهای خیانتکار ضعیف کردند و از درون به آن ضربه زدند. الکساندر زینوویفِ خردمند، که زمانی خودش جزو مخالفان و ناراضیان بود، تصدیق کرد که هدف واقعی آنهایی که با کمونیسم میجنگیدند، روسیه بود.
شورویستیزی ددمنشانه منجر به رخدادهای خونین اکتبر ۱۹۹۳ شد. برای دارودستهٔ یلتسین، نمایندگان شورای خلق آخرین مانع در راه خصوصیسازی قلدرمآبانه و دزدیدن داراییهای مردم بودند. (اشاره به کشمکش یلتسین با شورای خلق (پارلمان روسیه) و تلاش او برای منحل کردن آن، که منجر به حملهٔ ارتش به پارلمان به دستور یلتسین، کشته شدن دستکم ۱۸۷ نفر، و انحلال پارلمان شد.) ساختمان سوختهٔ خانهٔ شوراها در مسکو، پیشدرآمد کشتارهای جمعی بعدی در اودِسا و کشتوکشتار در دونباس به سبک کشتار روستانشینان “خوتین” در بلاروس به دست نیروهای نازی بود.
بحران وخیم و خطرناک کنونی در روسیه در آزمایشگاههای “سیا” طراحی شده است، ولی این طرح بدون همراهی “غربزدههای” داخلی خودمان که سه موج روسهراسی و شورویستیزی را سازمان دادند، نمیتوانست اجرا شود. نخستین موج، اتحاد جمهوریهای شوروی سوسیالیستی و اتحاد صدها سالهٔ خلقها زیر پرچم روسیه را نابود کرد. موج دوّم، جلوی روند یکپارچگی مجدد را گرفت و تلاشهایی را که برای احیای قدرت گذشته صورت میگرفت، فرو نشاند. موج سوّم منجر به جنگ برادرکشی در اوکراین و تهدید آشکار فدراسیون روسیه و باجخواهی از آن توسط “غرب” شد که گمان میکند که بالاخره کشور ما را در گوشهای که راه فرار ندارد گیر انداخته است. ناسیونالیسم “باندرا”یی به پشتوانهٔ آمریکا، جنگ با همهٔ ما در روسیهٔ نوین را آغاز کرده است. “ناتو” بهزودی پایگاههای خود را در خارکُف برقرار خواهد کرد، مگر آنکه رهبران هیتلرمانند امروزی با واکنش قاطع و بهموقع روبرو شوند. پیامد این وضع برای شهروندان روسیه، حتّیٰ برای امثال ناوالنی و نمتسوف (از مخالفان دولت کنونی روسیه و ولادیمیر پوتین) و دیگر دستپروردگان آمریکایی نیز اکنون روشن شده است. بهرغم همهٔ این درسهای تلخ، ضدشورویها- از هر نحلهای که باشند- در روسیهٔ امروز با فراغ خاطر به اقتصاد و علم و آموزش و شکوه و عظمت تاریخی میهن ما ضربه میزنند. در روزنامهها، در فیلمها و در تلویزیون هر روز مطالب چندشآوری منتشر میشود که دستاوردهای دورهٔ شوروی، از جمله پیروزی بزرگ (در جنگ جهانی دوّم) را لکهدار میکند و سیاه مینمایاند. پذیرش این وضع دشوار است که از طریق مجراهای دولتی، پول صرفِ تبلیغ دیدگاههای پرخاشگرانهٔ ضدشوروی و روسهراسی میشود. یک کانال تلویزیونی عمدهٔ دولتی مجموعهای تاریخی را تبلیغ و پخش میکند که مدعی است مستندی موثق و معتبر است. کینه و دشمنی شریرانهٔ نیکلای سوانیدزه، نویسندهٔ این مجموعهٔ تلویزیونی، نسبت به هرآنچه شوروی و روس است، مانع ارزیابی بیطرفانهٔ رخدادهای گذشته است. خودِ سوانیدزه هر وقت که در گفتگوها و میزگردهای تلویزیونی شرکت میکند، در نهایت بازندهٔ میدان است، چون فقط اقلیت کوچکی از بینندگان از او طرفداری میکنند. زمانی که جامعه دیدگاههای یک شبهتاریخدان را بارها رد میکند، دلیلی ندارد که او را به عنوان هممیهن خودمان جا بزنیم، بهویژه وقتی که برنامهٔ او با پول مالیاتدهندگان تأمین مالی میشود.
صداهایی کاملاً متفاوت باید با افتخار در سراسر کشور طنینانداز شود؛ صدای آنهایی که گذشتهٔ حماسی را گرامی میدارند و خاطرهٔ کارهای قهرمانانهٔ گذشته را حفظ میکنند. امّا مقامهای کشور همیشه این صداها را نمیشنوند. در آستانهٔ ۷۰مین سالگرد پیروزی مردم شوروی در جنگ کبیر میهنی، دولت پولی برای تهیهٔ فیلم دربارهٔ قهرمانیهای هنگ پَنفیلوف در اختیار تهیهکنندگان نگذاشت (اشاره به ۲۸ نظامی شوروی زیر فرماندهی ایوان پنفیلوف که در سال ۱۹۴۱ قهرمانانه از مسکو در برابر نازیها دفاع کردند و ۱۸ تانک آلمانی را منهدم کردند، ولی سرانجام همگی کشته شدند). پول تهیهٔ این فیلم از راه کمکهای مالی مردم عادی تأمین شد.
نمادها و مکانهای تاریخی و فرهنگی را نهفقط در اوکراین، که در روسیه نیز هدف قرار دادهاند. نمونههای فراوانی از این دست وجود دارد: از خراب کردن تندیس لنین در ایستگاه فینلیاندسکی در سَنپترزبورگ در آوریل سال ۲۰۰۹ [فروردین ۱۳۸۸] تا تازهترین نمونههای خرابکاری در نووسیبیرسک. سرآغاز همهٔ اینها، خیلی پیش از این، در “ناآرامیهای دههٔ ۱۹۹۰” بود. امروزه هم این ویرانگریها ادامه دارد چون با واکنش قاطع مقامهای رسمی کشور روبرو نمیشود. در واقع برخی از خود مقامها مبتکر جابهجایی تندیسها، تغییر دادن نام خیابانها و گاهگاهی هم هتک حرمت نسبت به آرامگاهها بودهاند.
هر از گاهی آقایانِ ظاهراً محترمی پیدا میشوند که پیشنهادِ خراب کردن آرامگاه یادبود لنین و گورستان مجاور دیوار کرملین را میدهند. و البته آنها خیلی خوب میدانند که بهترین فرزندان کشور ما در قرن بیستم، قهرمانان واقعی “قدرت شوروی”، در آنجا دفن شدهاند. بنابراین آنها آگاهانه چنین پیشنهادی میدهند. انتخابِ آنها در زندگی همین راه است. پیشنهادها و خواستهای آنها افشاگر نزدیکی و همخونی شورویستیزان روس با دارودستهٔ “باندرا” است.
شورویستیزی ستیزهجو، مُصرّ و حیلهکار، و واگیردار است. ویروس آن باعث میشود که مقامهای کشور در مراسم و جشنهایی که در میدان سرخ برگزار میشود، شرمگینانه روی آرامگاه لنین را پرده بکشند. آرامگاه لنین را، که شاهد مراسم شکوهمندی بوده است، حتّیٰ در روز بزرگ ۷۰مین سالگرد رژهٔ باشکوه ۷ نوامبر ۱۹۴۱ (روز رژهٔ عظیم ارتش سرخ در میدان سرخ مسکو پیش از رفتن به مصاف نیروهای آلمان نازی) پوشاندند و از چشم مردم پنهان کردند. نباید گذاشت که در روز ۹ ماه مه ۲۰۱۵ [۱۹ اردیبهشت ۹۴]، در ۷۰مین سالگرد پیروزی بزرگ (روز تسلیم آلمان نازی به اتحاد شوروی) دوباره چنین کنند. در پای همین بنای یادبود لنین بود که پرچمهای لشکرهای شکست خوردهٔ هیتلر را دور ریختند. پوشاندن این بنا در روز پیروزی بزرگ، توهین به رزمندگان زنده و کشته شدهٔ ماست. چنین کاری مایهٔ سرشکستگی همهٔ ما خواهد بود که وارث آن قهرمانانِ پیروزمندیم.
دولت ما از هماکنون برنامهای را به مناسبت ۱۰۰مین سالگرد تولد سولژنیتسین تدارک دیده و تصویب کرده است. این در حالی است که حتّیٰ نویسندگان همکار او دربارهٔ او احساس دوگانهای دارند. او را سرزنش میکنند که “دنبالِ موفقیت شخصی بود، آن هم با همهٔ دوز و کلکهای بحثبرانگیزی که به همراهِ آن میآید.” آری، تبلیغات غربی سولژنیتسین را به یک نماد ضدشوروی تبدیل کرده است. ولی آیا همین دلیل کافی است که سالگرد تولد او را به ۲۰۰مین سالروز تولد ایوان تورگنیف، آن سخنپرداز کبیر، یا ۱۰۰مین سالزادِ کنستانتین سیمونوف، یا ۱۵۰مین سالگرد تولد نقاش بزرگ والنتین سِروف، یا ۱۰۰مین سالزادِ موسیقیدان و آهنگساز بزرگ گئورگی سِویریدوف ترجیح دهیم؟ آیا سهم سولژنیتسین در فرهنگ روسی واقعاً برتر از سهم دیگران است؟
فقط با تجلیل از نامهای بهواقع بزرگ است که میتوان دستاوردهای فرهنگی نوینی را انتظار داشت. در عوض، شخصیتهای برجستهٔ کلاسیک روسی را بهتدریج از درسهای مدرسهها حذف میکنند. جمعگرایی در برابر فردگرایی را که همیشه یکی از ویژگیهای ملّت ما بوده است و بارها آن را در زمانهای سختی نجات داده است، یادگاری رقّتانگیز از گذشته میدانند و میشناسانند. ارزشهای حقیقی را با ارزشهای بَدَلی لیبرالی غربی جایگزین میکنند. میخاییل شولوخوف، نویسندهٔ بزرگ روس، که این خطر را در سال ۱۹۷۸ [۱۳۵۷] پیشبینی میکرد، به لئونید برژنف نوشت: “یکی از هدفهای اصلی تهاجم ایدئولوژیکی امروزه، فرهنگ روسی است که شالودهٔ تاریخی و ثروت اصلی فرهنگ سوسیالیستی کشور ماست. دشمنان سوسیالیسم در راه کوچک کردنِ نقشِ فرهنگِ روسی در روند معنوی تاریخی، در راه تحریف اصول انسانی والای آن، و در راه انکار خصلت مترقی و اصیل آن، تلاش دارند که ملّت روس را که عمدهترین نیروی انترناسیونالیستی در کشور چندملیّتی شوروی بود لجنمال کنند و آن را ملّتی از لحاظ فرهنگی ناتوان، و فاقد خلاقیّت فکری نشان دهند.” آن دشمنان سوسیالیسم که شولوخوف به آنها اشاره میکرد، اکنون کار خود را کردهاند. آنها کشور را به مسیر ویرانی و فروپاشی راندهاند. امّا آنها به همین هم راضی نیستند. نقابها کنار رفته است. آنها روسیهٔ امپراتوری، سوسیالیست یا سرمایهداری نمیخواهند. ما برای اینکه از حق خود برای آیندهمان دفاع کنیم، باید حمله به گذشتهٔ کشورمان و لجنمال کردن آن را متوقف کنیم. حالا که نمایشگاههایی به سلسلههای پادشاهی ریوُریکوویچ (در قرون وسطیٰ) و رومانوف (قرون وسطیٰ تا انقلاب فوریهٔ ۱۹۱۷) اختصاص داده شده است، باید نمایشگاهی نیز به همان اندازه بزرگ برای دورهٔ شوروی ترتیب داده شود. برجسته کردن دستاوردهای فرهنگی ما ضروری است. ما پیشنهاد میکنیم که مجموعهای صد جلدی از آثار کلاسیک روسی منتشر شود و در اختیار کتابخانههای همهٔ مدرسهها قرار داده شود. باید مراسم مهم و پرارزشی مثل دههها و جشنوارههای دوستی ملّتها را دوباره زنده کنیم. میزان بالای موافقت مردم با رهبران کنونی کشورمان نباید این فکر را برای آنها به وجود بیاورد که “هرچه بخواهند، میکنند.” اعتماد کنونی مردم به رهبران کشور زمانی به وجود آمد که روسیه خواستار کریمه و سباستوپول شد. و البته جای تعجب هم نیست، چون بخش سالم جامعهٔ ما هنوز در اکثریت است. حاضر است از حرکتهایی که منافع ملّی را تأمین و میهن ما را تحکیم میکند و جان دوباره میبخشد، حمایت کند. امّا باید در نظر داشت تا زمانی که آفتِ شورویستیزی به تباه کردن “ساختار عمودی قدرت” ادامه میدهد، هر طرح مفیدی را ممکن است بیاعتبار و نابود کند.
شورویستیزی پرچم خیانتکاران و وازدگان است، و کشور ما را به ورطهٔ نابودی میراند. آنهایی که امروزه دلال و مُبلّغ شورویستیزیاند، از نوع همان نیروهای سیاسی خارجیاند که در دورهٔ جنگ سرد برضد اتحاد شوروی فعالیت میکردند. طبقهٔ حاکم “غرب” امپریالیستی هرگز فراموش نخواهد کرد که کشور ما بیش از نیم قرن سدّ راه سلطهٔ آن بر جهان بود. آنها گذشتهٔ سوسیالیستی ما را هرگز نخواهند بخشید. “غرب” در پی آن است که به خاطر صنعتی شدن ما، که آن قدرت بزرگ (شوروی) را به وجود آورد، به خاطر پیروزی بزرگ ماه مه ۱۹۴۵ (بر آلمان نازی) و به خاطر پرواز تاریخی یوری گاگارین به فضا، به خاطر دستیابی به نیروی هستهیی، و به خاطر کمک به ملّتهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین که یوغ استعمار را از گردن خود باز کرده بودند، از ما انتقام بگیرد.
ما کمونیستها نمیگوییم که در تاریخ شوروی همهچیز هموار و بیدردسر بود. در زندگیِ واقعی هرگز چنین نیست، بهویژه در زندگی پیشآهنگان و راهگشایان، و سازندگان جامعهای نوین. حزب کمونیست فدراسیون روسیه از همهٔ شهروندان روسیه میخواهد که گذشتهٔ تاریخی مشترکمان را از یاد نبرند، به آن ارج بگذارند، و از آن در برابر حملههایی که به آن میشود حفاظت کنند. صدمین سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در پیش است. روسیه حق دارد و باید این سالگرد را به بهترین وجه برگزار کند، همانطور که در فرانسه سالروز انقلاب کبیر فرانسه را جشن میگیرند. در آستانهٔ ۷۰مین سالگرد پیروزی ملّت شوروی بر آلمان نازی و ژاپن نظامیگرا، باید از هماکنون به انقلاب اکتبر ارج نهاد. بیدلیل نبود که استالین پیروزی (در جنگ جهانی دوّم) را پیروزی کشور شوروی و نظام سوسیالیستی توصیف کرد. آن نظام در اکتبر سال ۱۹۱۷ زاییده شد.
در میان اعضا و کادرهای حزب کمونیست روسیه همیشه فرصت بحث وجود دارد، دربارهٔ برخی از موضوعها نیز نظرهای گوناگونی ابراز میشود، ولی هیچکس نیست که حاضر باشد سرزمین، تاریخ و حیثیت و سربلندیاش را از دست بدهد. ما همه به کشورمان، به عدالت و حاکمیت مردم عشق میورزیم. ما برای سوسیالیسم مبارزه میکنیم و میدانیم که رسیدن به سوسیالیسم بدون داشتن یک سرزمین ملّی، بدون میراثی که روسها و خلقهای دیگر طی قرنها زندگی در وطن مشترک آفریدهاند، غیرممکن است. سخن پوشکین را به یاد داشته باشیم که: “بیحرمتی به پیشینیان نخستین نشانهٔ فساد اخلاقی است.”
امروزه روسیه از جبهههای بسیاری مورد حمله قرار دارد: از فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک گرفته تا تهدیدهای نظامی. تهاجم در زمینههای ایدئولوژیکی و اطلاعاتی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است. از نیش روسهراسان، سمّ شورویستیزی تراوش میکند. آنها در پی آنند که ما را از ریشههایمان جدا و از گذشتهٔ قهرمانانهمان که در مبارزه برای آیندهای بهتر الهامبخش ما بوده است، محروم کنند. هدفی که تبلیغات “غربی” دنبال میکند، از میان بردن خاطرهٔ دستاوردهای بزرگ دورهٔ سوسیالیستی و جایگزین کردن آن با احساس شرم از پیشینیان است. این تبلیغات تلاش دارد کاری کند که جوانان ما بخواهند حساب خود را هرچه زودتر از پیشینیانشان جدا کنند.
بیرون بردن روسیه از این بحران و گشودن چشمانداز تازهای برای آن، مستلزم آن است که از یگانگی تاریخ خودمان آگاه باشیم. با توجه به این نکته، پرزیدنت پوتین با استدلالی منطقی از ما میخواهد که بهترین میراثمان را حفظ کنیم. کیریل، بزرگ کلسیای ارتُدوکس مسکو، بر سهم ملّت شوروی در توسعه و رشد کشور ما تأکید دارد. وقتی که آگاهی از چنین واقعیتهای مهمی وجود دارد، نباید در اقدام تعلل کرد. باید از نهادهای قدرت و نمایندگان آنها آغاز کرد. کِرمهای شورویستیزی را در اینجاها باید قاطعانه و بیبروبرگرد از میان برد.
در نوامبر ۱۹۴۱، در زمانی که خطری هولناک کشور را تهدید میکرد، استالین مردم را فراخواند که نمونهٔ قهرمانان میهندوست تاریخ را سرمشق قرار دهند. امروزه یک میهندوست واقعی حق ندارد دستاوردهای تاریخ هزاران سالهٔ ما را نادیده بگیرد یا انکار کند. امروزه “روسهای کییِفی” هنگهای مسکو، داوطلبان “زِمْستوو” و سرداران “سووُروف”، سربازان “بورودنیو” و قهرمانان “گارد سرخ”، رزمندگانی که مهاجمان خارجی در جنگ جهانی اوّل (۱۹۱۸- ۱۹۲۲) را تارومار کردند و شکست دادند، و سربازان دلاور جنگ کبیر میهنی، همگی همراه با ما برای روسیه میجنگند.
من مطمئنم که مردم روسیه از حق خود برای آیندهای بهتر، و از حقیقت گذشتهٔ خود شجاعانه پاسداری خواهند کرد، و صرفنظر از موضع نخبگان حاکم، در این راه مبارزه خواهند کرد. مردم چندملیّتی ما از حق فرزندان و نوادگان خود برای زندگی کردن در کشوری دفاع خواهند کرد که نیازی به پند و اندرزهای آن سوی اقیانوس ندارد؛ کشوری که آبِشخور کلانسرمایهداری (الیگارشی) جهان نیست؛ کشوری که با تکیه بر تاریخ پرعظمت خود، خودش برای آیندهٔ خودش تصمیم میگیرد و آن را شکل میدهد. من تردید ندارم که جوانان روسیه میخواهند در سرزمین پیشگامان و قهرمانان زندگی کنند نه در سرزمین وطنفروشان و معتادان.
اکنون که با تهدیدهای خارجی روبرو هستیم، زمان آن فرارسیده است که همه بپذیریم که شورویستیزی شکلی از روسهراسی است، و آن کسی که با تاریخ شوروی سرِ جنگ دارد، دشمن سوگندخوردهٔ روسیه است. جای شورویستیزی فقط در زبالهدان اندیشههای ویرانگر، پسمانده و زیانبار است. نباید گذاشت این رفتارها زندگی روزمرهٔ ما را زهرآلود کند. جامعهٔ روس نیاز به تنفس هوای تازه و خالص دارد. کشور ما به فضایی سرشار از غرور و افتخار به کردههای پیشینیان، به ایمان به آینده، و به فضایی سرشار از خلاقیّت و پیشرفت نیاز دارد.
نامه مردم